دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

درد از تو و درمان نیز هم

دور همی شب یلدا


***


اینکه ادمها توی همه مسائل اطرافشون یک بعدی رو برای خودشون در نظر بگیرن و به اون موضوع با یک چشم سومی دنبال درس و حکمت و پند و بسط دادنش به امور دیگه باشن به نظر من هم هیجان انگیزه هم جالب و هم نتایج حاصله عجیب و شاید هم رعب انگیز!

طی هفته گذشته روی پای سمت چپم یک جوش بود به این بزرگی (انگشت سبابه و شصت رو به میزان یک فندق بزرگ از هم با فاصله نگهدارید.) بسیار دردناک و بد قیافه... مواقعی که بیدار بودم که هیچ، حواسم بهش بود اما وقت خواب به محض این دنده به اون دنده شدن چنان دردی داشت که تا اعماق مغزم تیر میکشید. حالا زیاد نمیخوام شرحش بدم که حالتون بهم نخوره... خلاصه خانم و اقایی که شما باشید یک هفته ای درگیر و دار درد کشیدن و این حرفها بودیم. چهره زشتش به کنار، دردش تموم نمیشد. چرک خشک کن قوی ای هم پیدا نکردیم که مرهم درد ما بشه. با خودم گفتم باید صبوری کنی تا وقتش... گذشت تا دیشب...دیشب مامان با کدو حلوایی اومد خونه. هر دومون از کنارش کمی (شاید در حد دو حبه قند) کندیم و خوردیم. ساعت حدودا ده شب بود و داشتیم فیلم میدیدیم که حس کردم یک چیزی عادی نیست! نگاه کردم دیدم قسمتی از پای چپم که جوش قرار داشت، خیس شده... رفتم و امور رو بررسی کردم. چشمتون روز بد نبینه، چرک و خون آبه بود که میزد بیرون...حالا من یه نگاهم به اون، یه نگاهم به دستمال، حالمم که داره بهم میخوره ولی فقط نگاهش میکردم و سعی در جمع و جور اوضاع... صبح حس کردم از اون درد خبری نیست. و محل جوش هم شده بود تقریبا یک سطح مسطح اما همچنان قرمز... باورم نمیشد که چی شد یهو اینطوری شد. مامان گفت توی یه سایتی خونده که کدو حلوایی برای دمل مرهمه... گفتم خدایا دمت گرم...


نظرات 42 + ارسال نظر
مزاحم تلفنی چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 14:28

الحمدالله که ختم به خیر شد. نزدیک بود پاشم بیام پایتخت خارج برات چرک خشک کن بیارم (شما به روی خودت نیار من به هر بهانه میخوام بیام پایتخت خارج)
ایمیل همایونیتون رو چک بفرمایید خانوم خارجی

قربون تو برم من
ایمیل را چک و اسم شما را اضافه نمودیم به لیست مربوطه نیز

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 16:03

چه جالب..یه چیز به اطلاعاتمون
اضافه شد......منظورم درمان
دمل به وسیله کدوبود.......
دردوبلابه دور عزیزم........
خیلی دوس دارم توی دور
همیه شرکت کنم امـــا
خب..خ.ص.و.ص.ی
یاحق...

آوا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 16:07

اسمم رو حواسم نبود
توی کامنت قبلی
بنویسم.گرچه
فکـــــرکنم
مشخصه
کار ِمنه

یاحق...

ایشالا که خیره عزیزم

آقای دنتیست چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 18:51 http://dstooth.blogspot.com

خوبه که خوبی ! :)

قربان شما :)

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:39 http://tirajehnote.blogfa.com/

درد از تو و درمان نیز هم..

چه تیتر محشری دل آرام...کاش برای همه ی درد های زندگیمان درمان بود..
حتما هست..فقط باید پیدایش کرد..

الهی که همیشه وجود نازنینت سلامت باشد رفیق.

همینه. دقیقا از کدو حلوایی و جوش میخواستم به همین درد های زندگی برسم.به دلایلی نشد توضیح بدم اما هدف اصلیم همین بود که تو برداشت کردی.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:43

خب خدا رو شکر که خوب شد و دردش خوابید
کدو حلوایی خام دلی؟
میگم واسه جوش صورت هم خوبه؟:دی به جان خودم حاضرم قد یه حبه قند که هیچی، قد یه کله قند بگیرم خام خام،اصن نشسته، اصن خاکی ،اصن هرچی تو بگی، بخورم ولی این جوشای بی صاحاب برن پی زندگیشون دست از سر من و زندگیم بردارن

آره جزیره. البته من در همون حد خوردم و باقیش رو به صورت پخته استفاده کردم. ولی کدو حلوایی کلا کارش همینه. اگر هم خوشت نمیاد ازش، کاسنی بخور. عرق کاسنی رو روزی سه بار به اندازه یک نصفه استکان بنوش. به مدت یک ماه ادامه اش بده. جوش هات به سرعت خوب میشن.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:52

اتفاقا ما پخته شو زیاد مصرف میکنیم دلی ولی خب نمیدونم چرا من اینقده جوش میزنم:(
راستی سلام

سلام به روی ماهت
جوش زدن دلایل زیادی داره. اما تو میتونی کنترلش کنی. کبدت الان شده مثل یه موتوری که جوش اورده، باید خنکش کنی. کاسنی براش حکم معجزه رو داره. همزمان باهاش خوردن شکلات و شیرینیهای حجیم رو قطع کن. با گل خشک شده بابونه هم هر چند وقت یه بار بخور بده(چشمهات رو ببند وقت بخور دادن). ایشالا که کبدت خودش رو پیدا میکنه باز و برمیگرده به روزهایی که تک و توک جوش میزنه، که اون هم عادیه.
*خصوصیت رو چک کن.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:06

با بابونه بخور خیلی میگیرم. بابونه خوبه ها من هم راضی ام ولی خب جوشای زیر پوستی رو کاملا میاره روی پوست البته من دلم خیلی قویه تو زمینه ی جوش و اینا واسه همین به بخور بابونه م ادامه میدم با اعتماد به نفس تمام:دی
ولی اون کاسنی رو حتما باید امتجان کنم. خودم که حس میکنم یه دلیل خیلی مهمش استرسه. حالا گذاشتم بعد کنکور برم یه دکتر خوب.


در ضمن خودت خصوصیتو چک کن .اهه

اره به کارت ادامه بده.دقیقا دلیل اصلیش استرسه. چون هورمونی که بر اثر استرس ترشح میشه دقیقا اثر مستقیم داره روی کبد. ایشالا دکتر بتونه تمامش رو از بین ببره
خودت دوباره چک کن

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:25

دلی این چه طرز بد حرف زدنه، خودت برو چک کن.خودت خودت خودت.عهه. هی من هیچی نمیگم

ای خدا نکشه تو رو جزیره(میخواستم بگم تو روحت روم نشد نگفتم!!!!)
میفهمم عزیزم چون دقیقا دلیل منم همین بود تا حدی

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:31

تو روحت و ولی خوب اومدی
عب نداره راحت باش عزیزم. شما راحت باشی انگار ما راحتیم، به خدا
منم میفهمم،چی فک کردی با خودت؟فک کردی فقط خودت میفهمی؟
نه دیگه خو،یه جوری میگی میفهمی که انگار ما همه نفهم فقط شما میفهمی

ای خدا جزیره رو به وادی انسانهای بی زبون و مظلومت (اشاره با ابرو به خودم!!!!!) هدایت کن بلکه یکی حریف این زبونش بشه اخههههههههه

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:35

به خدا من خودم خیلی مظلومم.
باورت نمیشه ولی من واقعن مظلومم. خیلی سخته مظلوم باشی ولی کسی باورش نشه

نه نه من باورم میشه. نگاهم کن

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:38

عی باباع. دلی جان از قدیم گفتن از ان نترس که های و هوی دارد. خب همین من و گفتن دیگه بابا.

بعدشم همه میدونن که آذری ها زبونشون این مدلیه وگرنه طفلکی ها چیزی تو دلشون نیست و اینکه خیلی هم مظلومن( البته اینو هم بگما صدرحمت به آذریا که چیزی تو دلشون نیست، بعضی از ادما که چیزی تو سرشون نیست:دی)

وای با جمله آخرت ترکیدم از خنده جزیره

مژگان امینی چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:39 http://mozhganamini.persianblog.ir

یعنی تا این حد!
شاید کدوهای خارج یه کمی کدوترند!
ای خدا درمان درد همه را به همین سادگی به همین خوشمزگی به دستشان بده!
ممنون که اطلاع رسانی کردی

این که برای ما جواب داد. ایشالا کسی درگیرش نشه اصلا که بخواد امتحانش کنه.
فدای شما بشم من

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:41

درمان درد به همین خوشمزگی هم نکته ی قشنگی بودا

یعنی دلی میخوام بدونم تو زندگی هم هست ایا مواقعی که درمون درد ادم این همه دم دست ادم باشه ولی ادم خودش بهش کم توجهی کنه؟بعید میدونم البته

هست جزیره هست...
چیزی که دقیقا ذهن من رو درگیر کرده بود و باعث شد من اینو بنویسم(که البته یک اتفاق واقعی بود) همین بود. درمانهای تمام دردهامون به همین نزدیکیه ولی ما(خودمو عرض میکنم) نمیدونیمشون، نمیبینیمشون.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:47

راستی من در مورد هدر صوبت نکردم
چه هدر نازی دلی
بعد من همه ش داشتم میگفتم عجب مامان بزرگ باسلیقه اییییییییییییییییییی. خداییش خب خیلی باسلیقه ست چیدمان میز دیگه. اون انارا و کاجا، اون هندونه که توش گل گذاشته ،اون شمعای تو سینی. خیلی خوشگله میزش کلا
مامان بزرگ علیرضا دیگه؟

چشمهات خوشگل میبینه.
نه عزیز دلم مامان بزرگ خودم. البته اینها سلیقه خاله ام هست که میز رو اماده کرده بود.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:48

شاید از بس دم دست هستن نمیبینیمشون!!!!
انگار همیشه باید یه چیز خارق العاده ای باشه که بتونه دردامونو درمون کنه!!!!اتفاقای بزرگ و خاص!!!!

گاهی اوقات هم اگه یکی بهمون (خودمو عرض میکنم) این درمون فلان درده باور نمیکنیم!!!دیدم که میگما:دی

نیم وجبی ادای منو درمیاره

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:52

بَََََََََََََََََح مامان بزرگ خودت
البته عجیب هم نیست دیگه.
مامان سمیرا رو ببین چه باسلیقه ت، خاله ت هم که خیلی باسلیقه ست، حتما مامانشون هم باسلیقه بودن ، به هرحال دختر از کی یاد میگیره؟از مادر


البته متاسفانه گاهی اوقات استثنائاتی هم هست. ایکون سوت بلبلی
عی بابا!چرا به خودت میگیری دلی جان؟از قدیم راس گفتن حرفو بگو صاحابش خودش برمیداره آ
بی بوست کنم،بیاتو هم دلی خوش سلیقه خودمونی.

قربون تو برم من که انقدر شیرین زبونی

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:53

در راستای تکمیل حرفای جدیم باید عرض کنم که گاهی اوقات هم مشکل "بزرگ انگاری درد" داریم. فک میکنیم دردمون اونقده بزرگه که درمونی براش نیست کلهم
یه همچین موجودات توانایی هستیم حتی

اونجا دیگه ته دنیاست برامون و خب دقیقا به حسمون ربط داره. ولی خداکنه هممون وقتی به مشکلی برخورد میکنیم راه حلش رو سریع پیدا کنیم.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:58

میگم دلی
باقیمانده شارژ منو زده یک روز، یعنی فردا هم هست دیگه؟اره؟یا یعنی اینکه فردا تمومه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بعد اونوخت9436.05MB یعنی چقدر مگ؟

یعنی اونقدر که تو بتونی فردا توی بازیمون باشیییییییی

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:59 http://tirajehnote.blogfa.com/

زود یکیتون بیاد جریان این خصوصی های مابین تان را برای من هم توضیح بده تا اون رگ ِ طالقانی - تبریزی ام اکتیو نشده!
خب مگه آزار دارید که حس فضولیتمان را فعال میکنید؟!


جزیره، تیراژه جان با شما کار دارن

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:04

ُُُُُُُُُ کافه چی هم اومد
کافه چی بی بخلم از فردا نیستم دلت واسه م تنگ میشه آ
اتفاقا داشتیم غیبت میکردیم اگه خدا قبول کنه بعد دیگه اتفاقا اسم شما هم تو لیست اون افرادی بود که ذکر خیرتون بود.بله
کافه چی خجالت نمیکشی من فردا تولدمه بعد از فردا هم نیستم بعد بهم تبریک نمیگی؟؟؟؟؟؟؟؟حالا مثلا اگه تبریک بگی چی ازت کم میشه خو؟

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:05

دلی الان خوب جواب دادم دیگه وسع من همینقدره دلی جان

اره خوب بود

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:07 http://tirajehnote.blogfa.com/

تولدت مبارک جزیره جانم..عزیز دلم..
خیلی دوستت دارم.

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:11

میگم دلی، این "دوستت دارم" تیکه بود؟
چی بود؟اخه از کافه چی بعیده!!! من فک کنم یکی با اسمش داره کامنت میزاره:دی
دلیییییییییییی من تا حالا کافه چی رو اینجوری ندیده بودم. قضیه چیه؟
نکنه من قراره بمیرم؟1تیراژه جان من امادگیشو دارم. بهم بوگو

نه دیووونه
تیراژه همینقدر مهربونه. چطور تا حالا اینجوری ندیده بودیش؟؟

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:13

آخه این همیشه به من فحش میداد من کاریش هم نداشتما ولی نمیدونم چرا فحش میداد
یا فحش میداد یا ذکر میگفت
خلاصه با من تاحالا اینجوری صحبت نکرده بود

تیراژه جان خودت بیا این بچه رو از اشتباه دربیار

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:16 http://tirajehnote.blogfa.com/

لا اله الا الله!
یک شب اومدیم مثل آدمیزاد اختلاط کنیم ها
مگه این جزیره ی ذلیل نشده میذاره؟!

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:18

دیدی فحش داد

خب باشه اقا،اختلاط کنیم.

تا باشه از این اختلاط کردنها باشه

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:19 http://tirajehnote.blogfa.com/

نمیری جزیره!

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:28

الان من ساکتم که تیراژه اختلاط کنیا ولی تو هم یه گوشه ساکت نشستی که
خب اختلاط کن دیگه

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:38 http://tirajehnote.blogfa.com/

جزیره جان!
بذار بعدا خصوصی اختلاط کنیم و از خجالتت در بیام!
فعلا دارم ملاحظه ی دل آرام و فضای پستش و البته این شب عزیز و نورانی که شب ِ تولدت هست را میکنم!!!

شب نورانی :)))

جزیره چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 22:56

باشه پس بعدا بیا اختلاط کنیم:دی

خب دیگه من باید برم. دلی جان ممنون عزیزم. شرمنده که وبتو شلوغ کرد این تیراژه
تیراژه جون شما هم خداحافظ

فدای تو بشم
بیا بازم اینورا
بیا برو شیطونک از خودت مایه بذار

تیراژه چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 23:14 http://tirajehnote.blogfa.com/

ای خدا لعنتت نکنه جزیره
شب تو هم به خیر عزیزم

دلی جانم مرسی.

قربان تو

خدا رو شکر خوب شد وگرنه باید پاتو از گردن قطع میکردى!

گردن؟! بله شکر خدا :))

پروین چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 23:52

ای جااان ... اینجا چت روم شده :*****

جزیره جانم تولدت مبارک

دلی جان، فکر کردم الآن مینویسی که مامان کدو را پختند و گذاشتند روی دمل پایت. اما از همان اول میدانستم از سربازکردنش خواهی نوشت و هی برای آن لحظه ذوق میکردم.

حالا جایش خوب خوب شده؟ باید مطمئن شوی کاملا تخلیه شده باشد.

جای سه تائیتان خالی!!! که بودید و دملهای چرکی ای را که دکتر ما نیشتر میزند و فوران چرک و خون و .... (عق) را ببینید و حظ بصری و (کور شوم اگر دروغ بگویم) بویایی ببرید!!!!

جای شما خالی بود :*****
نه راستش نمیدونستیم باید بذاریم روی دمل. خوب خوب که نه ولی الان در مقایسه با قبل دوران پادشاهیمه :))
یا خدااااااا، من سر همین یدونه موندم وای به حال اینکه اونها رو میدیدم

"یک من دیگر" پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 00:16 http://yekmanedigar.blogsky.cim

دلارام بیا داخل خارج؟ بیام؟ بیام؟ بگم؟ بگم؟
ولی خدایی من وقتی جوش می ترکونم کیف دنیوی و اخروی برده و کلی حظ می نمایم!
ینی روانیم؟

نه دور از جونت :*
ولی اینو میدیدی عمرا نمیتونستی بترکونی

عارفه پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 06:49 http://inrozha.blogsky.com/

چه هدری!چه خوشگله!این واقعنیه؟یا عکس تزئینیه؟
مدینه گفتی کردی کبابم.من که این دمل مانند تبدیل به کیست شد دو روز قبل رفتیم جراحی
کاش زودتر قضیه کدو می فهمیدم

واقعیه عارفه. برای یلدای پارساله
ای وای من... اره کاش زودتر میدونستیا

ﺑﺸﺮا پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 09:33 http://biparvaa.blogsky.com

ﻭاااﻱ ﺩﻵﺭاﻡ...ﻣﻦ اﻻﻥ ﻫﺪﺭﺕ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻡ...ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮا ﺷﺒﺎﻱ ﭘﻴﺶ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻧﻤﻴﺪاﺩ ﮔﻮﺷﻴﻢ. ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ ...ﺑﻪ ﺑﻪ..

ﺧﺪا ﺭﻭ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺑﻲ...
ﻋﻨﻮاﻥ ﭘﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺸﺴﺖ.

*ﻣﻴﮕﻤﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻛﺘﺮ ...ﺑﺮاﻱ ﺗﺒﺨﺎﻝ ﻣﺮﻫﻤﻲ ,ﺩاﺭﻭﻳﻲ...ﭼﻴﺰﻱ ﺳﺮاﻍ ﻧﺪاﺭﻳﻦ??
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ اﺯ ﺧﻮاب ﺑﻴﺪاﺭ ﺷﺪﻡ ,ﺩﻳﺪﻡ ﮔﻮﺷﻪ ی ﻟﺒﻢ ﺗﺒﺨﺎﻝ ﺯﺩﻩ...ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﻩ...

خانم دکتر :)))
بشرا عزیزم من خودم تا حالا تبخال نزدم که بگم فلان کار رو کردم و خوب شد. اما چیزهایی که شنیدم تبخال رو بهبود میده اینهاست: یک سیب رو پوست بکن و رنده کن با یک قاشق عسل مخلوط کن روزی دو سه قاشق بخور. میگن بهبود میده. از طرفی هم میگن جوشونده ریشه جعفری و یا برگ زیتون هم موثره ولی سوال اینجاست که ایا اینها توی امریکا پیدا میشوند؟؟
آهان راستی میگن اگه روش یه ذره نمک بریزی هم زود جمعش میکنه ولی قطعا خیلی میسوزونه :(( من پیشنهاد نمیکنم اینو :((

فرشته پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 11:42

اجازه خانم دکتر ...ما دلتنگ شما و دوستان بودیم این مدت ...دارویی ..نسخه ای ؟؟؟برای ما ندارید؟؟؟

فدای شما بشم من
تو کجا بودی دلم تنگ شده بود دختر

فرشته پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 11:43

و اینکه ...دل آرام جان ...پستت و نتیجه گیری ات خیلی به دلم نشست ...ممنونمم..

ناقابل بود عزیز دلم :***

yasna پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 14:11 http://delkok.blogfa.com

سلام دلارام جان عکس رسید؟

سلام یسنا جان
بله عکس زیباتون رسیده ;)

کیانا پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 14:47

ینی من الان بگم همه جور جوشی رو تحمل میکنم از این خرت وپرتا نمیخورم چی میگی؟؟؟ نه خب چی میگی؟؟؟ نه خب دوس ندارم بخورم عاقااا
ئه اصرار نکن دلیییی نمیخورررررررررررررم

جزی جوش جوشی تو تلاش نکن خیلی ، هیچ فرقی نمیکنه اون قیافه ت ، درد تو فقط اینه که بیای منو ببینی

خب دیگه همین اومدم یه سری بزنم و برم

آهاااا یه چیز دیگه برو خداتو شکر کن که اون دمله جای خوبی بوده بعد خصوصیتم بچک :))

هیچی میگم بخور نوش جووووونت :))))
ولی نه جدی، نمیگم نخور که، میگم وقتی میبینی افتادی رو دور جوش زدن یکم باید کنترلش کنی. واگرنه کیه که دوست نداشته باشه این چیزهای خوشمزه رو
خوش اومدی عزیز دلم :*

امیرحسین... جمعه 29 آذر 1392 ساعت 11:00

به نظرم جوش روی پا بهتر از جوش توی دهانه . یادم باشه دفعه بعد کدو حلوایی را امتحان کنم :)

قطعا همینطوره
برای جوش توی دهن سیب پوست کنده و رنده شده رو با یک قاشق عسل بخور :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد