دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

از "دوباره ها" متنفرم


دوباره خواندن یک کتاب

دوباره دیدن یک فیلم

دوباره بحث کردن سر مسئله ای قدیمی

دوباره مرور کردن روزهایی که بد بود

دوباره پر کردن یک فرم

دوباره امتحان دادن یک درس (همه رو هم بتونم تحمل کنم مطمئنم سر این به کل قید درس خوندن رو میزنم)

دوباره شروع کردن رابطه ای که تمام شده

دوباره توضیح دادن یک موضوع

و ...


"تکرار" اسارت دارد...




آره، من تمام مدت داشتم بهش فکر میکردم... 

تمام مدتی که در سکوت محض تنها ما دو نفر در اون سایت نشسته بودیم. پارتیشن بینمان بود اما حتما میدونی که افکار این چوبها و شیشه های محکم را باور ندارند.

تمام اون ساعاتی که مجبور بودیم هر دو تند تند تایپ کنیم، از پشت صدای دکمه های کیبورد صدای نفس هایت را میشنیدم. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم سعی میکردم با ریتم تند تایپم اون سکوت لعنتی رو بهم بریزم.

اما بی تفاوت بودم. یعنی حتی نمیبینمت، حتی برایم مهم نیست که چرا در این عصر پنجشنبه همپای من مانده ای و به خانه نمیروی. حتی یکبار هم به سمتت برنگشتم.

 نه، من نمیبینمت... حواسم هم به تو نیست...



این دنیا را برایت شاد میخواهم

برایش نوشتم :


"

تولدت مباررررررررررررررررک

ایشالا 100 سال دیگه هم در کنار من شاد و خوشحال باشی

بالاخره من خواهرتم و باید کنارت باشم

                                                               "


چند قدم مانده تا دکتر شدنت

تا استاد شدنت

تا پاگیر شدنت در یک آکادمی تخصصی

تا موفقیت های بعدی...


و من، حتما و قطعا روزی میرسد که دیگر در کنارت نیستم...



خوبه؟ بده؟


بعضی اوقات نمیدونم کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه. واقعا نمیدونم ها! یعنی هیچ ایده ای ندارم... ولی در کمال ناباوری آشفته میشم وقتی بهش فکر میکنم... بعد به خودم میگم پس حتما "بده" که تو اینجور دل آشوبه میگیری و بهم میریزی، بعد باز فکر میکنم... میبینم هیچ نکته منفی ای نداره آخه... بعد باز همون دور تسلسل...

فکر خوبه، فکر کردن خوبه... اما من انقدر یه موضوع رو دستکاری میکنم که توی مغزم یه سوراخ پدید میاد اندازه بند انگشت... نه میشه بانداژش کرد، نه بخیه اش و نه رهاش...



کاسه آب به دستم... چشم به جاده بستم...


دوستانم میدونن که من زیاد میزبان خوبی نیستم. یعنی کلا حوصله مهمون داری رو ندارم، بعد شما فرض کن طرف بچه هم داشته باشه دیگه واویلا... یعنی به جد چهره من رو که میبینه علاوه بر کوفت شدن مهمونی ، ترجیح میده سریعتر از خونه ما بذاره و بره. خب من و مامانم در این امر دو قطب کاملا متفاوتیم و هرچه ایشون راحت میگیره، من سخت گیرم... از بحثم دور نشم...

اینکه سی روز با هم بودیم اتفاق خوبی بود. نه که بگم خیلی خوش گذشت و یا راحت بود، نه... ولی خب این جزء خصوصیات آدمهاست که به آخرش که میرسن میگن "چه زود گذشت..." اما خوب بود.

میگن ماه رمضان، تو میزبانی و ما مهمان، اما من دلم میخواد فکر کنم این تویی که هرسال بلند میشی و میای این پایین خونه ما مهمونی... مرسی که امسال هم دلت خواست بیای خونمون... سال بعد هم دوست داشتی بازم بیا... منتظرتم...



آی دندونم...


دستم را گذاشته ام زیر چانه ام... یکجورهایی که هم حائل برای سرم باشد و هم انگشتانم محل درد را گرم نگه دارد. هیچ هم به روی خودم نمی آورم که دکتر گفت به هیچ وجه گرمش نکن... درد دارد خب...

دیروز تا نزدیکهای اذان مطب بودم، فردا هم. دکتر میگه چون دندان عقل ندارم، ژنم نسبت به آدمهای عادی پیشرفته تره... دکتر قبلی ام هم همین را گفته بود و پرونده ام را فرستاده بود کنگره امریکا... 

اصلا ژنم پیشرفته تر، اصلا من یه قدم از آدمهای عادی جلوتر، چه فایده وقتی قرار است هم اندازه آنها درد بکشم برای دندانهایم...



سفره های آسمانی 92


میدانم که دوست دارید هرچه زودتر عکسها را ببینید اما حالا که بر سر سفره دور هم نشسته ایم، 

خوب است یادی کنیم از درگذشتگان این جمع... شیرزاد گرامی ، مادر هاله بانوی عزیز ، پدر مهربان نازنین...


برای کوچولوهای تازه به دنیا آمده آرزوی روزهایی شیرین داشته باشیم... مانی و هانای عزیز


و برای همدیگر... دنیا دنیا بهروزی از خدا بخواهیم...


و اما سورپرایزم... به نیت هر کدام از شما تفالی به حافظ زده ام... بیت اول هر غزل را زیر هر عکس نوشته ام، باقی با شما...



این پست با تمام حس و حالش

تقدیم به بابک اسحاقی عزیز 

به پاس تمام شور و هیجانی که با هر بازی در خانه اش تجربه کردم ...




بفرمائید افطار...


 

ادامه مطلب ...

وعده ما ساعت 22:00

با شروع روز پنجشنبه، زمان ارسال عکسهای سفره افطار هم به پایان رسید. از تک تک عزیزانی که زحمت ارسال عکس را کشیدند بسیار ممنونم و امیدوارم در این بازی به شما خوش بگذرد و ساعات خوشی را تجربه کنید.

زمان رونمایی از سفره های آسمانی، پنجشنبه (امشب) ساعت 22:00 خواهد بود. پس سعی کنید خودتان را به موقع برسانید که همه با هم و در کنار هم بر سر سفره های آسمانی بنشینیم.


م . ح . م . د در این روزهای گرم تابستان، به سبک و سیاقی متفاوت که فقط روش خودش است و بس(!!)، افطار میکند. خب قطعا به دلیل پاره ای از مسائل ایشون رو نمیتونیم توی بخش بازی داشته باشیم، پس در همین مرحله مقدماتی به خدا میسپاریمش!!!! اگر تمایل دارید بدانید دقیقا چرا، تشریف ببرید ادامه مطلب...


ادامه مطلب ...

اسامی شرکت کنندگان در بازی افطار 92


این دوستان تا این لحظه ما را بر سر سفره های آسمانیشان مهمان کرده اند:




ری راهیچکسیدنیزاردیبهشتیبابک
و
مهربان
سمیراپروین خانمرضوانیسنامامان ناهید
مریممهنازوانیاف رزانهمریم(باز باران)
باغباندل آرام 
و
مامان سمیرا
کاسپرالهامشبنم
مریم بزرگمهرنصیبهرعنامریم سافرین



تیراژهرهاعاطی

مهردادسیمین


جزیرهایراندخت


داوود پورامینینضال


فرشتهمریم راد







علاقمندان به شرکت در بازی " سفره های آسمانی " فقط پنج افطار دیگر زمان باقیست...