دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

خیاط در کوزه افتاد، بد هم افتاد!

تاب میخورد روی صندلی اش. صدای جیر جیر حاصل از برخورد صندلی چوبی و کف چوبی صراحتا به گوش میرسد.یک دفعه مثل فنر از جا میپرد. پرده را کنار میزند و انگار که منتظر دیدن چیزی باشد چشمهایش را این طرف و آن طرف میچرخاند. بعد نگاهش را به آسمان میدوزد. انگار که گمشده ای را طلب کند. حق دارد. زمستان امسال کم فروشی کرده است. تلفن را برمیدارد تا به بهترین دوستش بهترین روز زندگیش را تبریک بگوید، فارغ التحصیلی اش را هم.

دوست سرما خورده اش امروز فارغ التحصیل میشود، اما دو روز دیگر تولدش است. عاقبت در دام افتاد دختری که هفت سال تلاش کرد تا روز تولد دوستش و خواهر دوستش را قاطی نکند. خلاصه در سال هشتم این مقاوت را باخت...