دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دیروز گم شدم! دقیقا وسط اتوبان همت... آقای راننده گفت که می شود با یکسری پله از همت رفت به ولیعصر. اما نگفت دقیقا چطور می شود این کار را کرد... گفت از این کنار خودم را برسانم به آن طرف (!) و بعد رفت... وسط اتوبان همت، رو در رو با ماشین ها، پله هایی که نمیدانم دقیقا کجاست و عقربه های ساعت که پی هم میدوند تا زودتر از همیشه به دوازده برسند...

کمی اطراف را نگاه کردم و بعد تصمیم گرفتم جهت موافق ماشینها بروم. جلوتر که رفتم احساس کردم "این ره که می روم به ترکستان است". پس برگشتم و خلاف جهت ماشینها مسیر را ادامه دادم. شاید نزدیک به شش - هفت دقیقه جهت عکس ماشینها از کنار اتوبان راه میرفتم. یک جور نا امیدی مسخره امده بود سراغم. حس کردم آقای راننده من را گذاشته سر کار و حالا مثل اسب عصاری دارم دور خودم میچرخم... کمی جلوتر، چند پله بود که بالا رفتن ازشان من را به پارکی میرساند و بعد از طی کردن سربالایی به طبقه بالای اتوبان رسیدم. همان پلی که از آن پایین دیدمش... دستهایم را زدم به کمرم و سعی کردم بفهمم کجا هستم. منطقا باید میرفتم آن سوی اتوبان، ولی نمیدانستم بعدش چی... رفتم آنطرف و ایستاده بودم که چراغ عابر سبز شود، چیزی توی سرم گفت سمت چپ را نگاه کن... باورم نمیشد که تابلویی به این عظمت دارد خیابان ولیعصر را نشانم میدهد...


http://s5.picofile.com/file/8125902350/07062014568.jpg


دوان دوان به سمت نشان داده شده رفتم. خیابان ولیعصر را که دیدم دلم میخواست بغلش کنم... ساعت هنوز دوازده نشده بود...


نظرات 19 + ارسال نظر
صدیقه (ایران دخت) یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 23:11 http://dokhteiran.blogsky.com

منم یه بار تو همت گم شدم... اوه اوه چه گمشدنی تو یه زور بارونی و سردی ابان ماه و فوریت شدددددددید...

ای بابا چه همه از همت خاطره بد دارن... اوه اوه توی سرما :((

طاها دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 00:12 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
چه تابلوی آشنایی...تعطیلات چندروز پیش رو اینجا گذروندم!
گم شدن تو تهران از عادی ترین اتفاقاته...

سلام
البته من اولین بار بود این اتفاق برام افتاد. ولی افتاد دیگه...

پرنیا دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 00:58 http://www.bazigooshi63.blogsky.com

وایییی دل آرام دقیقاااااا این حس رو تجربه کردم...تو اتوبات همت غرب..واااای یادم میاد پادرد میگیرم بسکه راه رفتم...
تهران هر روز توش بیشتر گم میشیم...

ای وای تو هم همونجا سر در گم شده بودی؟! این اتوبان همت اصلا یه جوریه. از اول هم همینجوری بوده. خصلتشه :)))

وفیق دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 01:19 http://hayel.blogfa.com

سلام

خدا رو شکر که پیدا شدی ... یعنی پیدا کردی ...

یه چیزهایی هست رو گوشی نصب میشه ، نشون میده کجایی و باید کجا بری ...

بعضی وقتها تکنولوژی خیلی میتونه مفید باشه ...

( گلوبال پوزیشنینگ سیستم )

سلام
بله ولی یعنی پله های همت به ولیعصر هم توی همون سیستم گلوبال پوزیشنینگ سیستمتون هست؟!

طـ ـودی دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 01:20

یکی از افتخارات و البته تفریحات سالم اینجانب اینه که هروقت یکی به شوخی بهم میگه برو گم شو خیلی با جدیت بهش میگم من اینجا رو (یعنی شهرمو) بلد خب،‌چجوری برم گم شم توش!!!
خیلی خوشحالم که تهرانی نشدم پس!! :)))))

از دست تو :))))

تیراژه دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 04:17 http://tirajehnote.blogfa.com/

بعد از خواندن پستت دلم خواست همان موقع، آن طرف خیابان یا این طرف خط عابر پیاده یا کنار تابلو یا چراغ راهنما ایستاده بودم و منتظر، که نگاهت بیافتد به من و بیایی..

و بعد محکم در آغوش میگرفتمت.

ای جان دلم دوست مهربون منی تو آخه

فرشته دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 08:46 http://houdsa.blogfa.com

گاهی تابلوهایی به همین واضحی دوروبرمونن که کلافگی و سرگشتگی نمیذاره ببینیمش..ولی وقتی میبینیم احساس آرامشش وصف نشدنیه...

آفرین فرشته... دقیقا خیلی اوقات همینجوریه...

مزاحم تلفنی دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 12:00

الان شما اول شفاف سازی بفرمایید که 12 شب منظورتون بوده یا 12 ظهر؟؟؟؟ آخه سمیرا جون چقدر نگران تو باشه بچه؟؟
یک دفعه همین بلا سر من اومد تو همت پیاده شدم که برم ونک. البته مسیر پیچیده نبود ولی خب کسی وسط اتوبان مسافر سوار نمیکنه یا نیتش مسافرکشی نیست. بگذریم دیگه با خودم قرار گذاشتم که لطف های اینجوری راننده تاکسی ها رو قبول نکنم و از همون مبدا تاکسی بگیرم برای مقصد. هی من میگم شما جوون ها بیایید از ما درس بگیرید شما جدی نمی گیرد.
جای بابک خالی که بیاد سر به سر من بذاره . هرررررررر

12 شب!!!! :))) خیالت راحت شد؟!
فکر کنم منم باید همین کار رو انجام بدم.
ایشالا حضوری :))))

نینا دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 21:46 http://از هر دری سخنی

من وقتی گم میشم سریع جهت یابی میکنم که هر چی به سمت مثلا شمال هست برم
و هی میرم هی میرم تا اینکه از پا در میام.
ولی دل آرام دیدن یه تابلو اشنا خیلی حال میده

باشه من هم دفعه بعد هی میرم هی میرم تا از پا در بیام!! :))))
خیلی نیناااااااا

جزیره دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 22:40

ایکون نفس عمیق
حالا خدارو شکر که پیدا شدی. فک کردم از وسط اتوبان پست گذاشتی که بیایم پیدات کنیم و ببریمت خونه تون:دی

:))))))))))))
آخه نیم وجبی اگه قرار بود تو منو پیدا کنی که، باید صبر میکردم تا دفعه بعدی که ظهور میکنی :))

وفیق دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 23:52 http://hayel.blogfa.com

سلام

البته "گلوبال پوزیشنینگ سیستم " و نه " گلوبال پوزیشنینگ سیستمتون " .. چون برا من نیست !!!

بله هست ..

یعنی موقعیت تقاطع و نحوه دسترسی هست ..

شاد باشید و ایام بکام

سلام
با تشکر از طراح محترم :)
به همچنین

مهتاب سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 00:02

سلام
وای دلارام جون یک بار من پل سید خندان کار داشتم هواسم پرت شد و یک ایستگاه دیر پیاده شدم مترو مصلی نمی دوستم چجوری باید برم اونور اتوبان رسالت تا بتونم ماشین بگیرم یر گردم نه راه پس داشتم نه راه پیش خیلی جاش بد بودماشینا کلی تند می آمدن و من با هزار قسم آیه و حمد و سوره از وسط اتوبان رد شدم کلی هم فحش دادم که یک پل عابر پیاده نگذاشتن نامردا اینچا ضروریه پل تازه بعدش فهمیدم که بابا ایستگاه مترو هست از زیر اتوبان تونل داره به اون طرف

سلام
ای وای من... از وسط اتوبان؟! چقدر خدا رحم کرده بهت مهتاب...
عزیزم... :)

مریم نگار سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 08:37

...واقعا که ولیعصر بغل کردن داره...

ای جانم شما هم دوستش دارید پس

نرگس20 سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 16:47 http://www.narges20.blogsky.com

اون حس پیدا شدنه خیلی شیرینه
مضافا وقتی توسط خودت!!! پیدا بشی

دقیقا
نگاهت رو دوست داشتم نرگس...

میس کافه چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 11:48 http://www.cafe-miss.blogfa.com

نزدیک خانه ی ما بودید:)

اگه میدونستم مزاحمتون میشدم ;)

سکوت چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 12:17

من خیلی عادت ندارم آدرس بپرسم و همیشه از روی ذهنیت قبلی یه مسیر رو میرم. با این اخلاق، یه دفعه اومده بودم تهران. و میخواستم یه مسیری رو که توی ذهنم فاصله‌ی زیادی با هم نداشتن رو پیاده برم. وااای که نمیدونی اون روز من چقدر راه رفتم دیگه کف پاهام تاول زده بود و راه تموم نمیشد.
چند تا ایستگاه اتوبوس رو هم رد کردم اما به خیال اینکه دیگه نزدیک شدم به راه ادامه دادم. اما بالاخره با پای پیاده رسیدم

ای وای من... خیلی ناراحت شدم که انقدر راه رفتی عزیزم... امیدوارم دفعه بعد که اومدی تهران این اتفاق برات نیوفته. اصلا بگو خودم میام دنبالت ;)

عاطی چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 17:11

گم شدن ی حس خیلی بدی داره ه ه ه :((((

منم زیاد اینطوری می شم!!!!!


خدا واسه هیچ مسلمونی نخواد خواهر :دی!!

:گل

ای جان دلم...
تو خودت گلی دختر :*

داودP پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 08:31

الهی تو زندگیت گم نشی ننه(قال خدابیامرز ببیم)

مرسی :))))

میلاد دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 16:27

میلاد مسیریاب میخواستی اون موقع

ما تا میلاد رو داریم مسیر ها رو یاد نمیگیریم دیگه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد