دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

الو؟ بهشت؟

امروز که داشتم برمیگشتم خونه، از پله های برقی میومدم پایین که یک آقای مسن هم آمد و کنارم ایستاد. یک لحظه حس کردم من رو از روی پله ها برداشتن و گذاشتن وسط گرمابه... یک لحظه احساس کردم بیست سال پیشه... پیرمرد بوی روشور و صابون برگردون میداد. بوی حمام و گرمابه های قدیم... یه نگاهی به پیرمرد کردم، موهایش را، موهای پنبه ای و سفیدش را، به سمت راست شانه کرده بود. درست مثل پدربزرگها... یاد پدربزرگ خودم افتادم... سال 84 از پیشمان رفت... بعد از او یک داماد، دو عروس، یک نوه و دو نتیجه به خانواده اضافه شد اما هیچکدام جای پدربزرگ را پر نکردند. جای پدربزرگ خالیست. کسی که روزگاری بود...

نظرات 13 + ارسال نظر
طاها دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 00:37 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
روحشون شاد،دل شما هم گرم

سلام
ممنونم طاها جان، روح رفتگان شما هم شاد

ف رزانه دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 01:57

خیلی پدربزرگارو دوست دارم... فکرکنم چون پدر پدرمو ندیدم و پدر مادرمم خیلی باهام مهربون بود و سال دوم راهنمایی بودم که تنهامون گذاشت...
خدا همه ی رفتگان رو بیامرزه... دلت آروم عزیز دلم

الهی... چه زود از دستشون دادی... روحشون شاد
ممنونم ف رزای عزیزم

نینا دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 09:05 http://از هر دری سخنی

چه جالب از بو و حسها نوشتی
دلم برای همه پیرها تنگ میشه
میرن انگار برکت رو هم با خودشون میبرن

آره نینا.. چرا اینجوریه آخه...

صدف دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 09:13 http://sadafmkh.blogfa.com

روح پدربزرگتون شاد

مرسی عزیز دلم

طـ ـودی دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:12

روح پدربزرگت شاد دل آرام
جای خالی این بزرگ ها هیچوقت پر نمیشه...

مرسی طودی عزیزم
آره هیچوقت...

صدیقه (ایران دخت) دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 13:00 http://dokhteiran.blogsky.com

پدربزرگ منم 84 رفت... یادم نمیره تا وقتی بود چقدر ارزو دیدن عروسی نوه هاشو داشت... بعد از رفتنش خیلیاشون عروس و داماد شدن و همشیه جای مهربونترین بابابزرگ دنیا خالی موند... کت و شلواری که برای این عروسی ها دوخته بود نپوشده موند

روحشون شاد، چه همزمان با هم از دستشون دادیم...
الهی... پر از حسرته این جای خالی...

وفیق دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 15:19 http://hayel.blogfa.com

روحشون شاد و قرین رحمت الهی

و بقای عمر بازماندگان ..

هر چند طبیعت نزاشته و نخواهد گزاشت که شما بشی یه پدربزرگ مو پنبه ای ، عصا بدست ... ولی قطعا میتونی بشی یه مادر بزرگ مهربونی که مثلا بوی صابون لوکس میده و عشقش بافتن شال و کلاه باشه برا نوه ، نتیجه هاش و شبها قصه هزار و یک شب رو تعریف کنه و کلی هم ، غر بزنه و بگه مثلا غذا شوره یا خیلی چربه یا مثلا عروسش خیلی بهش نمیرسه و از این داستانها...

و اینکه چرا کمتر کسی دلش برا مادر بزرگم تنگ نمیشه ؟

ممنون
روح رفتگان شما هم شاد...
تصورش شیرین بود...
درباره بقیه نمیدونم اما درباره خودم خدا رو شکر هر دوشون حی و حاضرند و هروقت دلم براشون تنگ بشه میرم میبینمشون :)

وفیق دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 15:55 http://hayel.blogfa.com

مادر بزرگش

وفیق دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 15:59 http://hayel.blogfa.com

چرا کمتر کسی دلش برا مادر بزرگش تنگ میشه ؟

لطفا جمله آخر رو اصلاح کنید

مریم دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 21:51 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خدا رحمتش کنه بابابزرگت رو دلآرام عزیزم
اما چه میشه کرد با این رفتنها جز صبوری؟؟؟

فدای تو، خدا رفتگان تو رو هم رحمت کنه عزیزم
واقعا هیچی...

فرشته سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 11:03

روحشون قرین رحمت الهی و دل شما هم شاد به بودن مامان بزرگ های عزیز...
واقعا این بزرگترها برکت خانه و فامیل هستند .و جای خالی اشون و نبودنشون خیلی حس میشه .

سلام دل آرام جان...

ممنونم. روح رفتگان شما هم شاد
واقعا فرشته...
سلام عزیز دلم

ملکه سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 16:47 http://ghasrekuchakema.blogfa.com/

من که هیچ کدوم از پدربزرگامو ندیدم!

ای جان دلم... روحشون شاد

مزاحم تلفنی چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 12:03

پدربزرگ مادریم 23 ساله که فوت کرده و هنوز من رفتنش رو باور ندارم!!!!!
جاشون با هیچی پر نمیشه. روح همه رفتگان شاد

خدا رحمتشون کنه
واقعا همینطوره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد