ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
صائب تبریزی گفته:
رزق ما با پای مهمان می رسد از خوان غیب / میزبان ما است هر کس می شود مهمان ما
یه نفر باید تفکرش چجوری باشه که به این برسه؟ باید بتونه تا کجا رو ببینه که این بشه باورش... زندگیش... جان مایه برای شعرش...
به شکل عجیب و غریبی ذهنم رو درگیر کرده. مصرع دومش رسماً ناک اوتم کرد...
تو این چند وقت که میخونمت این بهترین مطلبت بود
راستی به یاد من باش رو گوش کردی؟
ممنون
به یاد من باش از سالار عقیلی؟ بله دلنشینه
از وقتی یادم میاد همیشه توی خونهی ما مهمون بازی بود. در هفته شاید 3 یا 4 شب رو مهمون داشتیم حتی گاهی مهمونها با اینکه خونهاشون توی شهر خودمون بود یکی دو روزی میموندن. و من همیشه این جملهی مامان توی گوشم بود که مهمون رزق خودش رو با خودش میاره.
هییی یادش به خیر چقدر خوش بودیم.
چه هیجان انگیز... خوش به حالتون
حال خاله عزیزت چطوره سکوت جان؟
چقدر باید دل ادم وسیع باشه ها
واقعا...
سلام
خب آدم هایی که وسعت دیدشون و وسعت دلشون بزرگه اینجورین،البته به شرطی که تو عهد محمود احمدی نژاد زندگی نکرده باشن. دییییییی
سلام
عهد احمدی رو خوب گفتی
این یعنی الان میخوای بیای خونه من یا من بیام خونه شما؟ دلی جان از وقتی خارجی شدی پیچیده حرف میزنی جان من شفاف توضیح بده ببینیم چند چندیم آخه؟
البته من که همیشه دوست دارم میزبان نازنینانی چون دلی جون باشم + سمیرا جون + ... (تعداد رفت بالا ها)
یه جوری مهربون بشنید جا بشین دیگه
دو هیچ جلوییم، با همین روند بریم جلو میبریم
جدا از شوخی و تعارف، تو یکی از صمیمی ترین میزبانهایی بودی و هستی که به عمرم دیدم. تازه بیخودی هم برای خونت جو نده. اون همه آدم رو شب عید به بهترین شکل پذیرا بودی...
بذار من کامل مستقر بشم، خودم میزبانتون میشم
میگن روایت داریم که مهمان وقتی میاد روزیش رو میاره و وقتی هم از خونه ات میره گناهان و بدی ها و بی برکتی ها رو می بره
من این رو به چشم خودم دیدم بارها و بارها...
میگن مهمان حبیب خداست...
سلام دلآرامِ جان
چه جالب نشنیده بودم.
سلام عزیز دلم
عزیز دلم..
چند وقت پیش اینو تو صفحه ی صابر ابر خوندم با یه عکس خیلی قشنگ مرتبط از یه میز ساده ی چوبی و قاشق و بشقابی قدیمی و چیدمانی دلنشین..و همون موقع هم خیلی بهش فکر کردم..مصرع دومش من رو هم به فنا داد از شدت گیرایی و عمق خاصش.
شعر عجیبیه
راستی، مهمون نمیخوای دلی مهمان نواز من؟
قول میدم دو سه تا چای بیشتر نخوام ها!
چرا نمیخوایم خوبم میخوایم
درباره چای که تو میدونی ما چطوری رفتار میکنیم. تو بیا من خودم راه آشپزخونه رو نشونت میدم
صائب تبریزی شعرهای خوبی داره، کلا کارش درسته :)
روحش شاد