ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خواستم یک پست دیگه بنویسم. یعنی نوشته ام ولی خب منتشر نشود بهتر است. مثل چند ده پست دیگرم... این را نگفتم که شما بگویید اوه ببین چقدر حرفهای مگو دارد. نه... یک وقت هست که اگر چیزی را بگویی، خیلی چیزها را از دست میدهی. من این روزها از "از دست دادن" میگریزم. ترجیح میدهم اوضاع همان بماند که بود، تا انگشتها به سمتم نشانه روند و لبها گزیده و حرفها پراکنده... حالا اینها مهم نیست...
کسی باید باشه... یک کسی که بشه براش شعر گفت... توی رویاش غرق شد... کسی باید باشه که باهاش رفت تا دشت سبز رویا... کسی که وقتی سرخوشی تا خورشید بالا بره و وقتی دلگیری تا خود شب برات داستان ببافه که آروم بشی...
آسمون دو روزه داره بی امان میباره... شدید و مستمر... بدون لحظه ای مکث...
اگر همچین کسی پیدا کردی ، بهش بگو ، منم پایه ی دوستی هستم باهاش....
به نوشته هات اضافه میکنم:
کسی که بتونی براش شاملو بخونی ... با صدای خود شاملو....
*من اتفاقی اومدم و در ضمن:
سلام!
پیدا کردم چشم...
شاملوی نازنین... ممنون برای این جمله که اضافه کردید.
سلام
حالا که صحبت از شاملو شد این شعر هم تقدیم به شما: (فکر کنم زیاد هم بی ربط نباشه :)
به جستوجوی تو
بر درگاه کوه میگریم،
در آستانهی دریا و علف.
به جستو جوی تو
در معبر بادها میگریم
در چهارراه فصول،
در چارچوب شکستهی پنجرهای
که آسمان ابرآلوده را
قابی کهنه میگیرد.
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟...
چقدر قشنگ بود... ممنونم.
گاهی لازمه شجاعت به خرج بدی و آنچه میخواهد دل تنگت بگوید...
و برات مهم نباشه کی چی میگه و قضاوتش چیه؟؟؟
گاهی دلت میخواد شعر بخوونی... یه شعر عاشقانه
بدون اینکه بترسی از اینکه قضاوتت کنن:عاشق شدی؟؟؟
و بری تا اوج معنی شعر و با یه دل آروم و سبک برگردی
چقدر جالبه اینجا ما دلتنگ بارونیم و شما توی شهرتون بارون رو دیدین
پس سلام ناب مرا برسان به باران... به ابرها
بله گاهی باید شجاع بود و بی قید از حرف و حدیث، برای دنیای خودمون شعر بخونیم...
نمیدونم کدوم شهر هستید اما امیدوارم باران هر چه زودتر بر سر شهرتون باریدن بگیره.
سلام
خوب گفتید ... بشرط اینکه به آدمها پناه نبریم
چه قدر دردناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک " آدم"
به " آدم" دیگری پناه برده ایم ...
اعتیاد به آدم ها بدترین نوع اعتیاد است.
برداشتی از کتاب جاده انقلابی
ریچارد یاتس
سلام آرشید عزیز
چه برداشت جالبی بود...
توی این بارون مستمر اگه هوس کردی بری بیرون و بی دلیل و بی مقصد فقط قدم بزنی و با چتر یا بی چتر کمی خیس بشی، جای من رو هم خالی کن
حتما
فعلا که اسیر دیو سرماخوردگی هستم ولی به محض اینکه هوس قدم زدن به سرم بزنه جای تو هم قدم میزنم در کوچه پس کوچه های خیس این شهر...
سلام
دوباره این بحث را مطرح کردی؟
یک بار گفتم کسی بهتر از مادرت پیدا نمی کنی حالا هی بگو !
آیکون خانم معلم درست نشده؟
از کامنت قبلی تعریف کردی اینجوری شد.
سلام
مادر که تاج سر است و جای خود. اما باید کسی بیاید...
خانم معلم این درس رو من بلد نمیشم :(
باران که می بارد تو می آیی
بارانِ گل ، باران نیلوفر
باران مهر وماه و آئینه
باران شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی
از دشتِ شب تا باغِ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
لینک آهنگش رو هم میذاشتی بد نبودها!
+با این پست یاد سطور پایانی یکی از شعر های علیرضا مشورت افتادم؛
"عشق را به نام تو آموختم
و با نام تو به خاک میسپارم
اما همین خاک
با باران
نم دار که میشود
عطر تو را در تمام روزگار من پخش میکند."
مرسی برای این اشاره خیلی به جا
لینک رو اضافه کردم.
چه شعر زیبایی بود... خیلی خاص... ممنونم عزیز دلم
دلی جان...هرجای عالم..آسمان همین رنگ ست!!..پاک برنگ عشق..مهر و دوستی....زیر این آسمان ست که گاه بی مهری و کین رنگ میگیرد..
باران مهر خدا..همه جا و بر سر هر کس نشان از جشن لبخند و نعمت اوست.....
خدا کنه نعمت بر سر همه مردم دنیا بباره. و دل همه آدمها خونه مهر و عشق باشه.
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﺖ ﺁﺭاﻡ و ﺁﻓﺘﺎﺑﻲ ﺩﻵﺭاﻡ ﻋﺰﻳﺰﻡ.
ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ.
ممنونم عزیز دلم
اینجاازدیـروز بارونی شده
کوه هادارن معــــلوم
میشن.....آسمون
چادرسیاهش رو
که درمیاره تلالو
نورهــمه جارو
روشن میکنه
همه جارو..
یاحق...
پس خوش به حالتون
حق نگهدارت عزیزم
باران هرچقدر که ببارد کم است ...