دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

گزارش لحظه به لحظه یک جشن

یک صدایی یهو رفت هوا و بنده و میل بافتنی ِ فکر و خیالاتم هم رفتیم هوا... تا برسونیم خودمون رو روی زمین دیدیم عده ای جیغ کشان و سوت زنان دارن شادمانی میکنن. رفتم پشت پنجره و دیدم بله عروس خانم و آقا داماد به همراه جمع کثیری از بستگان توی حیاط در حال بزن و بکوب هستن. حالا ساعت چند؟ 23:00 ! خب اینها آمده اند که بمانند دیگه... گفتم دلی چاره ای نداری جز تحمل، پس بسوز و بساز. باور بفرمایید من تمام تلاشم رو برای سازگاری به کار میبرم ولی نمیشه... انگار بلندگو رو همین بغل دست من گذاشتن. حالا خواننده محترم داره هوار میکشه "نمیدونم فقط میخوام باشم"... آقا مادرت خوب پدرت خوب، یه امشب رو بیخیال موندن شو. تا اومدم ایشون رو راضی به رفتن کنم خواننده بعدی از اون سمت پرید وسط که " ای جان لباشو قرکمر و اداشو"، آقا جانِ عزیزت، حالا لازمم نیست همه مسائل علنا بیان بشه. بفرمایید اون پشت... بفرمایید...

ای وای یکی ایشون رو بگیره... "پیدات که میشه گلها باز میشن، تاریکی میره باز سحر میاد"، بله جانم تاریکی میره، سحر میاد اما به خون جگر میاد... از اینجا به بعدش از کنترل من خارجه، اجنبی ها حمله کردن.... تازه یک عالمه آدم هم همزمان فریاد میکشن! جان خودم از یکیشون بپرسی این آقا الان چی گفت که اینجوری جیغ کشیدی، عمرا بدونن!! یا خدا شهرام هم اضافه شد و همه با هم در حال ذکر "واویلا لیلی، دوستت دارم خیلی" هستند... بله دی جی محترم تاکید بر "دست دست دست" دارند. میریم برای تغییر فاز به ترکی، ترکی رو به سرعت رد میکنیم و میرسیم به " وای وای چقدر اطوار میریزی" که احتمالا برای خطه سر سبز شماله. شما زیر صدای جیغ رو نبینم قطع کنی از ذهنت ها! یک پرش به آهنگ "طناز چه قشنگه لبهات" و حالا میریم برای آهنگ قر تو کمر ِ "بابا کرم دوستت دارم" که عجیب با استقبال شدیدی روبرو میشه.

و این جشن کماکان ادامه دارد...

همزمان که برای خوشبختی شان دعا میکنید برای خواب من هم دعا بفرمایید که فردا هفت صبح توانایی بیدار شدن را داشته باشم...


نظرات 20 + ارسال نظر
"یک من دیگر" سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 00:55

وای خدا! ینی فقط صداداری و تصویر رو نداری؟ عذاب از این بیشتر سراغ ندارم! الهی زود این عذاب روحی تلطیف بشه و برسه به آوازهای شجریان جان! والا!

عروسی صوتی

پروین سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 02:09

عزیزززززم
پست قبلی‌ات را الآن خواندم. الهی شکر که بهتری :*

الآن ساعت 2 نیمه شب شما است. ایشالا که مراسمشان تمام شده باشد. اما چرا وسط هفته؟ درست است که عروسی است و باید چشم پوشی کرد و این حرفها. اما خوب. چون شب ِ روز ِ کاری است (عجب ترکیب بندی باحالی!) باید خودشان ملاحظه کنند دیگر. من که میگویم اصلا یک آژانس بگیر و برو خانهء تیراژه و تا صبح راحت بخواب

ممنونم پروین خانم عزیزم :*

حیف دیر خوندم کامنتتون رو واگرنه تعلل نمیکردم :)))

جعفری نژاد سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 08:38

پست های اخیرت یه جهش دوست داشتنی تو نوشتنه، جدی می گم علاوه بر اون جمله ی اول، کل یوووووم ساختار نوشتارت خیلی دوست داشتنی تر و جذاب تر شده

بوداااااا، میگم بهترررر شده، متمایل به عالی منظورمه :-)

خلاصه ممنون دلی جان

علاوه بر جمله اول با به جز جمله اول؟ اینو درست متوجه نشدم.

ارااااااااااادت دارم قربااااان، در مقابل شما درس پس میدم.
متشکرم (این آیکون من هستم که مثلا رو ابرها دارم پرواز میکنم!!)

محمد مهدی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 08:53 http://mmbazari.blogfa.com

سلام

همچین زیاد هم بدتون نمیومده که اینقدر قشنگ شعر ترانه ها و حرکات و ...را ریز نوشته اید ؟؟؟؟حلاصه برایتان سبب یه انبساط خاطر زورکی یا همان توفیق اجباری شدند ...

سلام
بله بایدم بخندین!! :)) شما هم کنار گوشتون عروسی برگزار میکردن شعرها رو حفظ میشدین.
من همزمان با مراسم، داشتم مینوشتم. یعنی دقیقا گزارش کردم عروسی رو. به همین دلیل آهنگها دقیق یادداشت شده ;)

ب.ر سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 09:46 http://biparvabash.persianblog.ir

اﻱ ﺑﺎﺑﺎ ...ﺗﻮی اﻳﻦ ﻣﻮاﻗﻊ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﻲ و ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﻲ ﺑﻪ ﻗﺮ ﺩاﺩﻥ...ﻭاﻻ....
اﻟﻬﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺸﻦ و ﺑﺸﻲ...

یکم دیر بود واگرنه یه حرکاتی میومدم براشون :)))

ترنم باران سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 09:49

و این ماجراها همچنان ادامه دارد.در این مواقع آدم بر سر دوراهی میماند ولی مطمئنا همان راه دوم را انتخاب میکند. منظورم دعای خوشبختی ست برای زوج های این چنینی
.
.
.
.
ما یک همسایه ی عزیزی داریم که پاره ای از اوقات و شاید هم کمی هم بیشتر از زمان یاد شده صدای مبارکشان چه با همسر و چه با فرزندان ،حال چه در حال گفتمان مصالحت آمیز و چه در حال گفتمان غیر مصالحت آمیز با همسر و همچنین بالا و پایینی های گفتاری بین فرزندان و ایشون برای حل تکالیفشان و یا اینکه مثلا چرا در مهمانی دیشب ادب را رعایت نفرموده اند و امثالهم ،طنین انداز خانه مان میشود.
و حالا جالبیه ماجرا اینجاست که خدمتتان عرض میکنم
در گذر دیداری که ایشون با مادرم داشتند می گویند: شما هم سر و صدا ها را از خانه ما میشنوید؟آرامش نداریم ما؟مادرم میگوید چرا؟جواب میاید که بله این صداهای ناهمگون از واحد پایینیه ماست که سبب دلخوری خاطر ما و احتمالا همسایگان نازنین میشود
آدم واقعا میماند چه بگوید والا
مادر فکر کنم در جواب چیزی نداشتند بگویند فقط با هوم ی قضیه را بستند.تا بیشتر از این در جان همسایه پایینیه نامبرده دخل و تصرف نشود.

دقیقا
یعنی این صدا ها رو انداختن گردن شخص دیگری؟؟ وا حیرتا!!

باران پاییزی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 10:01 http://baranpaiezi.blogsky.com

کنسرت مجانی شنیدی اونم همش از نوع وطنی.
حالا از 11 شروع کردن کی تموم کردن ای خاننده های گرام؟؟؟؟؟؟
امیدوارم خوشبخت بشن این دو تا کفتر عاشق. شما هم بموقع بیدار شده باشی

فکر کنم ساعت 1
متشکرم :)

بهار همیشگی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 11:23

بدون دعوت یه عروسی هم رفتیم به لطف این پست

ای جان :))))

دختری از یک شهر دور... سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 11:55

دلی؟؟؟ ۲۳؟؟ ساعت یازده که حالا اول شبه! :|
من شبها بعضی وقتا ۳ مخوابم هشت بیدار میشم! :))
در این جور مواقع یه لباس خوشگل بپوش برو قاطی مهمونا! خوب میشه ها!!

تو قابلیتهات بالاست ها دختر
پیشنهادت رو دیر مطرح کردی. زودتر میگفتی خب

تـه تغاری سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 11:58 http://ssmall.blogsky.com/

حالا دلارام جان میرفتی یه دید میزدی ببینی این همه سر و صدا میکنن عروس خوشگل هست یا نع می ارزه اصلا
ایکون خاله زنک بازی بیا غیبت کنیم یکم حتی !

نخودچی بیارم؟؟ :)))

مریم سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 12:03 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

خوش به حالت بابا
یازده تازه دم غروبه... من گاهی 2 یا 3 میخوابم و 8 هم بیدار میشم
ولی من جای تو بودم میرفتم جلو پنجره و بالا پایین پریدنشان رو نگاه میکردم
یه بار داشتم درس میخوندم
بعد از کوچه پشتی خونه مون چنان صدای ساز و آواز میومد که به قول خودت انگار کنار گوشت هستن
هر چی کردم بی خیال بشم و خودمو بزنم به نشنیدن نشد
برا همین بلند شدم شیک لباس پوشیدم و رفتم پشت بودم از همونجا دقیق از بالای سرشون نظاره گر ماجرا شدم نه تنها بد نبود بلکه کلی هم خوش گذشت
فقط از درسم عقب موندم:)))))))))

عروسی از راه دور

دختری از یک شهر دور... سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 12:04

دلی؟؟؟ ۲۳؟؟ ساعت یازده که حالا اول شبه! :|
من شبها بعضی وقتا ۳ مخوابم هشت بیدار میشم! :))
در این جور مواقع یه لباس خوشگل بپوش برو قاطی مهمونا! خوب میشه ها!!

آقای دنتیست سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 13:41 http://dstooth.blogspot.com

عروسی بدون دی جی که اصلن عروسی نیست

ولی اینکه اومدن توی منطقه مسکونی این سر و صداها رو ایجاد کردن خیلی بده...نشون میده خیلی هامون هنوز فرهنگ شهرنشینی رو بلد نیستیم

صد در صد :))
نمیدونم والا، احتمالا تعاریفشون با ما متفاوته...

باغبان سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:12 http://laleabbasi.blogfa.com

گزارش لحظه به لحظه اتون رو دوس داشتم
ممنون

فدای تو

پروین چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 05:35

کامنت مریم و دختری از شهر دور
همزمان هم محتوی
خیلی جالب بود

دقیقا برای منم جالب بود.

سمیرا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 07:44 http://nahavand.persianblog.ir

من اینجور وقتا فقط فحش میدم زیر لبی! حالا اینا خوبن آهنگاشون به روزه تو کوچه ما گاهی وقتا لری و کردی میذارن به مدت 4 ساعت میرن رو اعصابت

ای وای من :)))

نیمه جدی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 08:56

دیشب همسایه ما داشت تو حیاطشون ماشینشو می شست همزمان داشت به روحش غذا می داد با ضبط روشن ماشین! خانومه میخوند : دلکم دلبرکم دلبر با نمکم!... یعنی یادت افتاده بودم شدید دلارام جونم

ای جااااانم
فکر کنم ناهید خونده اینو. در ادامه شاعر میفرماید: چی آوردی به سرم و شکستی بال و پرکم

افروز چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:27

عززززیزم چی کشیدی تو متاسفانه مردم ما فکر میکنم وقتی حرف عروسی وسط میاد هرکاری میتونن بکنن

دقیقا همینطوره افروز عزیزم
شاید براشون مراعات حال اطرافیان جا نیوفتاده

امینی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 08:10 http://mozhganamini.persianblog.ir

حالا فکر کن مامان من از یک خانه ی خلوت همدان به یک آپارتمان دوازده واحدی با همسایه ی این جوری تهران آورانده شده بود.نمی دانم چرا هرسال یک عروسی برگزار می کردند.

حتما براشون خیلی سخت بوده :)

وانیا پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 14:08

ای جان دلی من گاهی که سر خال باشم با صدای عروسی همسایه ها قر میدم حال میده همیشه هم بد نیستا

شادی و مهمونی همیشه خوبه وانیا
من خودم طرفدار سرسخت بزن و بکوب و شادیم. اما وقتی وسط هفته باشه، دیر وقت باشه و تو مجبور باشی صبح زود از خونه بیرون بری، آزار دهنده میشه کمی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد