دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

همه فدای یکی...

مته مدام میکوبد روی زمین. بیل مکانیکی و یا چیزی شبیه آن خروارها خاک را جا به جا میکند. صدای خالی کردن یک عالمه میل گرد و یا شاید هم تیر آهن هر چند ساعت یکبار به گوش میرسد. سکوت هم که میشود خلاصه چیزی آن وسط ها میکوبد...

دو خانه آنطرف تر دارند خانه میسازند، اما اینجا -درست دو خانه اینطرف تر- دارند اعصاب چند خانواده را نابود میکنند...



نظرات 34 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 01:26 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

واااااااااااااای دلارامم
کاملاً درکت میکنم
این اطراف مام دارن خونه میسازن
من همش غُر میزنم
مامانم میگه نکنه میخوای همه بخاطر اعصاب همسایه هاشون خونه نسازن
اما من میگم نه اینقدر با سر و صدا
اونم یازده شب

عزیزم...
سر و صدا واقعا اجتناب ناپذیر هست، اما میشه توی طول روز کار کرد نه 10 - 11 شب...
البته میدونم حمل تیراهن و این چیزها توی روز ممنوع هست، اما خب مته و پتک کوبیدن که دیگه ممنوع نیست...

محمد یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 08:00 http://baran58.blogsky.com/

به نظر شما پس چه جوری باید خونه ساخت ؟

به نظر من، میشه از روز برای ساخت و ساز استفاده کرد. از ساعت 8 صبح مثلا تا 9 شب
اما این دوستان عزیز ما، حداقل تا ساعت 9 که من منزل هستم سکوت اختیار کردند، ساعت 5 هم که میرسم منزل باز هم ساکت هستند. و تازه از ساعت 10 شب سر و صدایشان شروع میشود تا 2 - 3 نصفه شب

حمید یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 08:34

اونوخ خونه خودت را چه طوری ساختند ؟!؟

خونه خودم رو سی سال پیش ساختند و خب اون روزها اینجا 4 نفر ادم بیشتر زندگی نمیکرده...

نینا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 09:18 http://taleghani.persianblog.ir/

ما هم از این صدا ها به وفور داریم.
مامانم میگه ایشاالله به دل خوش به سازن
والا ما دلمون خون شد
من نمیدونم چرا همه رو با هم نمیکوبن

واقعا ایشالا به دل خوش بسازن

"یک من دیگر" یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 09:36

خدا صبرتون بده به قرعان!

فدای شما

کیانا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 09:54

اخ دس رو دلم نذار ک خووووووووووونه

اعصاب نمونده واسم . دو تا خونه رو برویی دارن میسازن ، این که من همیشه از پردا اتاق بدم میومده و الان که اینا دارن میسازن به اجبار باید واسه اتاقم پردا بخرم هیچ ، این روزا کارگرا تو حلق اتاق منن
بدتر از اون اینکه دیگه نمیتونم خیابونو ببینم

سر و صداش ک دیگه بماند .تو ماه رمضون اسفالت بودم

حالا اون بینواها دارن کارشون رو انجام میدنها ولی آدم خودش راحت نیست... انگار به قول تو توی حلق آدم دارن خونه میسازن!!

سمیرا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 10:55

آخ اخ گفتی ! امان از سرو صدا.
تخریب کردن و ساختن کلی دردسر داره!
درسته باید صبوری کرد، باید به همنوعمون حق بدیم ،شاید اگر ما هم جای اینها بودیم همین برنامه بود!
اما به نظر من تخریب و ساخت و ساز برنامه لازم داره ، برادر من میخوای بکوبی درست ،دو روزه سه روزه بذار پشتش تمومش کن (منظورم تخریبه)، الان درست 10 روزه که تموم که نکردن هیج ، روز و شب هم نمیشناسن ، مثلا در طول روز حدودا چند ساعتی بیکارن ولی امان از شب ، تازه از 10 شروع میکنن تا دم صبح ،یعنی یه وضعی ها یه چی میگم یه چی میشنوی
انشااله به زودی و به سلامتی کار تخریبشان تموم بشه و کار ساخت را شروع کنن. و خدا هم ته ما صبر بده!

آره دقیقا
ساعت 10 شب تازه شروع میکنن!!
ایشالا زودتر به مرحله ساخت برسه

مریم نگار(مامانگار یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 11:06

دقت کردی ساختمان سازی چقددددر زیاد شده؟؟
روزی دوسه بار از زیر سه تا ساختمون درحال ساختن رد میشم..خیابون باریکه و ماشینها در تردد..مجبوریم از زیر اونا بگذریم..هربار اشهدمو میگم...بسکه دیدم از اون بالا چه چیزایی میفته پایین و میخوره تو کله عابرین بیچاره !!

خدا نکنه چیزی بیوفته روی سرتون... ایشالا همیشه سلامت باشید :*

سمیرا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 11:10

ته=به

وانیا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 11:36

ینی دیونه میکنه ادمو این صداها خدا صبرت بده آباجی خانوم

فدای شما

ترنم باران یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 12:46

صداهای نابهنجار یعنی ی مته ای که رو اعصابه
نه میشه خوابید نه میشه تمرکز کرد نه میشه کتاب خوند
کلا فقط باید لحظه شماری کرد این صداها کی تموم میشه بشه ی نفس راحت کشید

امشب یک نفس راحت داریم میکشیم
انگار خدا صدایمان را به گوششان رسانده و یک امشب رو با آرامش داریم میگذرونیم

نیمه جدی یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 12:48

میگن اگه یه مصیبت عمومی و فراگیر بشه تحمل کردنش راحتتر میشه.
جونم برات بگه دلارام جونم که ما در یکی از محله های فقیر نشین شهر زندگی می کنیم و اکثر همسایه هامون تشکیل شدن از یه مشت معلمی و دبیریا به قول خودشون فرهنگی بی نوا و هشت در گروه نه دار!! خلاصه خونه ها هم ازین خونه های یک طبقه ی حیاط داره اکثرشون.
دو سه سالی هست که تب ساختن طبقه بالا و اجاره دادنش افتاده بین همسایگان بی پول ما. همسایه دیوار به دیوارمان که ید طولایی هم در کار زاد و ولد داره و به گمونم حدافل 4- 5 تا فرزند صالح موفی تقدیم این مرزو بوم کرده از یکسال و چهارماه پیش تصمیم گرفت که خانه اش را دو طبقه و خود را تبدیل به موجر کند!
اما خب بنده ی خدا آه که دربساط نداشت در نتیجه شروع کرد به ساختن کم کم خانه . مثلن یک روز دو فرغون آجر می خرید و با دو فرغون ماسه می گذاشت جلوی درخانه که البت باد هم محتویات یکی از فرغون ها را خیلی علن و آشکارمی آورد توی خانه ی ما ! خلاصه این که همین طور فرغون فرغون و تست تشت مصلالح خانه جور شد. مثلن یک روز برای خانه ماست و سیب زمینی نمی خرید و فردایش توان خریدن یک کیسه سیمان به دست می آورد. یعنی فردا اگر ادعا کند که از شکم خودش و عیال و اهالی منزلش زده تا به اینجا یعنی موجری و صاحبخانه شدن رسیده من می توانم بدوم بروم بگویم : منم شاهد!!
این بنده ی خدا شروع کرد به ساخت و ساز اما نه با بنا و کارگر و اینها بلکه خودش و بر و بچز با یکدیگر. یعنی این همه مدت گذشته و این بنده ی خدا هنوز خانه اش تکمیل نشده . فقط ما همه ی فرش و موکت های خانه مان را دوبار شسته ایم . به دلیل کوبیدنهای چکش و تیر و تبر ، دیوارمان نقاشیش ریخت که مجبور شدیم تعمیر کنیم و خلاصه شب و نیمه شب از صدای کوبیده شدن دیوار و تالاق و تولوقشان بیدار بشویم ! یکی بار برای خانه ی ما مثل گهواره تکان می خورد رفتیم دیدیم خودش به تنهایی افتاده به جان یک پنجره و دارد آجرها و سیمان های دورش را می کند و می کوبد ! گفتیم چه اتفاقی افتاده خیر سرتان این پنجره را که با کلی سر و صدا دیروز کار گذاشتین و عیال برای چفت و جور شدنش آنقدر جیغ زد که بنده ی تارهای صوتیش پوکید چرا دوباره دارید درش می آورید خیلی خونسرد گفت که پنجره را برعکس گذاشته و محکمش کرده اند !! و الان باید درستش کنند !
یعنی همسایه ی ما در اوقات فراغتش که متاسفانه همزمان شده با اوقات فراغت ما و چپیدنمان در خانه به دلیل گرمای زیاد ، به صورت آماتور ساختمان سازی می کنند ! الان دقیقن یک سال و چهار ماه است که ما خاک می خوریم و خون جیگر!!

ای واااااای من...
تصور هم وحشتناکه وای به حال تحملش...
خدا به شما صبر بده و به ایشون یک پول زیاد تا بتونه در یک هفته تموم کنه خانه اش رو...

سایلنت یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 13:23 http://no-aros.blogfa.com/

مخصوصا وقتی بشدت خواب داری که دیگه دیوانه کننده ست

آی گفتی

نیمه جدی یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 13:59

عامو من چرا اینقدر غلط تایپی ، املایی و انشایی دارم تو کامنتم؟!
معلمی: معلم
دبیربا: دبیر یا
تست: تشت
مصلااح : مصالح
یکی بار برای خانه ما مثل گهواره : یک بار که خانه ی ما مثل گهواره
بنده ی : بنده ی خدا
میکنند : می کند
خداوکیلی دلارام جان من آمادگی شنیدن هر نوع ناسزایی را دارم با این وضعیت درام کامنت گذاشتنم!!

ای جانممممممم
نه قربونت برم پیش میاد برای هممون :*

شبــ نم یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 19:40

ما که اصلا بین دو تا خونه کاملا محاصره شدیم .

الهی بگردم

هر ساخت و سازی ؛خراب شدنایی داره!
که یکیش روی اعصاب همسایگان محترم و محترمه رژه میره

بله دقیقا همینطوره

نرگس۲۰ یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 23:24 http://www.narges20.blogsky.com


خدا به شما و ما (هم که درگیر این موضوعیم )صبر جمیــــــــــــــل بده
ما که شبی که تخریب می کردن از شدت خاک و سروصدا
,شب را بیرون از خونه گذروندیم!!!

الهی آمیییییین
ای جانمممم :*

تیراژه یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 23:39 http://tirajehnote.blogfa.com

آقایانی که ابتدای کامنت دانی نظر داده اند ایا هیچ وقت با چنین مصیبتی روبرو نبوده اند؟!
خب ان شا الله که به زودی در چهار جهت اصلی و چهار جهت فرعی منزل مبارکشان به صورت همزمان ساخت و سازهای شبانه صورت بگیرد و بعد بیایند اینجا تا احوالی ازشان بپرسیم!
والا!

چهار جهت اصلی و فرعی !!!! یا خدا :))

سمیرا دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 00:55

خدا را شکر امشب همه چی آروم شده ، میگن افکار واقعییت پیدامیکنن مخصوصا اگر بلند بلند اونو در فضا بگی و مهمتر از آنکه جماعتی بیایند و برات آرزوی تموم شدن این شرایط رابکنند ، درست گفتن
حالا که نفس همه شما عزیزان گیراست لطفا برای همه دعا کنید تا روزها و شبهای آرومی داشته باشند.

پروین دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 21:36

خدا را شکر که فعلا این یک شب را میتوانید راحت بخوابید و لذت ببرید :***

من مهمان رودربایستی دار از ایران دارم و اتاق مهمان هم نداریم و اتاق خواب خودمان را داده ام بهشان و دوشب است که در اتاق کار محمد میخوابیم و هر دوشب من شاید به زور دو ساعت خوابیده باشم. بس که بدخوابم و جایم که عوض شود هم که دیگر وامصیبتا :( الآن سر کار دارم از سردرد میمیرم. این بنده های خدا هم تا شنبهء آینده هستند. نمیدانم این شگردی که سمیرای عزیزم گفت آیا برای من کار بکند یا نه. لطفا دعایم کنید! اما نه اینکه مهمانها زودتر پشیمان شوند و بروند ها! چون درواقع اگر هم دعا کنید فایده ندارد. بلیط برگشتشان مال شنبه است!!! دعا کنید من خوش خواب بشوم :)
خودم هم میدانم که چقدر میزبان مهربان و خوبی هستم. جای مامان عزیزم خالی که اینجا را میخواند!!!

الهی
خسته نباشید از مهمونداری، ایشالا همیشه شاد باشید.
امیدوارم امشب خیلی خیلی راحت و آسوده و بی دغدغه بخوابید :***

پروین دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 21:39

اما صبح شده انگار. پس ایشالا فردا شب را هم راحت بخوابید

چقدر اذیت دارد این کامنتدونی. هی دروغی میگوید کد را اشتباه وارد کرده ای. بی سواد

ای جان دلم
قربون دعوا کردنتون با کامنتدونی :***
خیلی هم بی سواد است :))

سمیرا دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 23:02

چرا که کار نکند پروین خانوم جون ، خودتون باانرژی زیاد ار خدا بخواهید ما هم از اینجا برایتان با انرژی از خدامیخواهیم که شبهای آروم در پیش رو داشته باشید. روز و شبتان پر از آرامش.

تـه تغاری دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 23:18 http://ssmall.blogsky.com/

تقریبا توی 6 سالی که هست تو این خونمون . دوتا اپارتمان جلومون ساختن و یکی بغل . و صدای خای کردن اهن و اجر و اینارو که نگم بهرته . فک کنم بخوایم از این خونه بریم باید یه تست اعصابم بدیم

ای جانم عزیزم...

تیراژه دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 23:50 http://tirajehnote.blogfa.com

من برای پروین بانو دعا میکنم
اما شرط دارد
که قول بدهند من را یک شب مهمان خودشان کنند به صرف فسنجانی که قبلا وصفش را برایم گفته اند
عهد میبندم که شب بروم توی پذیرایی با یک عدد بالشت و پتو روی مبل خودم را به صبح برسانم و صاحبخانه آزاری نکنم.
اما لطفا فسنجانم سرجایش باشد..
و ایضا سالاد الویه ی سمیرابانوی عزیز با شوید خرد شده ی اضافه!
شکمو هم نیستم هیچ..به قد و قواره ی کوچکم نگاه کنید..واقعا دلتان میاید به من بگویید شکمو؟!

خب.. دعا میکنم برای خوش خواب شدن پروین بانو و کم شدن سر و صدای مزاحم حوالی منزل دل آرام جان..قربه الی الله.

تیراژه جان قربونت برم که انقدر سریع مهمون بازی راه انداختی و به نتیجه رسیدی، من از طرف مامان اوکی میدم ولی یادت باشه منم باید باشماااااااااا
و اینکه خب من فسنجون دوست ندارم، همون سمبوسه های افطاری که زحمت کشیدن کفایت میکنه و دورادور دعاگو هم هستم.
و البته شما هم بنده رو باید یکی از اون غذاهای خوشمزه ات مهمان کنی، گفته باشم!
(پروین خانم قربون شما برم من که صبوری به خرج میدید :)) )

تیراژه سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 00:04 http://tirajehnote.blogfa.com

شما قدمتون روی چشم دل آرام جان..روی چشمِ جان و دل بنده ..

فدای شما

سمیرا سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 00:26

تیراژه جان قدمت روی چشم ، تو بیا من هم الویه درست میکنم هم فسنجان البته مطمئنن به خوشمزگی دستپخت پروین خانوم عزیز نمیشه ولی خوب میشه تحملش کرد.
درضمن تیراژه جان صدای آزاردهنده خونه ما دیشب قطع شده باید تمام انرژی و دعایمان را دستجمعی برای پروین خانوم عزیزو بنده های خدایی که الان با این مشکل روبرو هستند ، بگذاریم

م . ح . م . د سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:44

پس به نظر شما خونه چطوری باید ساخت ؟!

اصلن خونه ی خودت رو چطوری ساختن ؟!

پس تکلیف کارگرا چی میشه ؟!

فک کردی فقط خودت زن و بچه داری باید پول ببری ؟!

چرا به فکر اقتصاد مملکت نیستی ؟!

چرا باعث میشی رشد اقتصادی به صفر برسه ؟!

همین شماهائید که باعث شدید جوون ها به سمت اعتیاد پیش برن

جوونی که دلش میخواد ازدواج کنه اما پول نداره چی ؟!

اصلن چرا باید سربازی یک مانع بزرگ برای سربازی باشه ؟!

چرا آمار طلاق انقدر بالا رفته ؟!

اصلن چرا از استقلال یک امتیاز کسر کردن ؟!

کجای دنیا دیدی تماشاگر فحش بده امتیاز کسر کنن ؟!

اصلن چه معنی داره هوای اراک انقد آلوده شده ؟!

اصلن چرا منو تو این وعضیت قرار میدی ؟! اَه !

شاعر میفرماید:

چرا در دیزی بازه
چرا دم خر درازه
چرا در گنجه بازه
چرا بی بی بینمازه!
دختر ِ این پیرزنه چرا گرامافون می زنه!
و ...

م . ح . م . د سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:47

ضمنن تو این پست فدای همه شدی فدای منم شو !

والا همه فدا شدیم و رفت

م . ح . م . د سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:49

با عرض درود و سلام و احترام خدمت مامان سمیرای گرامی ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و همچنین التماس دوعا در این شبهای عزیز !

همچنین با عرض احترام خدمت خانوم تیراژه اردی بهشتی و اعلام انزجار از وی !

م . ح . م . د سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 10:50

میریم که چارمین کامنت رو به یاد فرهاد بذاریم و کامنتها رو رُند کنیم !

فرهاد بازنشسته بشه تو چه میکنی آخه؟؟

فرشته چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 14:11 http://houdsa.blogfa.com

من که برات گفتم از مکافاتای خونه ساختن همسایه امون...روانی کردن منو به خدا..

سمیرا جون منم با تیراژه میاما...:دی

تیراژه چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 17:12 http://tirajehnote.blogfa.com

آره فرشته
تو هم بیا
اصلا من بدون تو و لازانیات جایی نمیرم که!

سمیرا چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 23:26

فرشته جان شما هم تشریف بیاوریدعزیزم، قدم شما هم روی چشم.
جریان لازانیا چیه ؟ قراره تو برامون درست کنی ؟ یا لازانیا هم میخواهید؟

تیراژه پنج‌شنبه 7 شهریور 1392 ساعت 00:57 http://tirajehnote.blogfa.com

والا فرشته جان انگار برای یک عده از دوستان لازانیا سرو کرده اند که در کامنتهای وبلاگشان لو رفت!
که اینجا تهدیدش کردم که اگر لازانیا درست نکند وی را با خودم به مهمانی منزلتان نخواهم آورد! (حالا چقدر هم مهره ی مهم و کارگشایی هستم من!)
ولی خب سمیرا بانو..هم شما لازانیا درست کنید هم فرشته جان..راه دوری نمیرود که...به اندرونی اشکم مبارکمان تشریف میبرد همی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد