دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

روی موج رفتار تو ، ردیف "کمی دقت" مگاهرتز

یک هفته تکاپو و بدو بدو بالاخره تموم شد ... یعنی امیدوارم که تموم شده باشه .به قدری نامه زدم که از هرچی سربرگ و دستگاه فکس و پاکت نامه و مهر و چسب و پست پیشتاز و هزار و یک قر و فر دیگه متنفر شدم ... اینکه تو بخواهی صد و خورده ای شرکت و مدیر انفورماتیک و مدیر عامل و ... برای شرکت در نمایشگاه الکامپ دعوت کنی کار خسته کننده ایست .  بدتر زمانی که برای همچین نمایشگاهی هنوز مجبور باشی از شیوه های سنتی نامه فرستادن استفاده کنی !

اما این تمام داستان نیست ... این میان یک چیز هیجان انگیز هم وجود داشت و آن اینکه ، متن نامه ها با هم متفاوت بود ... یعنی هیچجور عقلانی به نظرم نمی آمد که مثلا تو مدیر انفورماتیک "پست لرستان" رو با همان عنوانی مخاطب قرار دهی که مدیر انفورماتیک "دانشکده علوم پزشکی همدان " را ... اینجای قضیه جالب بود که تو باید خلاقیت به خرج میدادی و نکته های خاص رفتاری و کلامی مدیران را از کارشناسان جویا میشدی ... تا بتوانی هرکدام را با ادبیات خاص خودشان مخاطب قرار دهی ... حتم دارم دعوتنامه هایمان بیش از یک نامه معمولی برایشان جاذبه داشته باشد ...

اگر این شیوه را برای دوستی هایمان هم به کار میبردیم ، احتمالا روابط اجتماعیمان حال و روزش خیلی بهتر میشد ... شاید ...


نظرات 25 + ارسال نظر
نرگس۲۰ چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 00:13

خدا قوت دل آرام عزیزم

نتیجه رضایت بخش کارت را که ببینی حتما خستگی از تنت بیرون میره

چه خوب که اینقدر نکته سنج و خلاقی
تبریک میگم

ممنونم عزیزم
ظاهرا نتیجه بخش بوده ... ولی باز یکشنبه معلوم میشه
ممنونم خانم ...

مهدی چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 00:15

خوبه جای تبریک داره

ممنونم

~ZigZag~ چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 00:19 http://takhteh-siyah.blogsky.com/

خب امیدوارم هفته بعد بهتر باشه واست

ممنونم ، ایشالا

کاسپر چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 00:20 http://kasperworld.ir

خسته نباشی خانوم ... جالب بود که میگی هنوزم سربرگ و فکس و پاکت و ...

شاید نه بنظرم حتما همینطوره ...

ممنونم کاسپر جان
بله هنوز هم سربرگ و فکس و پاکت و ...

مریم انصاری چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 01:55

حقّا که خدا قوّت داره کار شما... واقعاً اگه همه جا مثل شما، با همین ظرافت کار می کردن و نکته های خاص رفتاری و کلامی مدیران رو جویا می شدن، کار ما هم به بن بست نمی خورد.

(ما چند وقت پیش، برای وام ازدواج، از طرف آموزش و پرورش یه گواهی کسر از حقوق بردیم بانک.

رئیس شعبه فرمودن: نامه ی شما، به دلیل اینکه با بنده، با حالت دستوری صحبت شده، مورد قبول نیست و وام به شما تعلّق نمی گیره مگر اینکه از سازمان دیگه ای نامه بیارین و ...)

نمیدونم نامه شما به چه سبکی نوشته شده بوده اما خب معمولا سعی میشه نهایت احترام در نامه ها رعایت بشه تا درباره لحن نامه سو برداشت نشه .
امیدوارم کار شما به زودی راه بیوفته .

جعفری نژاد چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 08:04

برای رفاقت هایمان بهترین گزینه این است که " خودمان باشیم " ... هر چند همیشه جواب نمی دهد ، هر چند سخت است ، هر چند عمر برخی رابطه ها را کوتاه می کند اما لااقل این گونه کیفیت را فدای کمیت نمی کنیم

اما آن چه شما فرمودید تجارت است و بازاریابی که مطمئنن اخلاق و اسلوب خودش را می طلبد

میفهمم منظورت رو . اما من هم از نقش بازی کردن حرف نزدم . بذار برات مثال بزنم .
مثلا من میدونم پدرم وقتی از راه میرسه دوست داره بروم بنشینم کنارش ، مادرم وقتی از راه میرسه دوست داره براش یک نوشیدنی درست کنم ، اما "خودم" ترجیح میدهم که لپ تاپم روی پایم باشد و مشغول به کارم ... اما چون لم رفتاریشان را میشناسم همان میکنم که دوست دارند .
یا مثلا یکی از مادر بزرگهایم عاشق این است که ببوسی و در آغوش بگیری اش ، در حالی که من زیاد تمایل ندارم کسی را در آغوش بگیرم ... اما چون میدانم خوشحالش میکند ، اینکار را میکنم ...
یا مثلا یکی از دوستانم تمایل داره اسمش با پسوند "جون" خطاب بشه ، در صورتی که من دلم نمیخواهد برای هم سن و سالهای خودم این واژه را به کار ببرم ، اما چون میدانم لذت میبرد میگویم ...

فرزانه چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 08:19 http://www.boloure-roya.blogfa.com

خسته نباشی کارمند باوجدان سخت کوش.
کاملا می فهمم چی میگی دلارام . کار نمایشگاه یعنی کار گِل. هیاهوی بسیار برای هیچه!!! (آیکون تجربه برگزار کردن سه تا نمایشگاه بین المللی در صنعت معظم خودرو)
اما درخصوص رفاقت با آقای جعفری نژاد موافقم و در ضمن باید هر کسی رو همونطور که هست بپذیریم (البت اگر می توانیم)!

سخت کوش رو با من بودی ؟
سه تا نمایشگاه بین المللی ... جدا از همینجا به شما خسته نباشید میگم ... بنده سر همین اولی از پا درد به گریه افتادم
ای خدا شر این الکامپ رو سریعتر از سر ما بگذرون ...

کویر چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 08:27 http://faramushshodeh.blogfa.com

سلام
عزیزم خوبی؟چه خبر؟

سلام کویر جان
ممنونم ، خبر همینهایی بود که عرض کردم .
شما خوبی کویر مهربانم ؟

م . ح . م . د چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 09:14

نامه هنوز به دست من نرسیده !

درست فرستادی ؟!

میرسه خدمتتون ایشالا

عارفه چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 10:08 http://inrozha.blogsky.com/

خسته نباشی دل ارام با حوصله

فدای تو عارفه عزیزم

گیل دختر چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 11:58 http://barayedokhtaram.blogfa.com

خسته نباشی دل آرام عزیز ...

ممنونم گیل دختر مهربان
این اسم را بسیار دوست دارم . با خواندن اسمت بی اختیار سبزی جنگل های شمال در ذهنم نقش میبندد . سبز باشی .

جزیره چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 15:10

اولا خسته نباشید
ثانیا راس میگیا.
حالا یه چیز بی ربط برات تعریف کنم:
امروز رفته بودم پیش استادم کرکسیون بعد گفتم نمای کارو هم ببینید به نظر من که خیلی دانشکده شده. بعد گفت وقتی خانوم میم میگه دانشکده شده حتما شده دیگه. هرچی شما میگی
بعد هی خواستم بگم :نههههههههه نفرمایید، اصل کار شمایی. بعد هی باخودم کلنجار رفتم که ادبیات درست برای استاد چیه اخرشم با کلی مِن مِن چیزی نگفتم!!!!!!!!!!!
خیلی برام عجیب بودا که نتونستم یه جمله ی معمولی رو بگم. عجیب نیست؟
فک کن. عین احمقا هیچی نگفتم.ااااااِ ااااااااااااِ خجالت داره واقعن

مرسی جزیره عزیزم
ای جانم جزیره ... تو و هیچی نگفتن ؟؟!! اینجا بلبل زبونی و جلوی استاد نتونستی چیزی بگی ... ماشالا هزار ماشالا تو خودت آخر ادبیاتی ... ای جانم که نتونستی یه جمله معمولی رو بگی ... یعنی من باید تو رو ماچت کنم از بس که بانمکی .
دور از جونت دختر ...

فرشته چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 22:09 http://houdsa.blogfa.com

چه خوب...
هووووم....این روزا رابطه ها جنسشون عوض شده...رنگشون...نمیدونم..این روزا خسته ام از رابطه ها..

عزیرم ...
میفهممت فرشته ... میفهمم ...

کویر پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 07:59 http://faramushshodeh.blogfa.com

زیبا بود..
خوبم

ممنون
خدا رو شکر

پرچانه پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 10:33 http://forold.blogsky.com/

پس پروردگار نامه های اداری که میگن تویی
خسته نباشی عزیزم
نمیدونی چقدر از نامه نوشتن بدم میاد

بله بله
ممنونم
منم نصیب

مژگان امینی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 22:08 http://mozhganamini.persianblog.ir

هوم!خوبه آدم رئیس باشه ها !

بله ، رئیس بودن که حتما خوبه

جزیره پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 22:28

دلی دلیببین من یه چی میگم تو یه چی میشنفی.اصن دردش اینقدر زیاد بود هنوز برطرف نشده. یعنی برا تو گفتم، برا داداشم و خانومش گفتم ولی هنوز خوب نشده. تو فک کن دیگه
اصن میدونی استادمون یه جوری خیره شده بود به مانیتور معلوم بود منتظر بود من هی تعارف کنم و اینا، بعد یه لبخندی هم داشت مبنی بر اینکه آره دیگه هنوز فارغ التحصیل نشده و مهر مدرک کارشناسی هم نداری واسه ما مهندس شدی و اینا ،بعد من هم هیچی نگفتم.البته فک کنم یه چی گفتم، اصن خاطره ی واضحی ندارم ازش، فک کنم گفتم :نه حالا شما هم بگین،شما بیشتر میدونین...نمیدونم یا بلند گفتم یا تو دلم گفتم دیگه.
خلاصه که خیلی بد بود. بعد دقیقا تو اون لحظه به یاد بلبل زبونیهای اینجام افتادم. منو اینجوری نیگا نکن من کلا ادم ارومی ام
آروم و خیلی خوب اومدم. خودم حال کردم:دی
البته من موقعیت شناسم.تو بعضی موقعیتا صدا ازم در نمیاد بعضی موقعیتا ساکت نمیشم بعضی موقعیتا هم گند میزنم که اصولا این مورد اخر مهم ترین موقعیت ها رو شامل میشه. بله

خاطره واضح
ای جانم ... اصلا آروم رو که گفتی منم حال کردم
یعنی من قربون تو برم با این موقعیت شناسیت که معمولا مهمترین موقعیتها رو گند میزنی
عزیزم ولی جدای شوخی ، ناراحت نباش از اتفاق افتاده . برای هممون اینجور موقعیتها پیش میاد ... که یه حرفی توی گلومون مونده که باید میگفتیم و به هر دلیل نشد یا نتونستیم که بگیم ... بعد هی این در و اون در میزنیم که جبرانش کنیم . اما پی جبرانش نباش ... فقط دفعه بعد که با ایشون روبرو شدی دنبال لغت و ادبیات خاص نباش ... درسته که استاد هستند اما اگر باز هم دنبال واژه باشی همین اتفقا میوفته و تو میمونی و حرفهای نگفته ... خودت باش ، مثل همینجا که انقدر شیرین و دوستداشتنی هستی .

جزیره پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 22:33

میگم دلی نظرت چیه دفعه ی بعدی برم بش بگم استاد من یه دیالوگ مونده تو گلوم بزار بگم قبل از اینکه دق کنم. اصن میخای همین الان بش اس بدم. البته این جنبه نداره ولش کن

اونوخت دلی من اگه بخام به این استادم بگم برم پیشش کار کنم،چه جوری بگم بهتره؟
بعد اونوخت کِی بگم بهتره؟مثلا بعد از اینکه براش گل و کادو بردم؟البته اون موقع خوب نیست فکر بد میکنه.
قبلش هم که خب باز هم فکر ناجور میکنه و حسن نیت من در گل و کادو ثابت نمیشه:دی
میخای اصن گل و کادو ندم بش؟
خلاصه من چی جوری بش بگم

گل و کادوت رو بردار بیا اینجا خودم بهت کار میدم
خیلی شیک بعد از تقدیم گل و کادو (که البته دلیلش رو نفهمیدم به چه مناسبته ) میگی استاد میخوام با یه خبر خوب سورپرایزت کنم .بعد قضیه کار رو مطرح میکنی و شروع میکنی شلوغ کردن که وااای اصلا فکر نمیکردم قبول کنید و واااای ممنونم که من رو پذیرفتید و واااای استاد باورم نمیشه و اینها ! اگر اخراجت نکرد خوشحال و خندان از فرداش میری سر کار . و استادت حس کارمند تحمیلی (بر وزن جنگ تحمیلی ) بهش دست میده ولی نمیتونه کاری کنه .

شیرینی کار پیدا کردنت فراموش نشه

هنربلاگـ ـ ــمجتبی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 23:20 http://honarblog.blogfa.com

آره شاید... اما
مشتاقانه منتظر قدمهای مهربونت در هنربلاگ هستم. با جدیدترین نسخه رادیو ستاره آپم

خواهش میکنم

جزیره جمعه 17 آذر 1391 ساعت 00:42

آخ اشک جمع شد تو چشام با این پیشنهادت برا کار.میخای بپرم بغلش ماچ و این حرفا. اخه خانومه امکان تماس فیزیکی هم هست
یعنی جان من نیگا، من اومدم پیش عاقلمون(حال کن :دی) بعد بم از این پیشنهادا میده خب اینو که کافه چی هم میتونست بگه

گل و کادو به مناسبت اینکه استاد پایان نامه م بود و خلاصه زحمت کشیده برام دیگهآخی. اینقده دوسش دارم. موندم الان این بچه هامون که برای کار پیش بعضی از استادامون رفتن چی گفتن خو؟الهی بمیرم برا خودم،جانِ من ببین چه کم رو هستم

اره راس گفتی، دفعه ی بعدی همچین خودم میشم مثه این 4سال. حالا درسته موجبات شادیِ استادو فراهم میکنم اتفاقا خیلی هم خوبه ولی خب حداقل لالمونی نمیگیرم.

خانم هستن ؟؟؟ خب میگفتی زودتر !
ببین جزیره ، از شیوه مظلوم نمایی استفاده کن . اینکه هدف کسب تجربه و علم و این چیزهاست و من خیلی علاقه مندم و اینها . والا من اینجوری از استادم پذیرش گرفتم . اهان یکی دوتا چشمه از چیزهایی هم که مهارت داری براش رو کن اساسی اوکی رو میده .
شانس بیاری تیراژه نخونه این رو
اولا موجبات شادی رو باید بذارن روی سرشون حلوا حلوا کنن . این از این ... بعدشم وقتی خودت هستی حتما راحتتر میتونی حرف بزنی و جو و موقعیت روت اثر نمیذاره .
منتظر خبرهای خوب هستم

رعنا جمعه 17 آذر 1391 ساعت 00:59 http://rahna.blogsky.com

خسته نباشی خانووم الهی مدیر شی بقیه نامه بفرستان واست :دی
دلی من اگه بخوام واسه تو نامه بنویسم یه نامه فوق العاده احساسی مینویسم :دی

البته خیلیا هم از همین روش استفاده میکنن و احساسات خاص هرکس رو پیدا میکنن و از نقاط ضعفشون بدترین آسیبا رو میزنن و روابط اجتماعیمون اینجور میشه !

مرسی عزیزم
ای جانم رعنا ی مهربون ...قربون تو برم من
ولی ما ها جز اون خیلی ها نیستیم ، مگه نه ؟

تیراژه جمعه 17 آذر 1391 ساعت 01:14 http://tirajehnote.blogfa.com

جزیره؟
میکشمت!
حیف که نمیخوام حس پست دلی خراب شه وگرنه..!


ضمنا
لایک به کامنت جناب جعفری و جواب دلی
به گمان من پست و این کامنت وجوابش یکی از مهمترین مسائل در روابط انسانی رو به چالش کشیدند..
ممنونم

راحت باش تیراژه جان . والا ما تا مشاوره درباره چگونگی برخورد با استاد هم حرف زدیم ... شما راحت باش

خواهش میکنم عزیزم

پروین جمعه 17 آذر 1391 ساعت 19:57

به جان خودم تمام کامنت ها را خواندم که فقط بیایم و بنویسم جوابت به کامنت آقای جعفری نژاد میتواند درس زندگی باشد برای همگی ما.
اصلا باید بلاگفا ممنوع کند که این تیراژه خانم قبل از من کامنت بگذارد برای هیچ پستی. معنی ندارد





یادم نمیاید تا حالا از این آیکونها استفاده کرده باشم!

ای جانم
درس زندگی ... اختیار دارید شما خودتان بهترینها را میدانید پروین خانم عزیزم .
اصلا از این به بعد تیراژه رو not commenting میکنیم تا مطمئن بشیم شما نوشتید کامنتتون رو بعد ایشون رو رها میکنیم

پروین جمعه 17 آذر 1391 ساعت 19:59

راستی
انقدر عصبانی شدم! که یادم رفت بهت خسته نباشی بگویم عزیز دل tactful من :*

قربون شما برم من پروین خانم عزیزم :*

جزیره جمعه 17 آذر 1391 ساعت 20:46

کافه چی جان
(به قول خواهرم کیانا)شل کن شل کن،شل تر
البته به جان عزیزم من نمیدانم منظورش از شل کردن کجاست؟! دیگه اگه چیز بدیه به گردن خودش:دی

کافه چی جان
چرا خودتومعذب میکنی، دلی از خودمونه، هرچی دوس داری بوگو، ببین من چه راحت اومدم کامنت بی ربطموگذاشتم
خب چیه؟دوس داشتمحرفمو به دلی بگم خو

منم نمیدونم یعنی چی ، اما ظاهرا چیز خوبی نیست !

حرفت رو بزن عزیزم ، راحت باش .
خودتون رو معذب نکنید دوستان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد