ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تلویزیون روشن است و مردم فریاد میزنند : سقای حرم ، میر و علمدار نیامد / علمدار نیامد ... علمدار نیامد ...
نگاهشان کردم ... شور داشتند و فریاد زنان بر سر و سینه میکوبیدند ... "علمدار نیامد ... علمدار نیامد ..." اکو میشود توی ذهنم ...نیامد ؟! واقعا نیامد ؟! چطور میگویید نیامد ؟ او که هر سال دارد می آید ... گواهش تاسوعاهایی که می آیند و میروند ...و هر بار قصه از سر ... قراری در دشت کربلا ... رفتن اش برای آوردن آب ... و هربار ناکامی ... کاش این داستان را پایانی بهتر بود ... کاش با تکرارش لااقل یکبار ، فقط یکبار مشک به موقع به آنهایی که باید میرسید ... اما برای او فرقی ندارد ... او هر سال می آید ... اویی که نیامده منم ... گواهش جا ماندنم در سالها پیش ... سالهایی که نم اشکی بود و بغضی ... برای آنها بود یا خودم را نمیدانم ... اما چیزی "هنوز" بود ... چند سالی است که دیگر هر چه هست فقط احترام است ... تماشاچی ای که بود و نبودش فرقی به حال داستانشان ندارد ...
دیگر حتی نگاهشان هم نمیکنم ... چشمهایم به نور تلویزیون است که روی زمین منعکس شده ...
*این آهنگ چقدر بهشان می آید ...
آری دل آرام این ماییم که هی زیر غبار زمان گم می شویم و دلمان خاموش تر از گذشته. هی در خودمان فرو می رویم آنقدر که صوت هل من ناصر ینصرنی اش را هم نمی شنویم بس که گم می شویم در خودمان
آری دل ارام من
به قول مولانا:
خفته بودستید تا اکنون شما؟!
که «کنون» جامه دریدیت از «عزا»؟!
چونکه ایشان خسروی دین بوده اند
وقت شادی شد چو «بشکستند بند»
بر دل و دین خرابت نوحه کن!
که نمی بیند جز این خاک ِ کهن!
دل آرام جان!
متأسفانه، ما... اصل قیام (زیر بار حرف ناحق نرفتن... آزادگی... به خاطر حرف خدا و اطاعت از حرفش، هر سختی ای رو به خودش روا دونست) رو رها کردیم و به ظاهرش (اینکه لبشون تشنه بود و تیر خوردند و سرش رو بریدند و ...) چسبیدیم.
نمی گیم «چرا توی این شرایط سخت، خودش رو قرار داد؟»
سلام دل آرام عزیزم
ولی من معتقدم جا نمانده ای...که حواست هست به این مسیری که طی شده...از اشک و بغض تا ادای احترام
که این پستو گذاشتی...که از علمدار نوشتی
به نظر من همراهی کردنشون فقط با اشک ریختن نیست...فقط با عزاداری نیست
گرچه این کارها هم بخشی از همراهی کردن و جا نموندنه
اصل درک پیام عاشورا و عمل کردن به اونه
که تو با مهربونی هایی که داری ...با نگاه های قشنگت به مسائل ساده ای که شاید به چشم خیلی ها نیاد...با این دل رئوف و ارامت...با بی قراریت برای قرار هرساله و.........معلومه که از خیلی های دیگه جلوتری عزیزم
و حسین هر سال بیشتر و بیشتر میان خیل عظیم دوست دارانش غریب و غریب تر میشود ...
هوممم ... متاسفانه
دقیقا وصف حا هممونه
خیلی هامون اینجوری شدیم. بر باعث و بانیش لعنت
انا مظلوم حسین ....
کامنت علیرضا
"و حسین هر سال بیشتر و بیشتر میان خیل عظیم دوست دارانش غریب و غریب تر میشود."