ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اینکه از کی میاد و تا کی میمونه و چجوری میاد و چجوری میره و اصلا میره یا نمیره و اینهاش رو نمیدونم . خیلی شیک میاد و کنگر خوران و لنگر اندازان ، مینشیند در معیتتون و حالا بیا و درستش کن . همینجوری الکی ِ الکی هم نه ها ! عواملی ، وسایلی ، افرادی و شرایطی دست به دست هم میدهند تا اعصاب شما را خط خطی و این مهمان را پایبند کنند و تا به خودت میای میبینی واویلا ... وسط این آشفته بازار ، مهمان جان را کجای دلت بذاری و کاسه چه کنم ، چه کنم است که این دست و آن دست میشود ! و البته مثل ِ " مهمان عزیز است چون نفس ... " لق لقه زبانتان ... این روایت ، تصویر گر روزگار خوش ِ شناخت مهمان است ... "شناخت مهمان" ... بله درست خواندید . این سکه روی دیگر هم دارد . جانم برایتان بگوید که ؛ دیده اید آن دسته از مهمانان را که نرسیده صاحبخانه می شوند و ماندگار؟ ... و این روند تا آنجا ادامه می یابد که به کل فرضیه ی "ایشان مهمان یکی دو روز است " خط میخورد و " آمده است که بماند " حتمیت میابد .
حالا این میون اگر ادم زرنگه ی داستان نباشی ، کلاهت پس معرکه است و باید بهترین اتاقت را خالی کنی و دو دستی که چه عرض کنم ، با تمام وجود تمام امکانات را در اختیارش قرار دهی نیز ...
فرض بر نشناختن مهمان ... باید به یغما رفتن خانه و زندگی را به نظاره نشست ؟ که اگر اینطور باشد ، کسی که قدر دان و دلسوز کاشانه اش نیست ، غم خوردن ندارد ... اما روی دیگر ، آستین بالا زدن دارد و رو در رویش ایستادن و بیرون پرتاب کردن جول و پلاسش ...
میگویند مهمان ناخوانده مدرنیته است ، پس حتما گریبانگیر آدمهای روزگار مدرن است ... مرفه های بی درد ... مسکینان پر درد ... شعار زده ها ... ، آنها که زیاد میدانند ... حتی آنها که هیچ نمیدانند ، روشنفکران ... روشنفکر نماها ...
دروغ چرا ، هیچوقت نفهمیدم اویی را که با افسردگی هم زیست شده ... دلیل بیاورد ... درد دارد ؟ بی پولی ؟ مریضی ؟ شاکی است و قربانی ؟ چه هست که باقی نیستند و ندارندش ؟ کجای زندگی را کم آورده که بقیه نیاوردند ؟ چه چیز کم است که تن میدهد به این لعنتی ؟ مگر غیر از این است که "خواب ، خواب می آورد " ؟ پس حتما "غم ، غم می آورد " . شعار تفکر مثبت و دید ال و انرژی بل را نمیدهم . با این هم که دل به نشاط باش و بشکن و بالا انداز زندگی را به هیچ حساب نکن مخالفم ... فقط یک کلام "پر به پر این افسردگیه بی همه چیز ِ عصر مدرن نده " ... هر کاری میشه باید کرد ... حرف بزن ... بنویس ... چند روز سکوت کن ... به چیزی یا کسی پناهنده شو ... فکر کن ... گریه کن ... بزن ... بشکن ... فریاد بکش ... کی میگه غم نیست ؟ درد نیست ؟ کیه که ادعا کنه یه روزی اونقدر دیوارهای این دنیا براش تنگ نشده که استخوانهاش ترک بخوره ؟ کدوم از ما هستیم که یک روز نگفتیم ای خدا "کات" رو بده و خلاص ...
نه به "گلستان" بودن دنیا معتقدم و نه به "خاکستری" فردا ... غصه را میفهمم ، درد را کشیده ام ، حال بد را درک میکنم ، سیلی ایام را خورده ام . حتی روزهایی دارم که دلم بنی بشری را نمیخواهد ... اما افسرده ماندن در کتم نمی رود ...
*عکس : فشم - 2 / مهرماه / 90
اول
عالی بود دلارام ..
عالی !
لطف داری عزیزم
با شما موافقم شدید
کاش این توان و داشته باشیم که از بحران های زندگی به سلامت عبور کنیم و هیچ اثر طولانی مدتی رومون نذاره
ایشالا
شعار دادی
کجای این متن شعار دیدی شما ؟
پاراگراف آخر رو یک بار دیگه بخوانید لطفا .
با ماندن در این حالت مخالفم . این شعار محسوب میشه؟ گفتم دنیا پر از گل و بلبه ؟ گفتم نارفیقی و درد و مشکلات ، ما رو به هم گره نزده ؟ گفتم لبخند بزن به مشکلاتت ؟!
خب خیلی خوبه که افسرده شدن در کت شما نمیره!
ولی وقتی افسرده باشی حوصله ی نه داد زدن داری نه شکستن نه حرف زدن نه سکوت از سررضایت نه جیغ و...
وقتی افسرده ای دلت میخواهد بخوابی و بیدار نشوی!
دلت میخواهد صبح فردا را نبینی!
ان وقت است که دیگر نه هیجانی داری از چیزی و نه هیچچیزی بر شوقت میاورد!
همه اش بازی است بیدار شدن خوابیدن خوردن ...
میایی و میروی و هی ...
سارای عزیزم
قبول داری که افسردگی بارون نیست که یکدفعه برسرمون نازل بشه . کم کم راه پیدا میکنه توی خلق و خومون ، توی رفتارمون، عادتهامون و ...؟
آروم آروم علائم نشون میده ؟
منظور من از این پیشنهادها همون اول کاره ، برای رهایی ازش ، برای جداشدن از این مشکل ، نه وقتی کسی درش فرو رفته .
میدونی شاید خیلیامون درگیر این'افسردگی'ها
هستیم.....حالا برخی کمی بیشتر و برخی
کمی کمتر.....اصولاوقتی پرداخت آدم به یه
چیزی زیاد باشه یا حتی کم بالاخره دیریا زود
نتیجه میده........حالا صرفا پرداخت به غم
نیست....یه فکر بد یا یه فکر خوب.یه طرح
واسه نقاشی یه نقاش یا یه کاراکتر خاص
واسه یه نویسنده.......به بار میشینه و
بازده داره.اما باید باور کرد هرچه هست
میگذرد........حتی جلوس یک مهمان
ناخوانده هم نمیتواند دائمی و ماندگار
باشد..................................
یاحق...
قبول دارم که خیلی هامون درگیریم .
درست میگی
آره میگذره ، اما باید براش کاری هم کرد .
حق نگهدارت
در کت من هم نمیرود عزیز دلم
همیشه یه راهی برای فرار ازش میشه پیدا کرد
میشه دلارام خوبم میشه نازنینم میشه ...
قربون تو که اینقدر فهمیده ای
موافقم ...
خدا نکنه رها جون
دختر گلمون چطوره ؟
درووووووووووووووود...
...این یعنی زندگی کردن...!
...همه چیز داره...اما بن بست نداره !..
...
درووووود بر مامانگار نازنین
دقیقااااا درست میفرمایید
سلام دل آرامم
میدونی، باید بدونی از زندگی چی میخوای
دیگه برای مواردی که به ظاهر اذیتمون میکنه زود نمیشکنیم
توی این دنیا هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست
هر چیزی علتی داره
ولی پیدا کردن این علتها هوشیاری میخواد که مطمئنم شماها دارید
سلام مامانم
"هر چیزی علتی داره " و حکمت ...
امیدوارم بتونیم تشخیص بدیم و توی دام این افسردگی نامرد نیوفتیم .
دوباره سلامم دلی حون
اولا که دلتنگت بودم خوب..
دوما بد سوتی دادم نه؟ آحه آرشیوت تاریخش برعکی آرشیو منه خوب
سوما تازشم من اون پستت رو نخونده بودم که
سلام فاطمه جون
قربون دلت برم من
نه عزیزم ، سوتی چرا ؟ اتفاقا خوشحال شدم اونجا دیدمت
آخه مشکل اینه که ادم اولش دقیقا نمیفهمه افتاده توش وسطاش میفهمه!
اینو قبول ندارم سارا جون
بالاخره از تغییر خلق و خو باید دستگیرمون بشه
چه خوب بود این پستت دل آرام...
عزیز ِ دلمی
...اون رمز شمارو بقربان دلارامم..
درهارو برو خودت نبند عزیز دل...
امیدوارم خوب و خوش باشی نازنین...
قربون نگاه قشنگتون
به روی چشمم
اینجا یه کوچولو لازم بود ...