ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تاریک بود و دهان و چشمهایم تا جای ممکن باز . از چیزی میترسیدم ، اما از چه نمیدانم . ناگهان از خواب پریدم ، با ترس اطرافم را نگاه کردم . زمان و مکان را نمیدانستم ؛ دوباره چشمانم را بستم و باز هم همان تصاویر ... تاریکی مطلق ، چشمانم از ترس باز مانده و عامل ترسی که نمیدانم که و یا چه بود ... دوباره چشمانم را باز کردم ، گویی ارادی به خواب میرفتم و بیدار میشدم ... اطرافم به دنبال چیزی میگشتم که عامل ترسم بود ... کسی یا چیزی ... پرده تکان میخورد ، خانه در تاریکی و همه خواب ...
به جان کندن از جایم بلند شدم ، آمدم توی راه رو ، میان اتاقها ایستادم و خدا خدا میکردم حداقل آرمان بیدار باشد ... چراغ اتاقش خاموش بود ، به سمت آشپزخانه نگاه کردم ، توهم هیبتی که به سمتم می آید دلم را خالی کرد . آمدم به اتاق کار و بی تامل کامپیوتر را روشن کردم ... ساعت پنج صبح ... دعا دعا کردم کسی در مسنجرم آن باشد ، هیچکس نبود ... نمیدانم کدام نیرو ترس را در من تلقین میکرد و نهیب میزد که تمام اینها عمدی است ...
نا امید به رختخواب رفتم و آگاهانه به سمت تاریکی و ترس ... شب بدی بود ... خیلی ...
وووووی!
خیلی حس بدیه!
برای منم پیش اومده...
سلامم دلارام جون..
امیدوارم دیگه برات پیش نیاد...همینه گاهی حس های پیش بینی نشده میاد سراغ آدم که تاریکی هم تشدیدش می کنه...لهی دیگه هرگز تجربه نکنی...
سلااااام بر فاطمه عزیزم
ممنونم
وااااااااای آره دلیییی
وحشتناکه
منم تجربه شو داشتم
خیلی بد بود میثا
چه حال بدی امیدوارم دیگه همچین شبی نداشته باشی عزیزم
ممنونم پونه جون
من انقدر از تاریکی می ترسم که شبا با چراغ روشن می خوابم .یعنی در این حد .
خوب هرکسی از یه چیزی توی زندگیش میترسه دیگه
سلام
شب شام چی خورده بودی؟!
سلام
اتفاقا هیچی نخورده بودم
وای دل آرام دیشب من همچین حالتی داشتم
تو عالم خواب و بیدار چیزهای وحشتناک می دیدم بین خواب و واقعیت مونده بودم
ای وای ِ من
خیلی حس بدیه درکت میکنم
الهی ی ی ی ی ی ی
منم این مدلی شدم!وحشتناکه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
الهی دیگه پیش نیاد:ایکس س س س س
ممنونم عزیزم
منم کم و بیش این جوری
زیاد میشم.......بخصوص
که باز تنهایی هام زیاد
شده.....سعی میکنم
مقاومت کنما ولی
خیلی سخته.........
خیلی................
اماافکارروزانه خیلی
به دامن زدن به این
خوابا موثره........
دلت شاد رفیق...
یاحق...
اوه چقدر بد
ممنونم
افکار تو هم آروم عزیزم
ای بابا دختر
چقدر خوب توضیح دادی....
امیدوارم تکرار نشه برات به هیچ وجه
ممنونم مهربان عزیزم
کاش من تا 5 صب می تونستم مقاومت کنم ..
زیاد تجربه کردم دنبال کسی گشتن رو ..
الهی عزیزم ...
پس میدونی حسش چجوریه
سلام
ببخشید که نخونده دارم نظر میزارم
میام میخونم حتما
اون عذا سوفله بادمجان بود که توش تغییراتی ایجاد کرده بودم
دسر هم فروماژ قهوه بود
مرسی عزیزم
دلاآرام جان...سلام..چقدر حس بدیه...همیشه تو این شرایط فقط به خدا فکر کن...کافیه چشماتوببندی و یه نفس عمیق بکشی...خدارو باتمام وجود حس میکنی....بهم سر بزن منتظرتم
سلام
ممنونم برای توصیه خوبت