ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
درحال قدم زدن در کتابفرشی هستید که ناگهان رمانی به شما چشمک میزند و شما آن را از قفسه بیرون کشیده و تورق میکنید . با یک نگاه سرسری تصمیم به خریدش میگیرید و پیش به سوی منزل . یا آنقدر برایتان جاذبه دارد که رسیده نرسیده ، شروع به خواندنش میکنید و یا آنقدرها هم که درنگاه اول مینمود جذاب نیست و میگذاریدش برای سر فرصت و در آینده ای نزدیک میخوانیدش .
داستانش هیجان دارد ، قهرمان قصه فراز و فرود دارد ، مرگ و میر ، خوشی و
ناخوشی ، قتل و غارت ، جرم و جنایت ، جشن و شادی و خلاصه در ملغمه ای از
حوادث داستان پیش میرود .
گاهی بغض میکنید و گاه میخندید و در دلتان به قهرمان آفرین میگویید . گاه حرص میخورید از کله شقی و گاه احسنت گویان به زیرکی اش پیش میروید . گاهی در بهت میمانید از حوادث رخ داده و گاه درهم پیچیده میشوید از شانس و اقبال و فصل آخر و برگ آخر و خط آخر و تمام .
شما قصه را باور کردید ، هم ذات پنداری کردید ، از خیلی ها متنفر شدید ، لبخند به لبتان آمده و یا قلبتان فشرده شده ... اما آیا کسی تعهد به حقیقی بودن این داستان داده بود ؟!
*من نیز اینجا متعهد نیستم به حقیقی گویی . گاهی دلم میخواهد در قالب داستان خیال پردازی کنم ...
سلام.
بگذار پرنده ی خیالت به هر کجا دوست دارد سفر کند.
سلااااام
چشم
منتظرم بخونمشون..مشتاقم..مثل همیشه
مهم اینه که دل آرام نوشته اون ها رو
خیال هم یک روی واقعیته.
دستت را می فشارم آنچنان که آه از نهادت بر خیزد!!
قربون تو برم من عزیز دلم
در یه حدی بفشار که بعدش به کارم بیاد برای نوشتن
هووم!منتظر می مونم!
:ایکس
قربونت عزیزم
سلام دلاراممم....
...خیال و واقعیت مرزی ندارند...در امتداد همند...
....هر واقعیتی ..تبلور یک تخیل هست عزیز..
..منتظریم..
سلاااااااااااااام مامانگار عزیزم
درسته ، و هر خیالی ریشه در واقعیت داره
ممنونتونم
کسی تعهد به حقیقی بودن داستان نداده اما کسی هم تعهد به خیالی بودن داستان نداده داده؟
نه عزیزم نداده
این خواننده است که دلش میخواد باور کنه داستان رو یا نکنه . ولی نباید هیچ قضاوتی از نویسنده بر اساس داستانی که ازش خونده داشته باشه .
آره گاهی باید رویاها رو بجای واقعیت جا زد...این نظر خودمه تو وبلاگنویسی...
منتظریم
نظر شما را دوست میداریم
مرسی عزیزم
بعضی چیزا اصلا توو نگاه اول اصلا قشنگ نیستن... همین کتابها اگه جلد قشنگی نداشته باشن اصلا توجهت رو جلب نمیکنه با ااینکه تووش شاید مطالب خیلی خوبی باشه... و وقتی میخونیش بگی چرا زودتر نخوندمش...
شما هم هر جور دوست داری بنویس... وبلاگ نویسی همینجاش خوبه که از هر چی میخوای میتونی بنویسی...
حق با تو درست میگی عزیزم . معمولا اول ظاهر جذب میکنه
چشم عزیز دلم
خیلی خوبه ، همین کارو بکن !
به روی چشم
خو خیالپردازی کن من بت اجازه میدم
دستتم نده این تیراژه کلن مورد داره میزنه یه کاری میکنه هااااااااااااااااااا
از ماگفتن
وروجک آتیش نسوزون
شما هر کاری که دوست داری بکن عزیزم
می خوام ببینم کی حرف می زنه
ای جانم حمایت
مرسی ری رای عزیزم
آهانده گروفتم چی گفتی
قربون گرفتنت
دلم می خواد خیال پردازی هات رو بنویسی و بخونیم
حتما از خیلی رمان ها و داستانهای نویسنده ها جالب تر می شه
فدای شما بشم من
چوب کاری میکنی صالی جون ، من کجا نویسنده ها کجا !
اینهمه اون روز نطق کردم اما امتحانمو گند زدم
سه دوووووووووووووووووووووووور خونده بوووووووووودم
استاده ساعت 8:30 اومده میگه یادم رفته واستون سوال دربیارم برین ساعت 12 بیاین امتحان
آخه این چه وضعشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اه تو روح هرچی استاد و دانشگاهه
بی رحمیه اگه بهت بگم حقته !! ایشالا به خیر و خوشی میگذره عزیززززززززززززززم
گریه نکن قربونت برم
اون استاد رسما بره خودش رو از کار بی کار کنه ... واقعا که ! حالا اگه طفلک دانشجوها میگفتن استاد ما یادمون رفته درس بخونیم برو پس فردا بیا ، قبول میکرد ؟؟!!
ببخشید دلی جونم
اون کامنت بالاییو حظفش کن خیلی زشت شد
نباید اینو میذاشتم
اعصابم خیلی خرد بود
معذرت
منظورم حذف بود
نمیدونم چرا شد حفظ
کلن قاطیم
مهم نیست کیانا جان که حذف رو چجوری نوشتی
امیدوارم موفق باشی
منم همینطورم دوستم....
نصف زندگیم در خیالاتم میگذره
راحت باش و هرچی دلت میخواد بنویس
به روی چشم امیلی جونم
باحاله!
تحلیل خوبی بود
وسوسه ام کرد
چقدر حیف که بخاطر برادر بودن با محسن نمیتونم اجراش کنم!
چون اینجوری اگه بخوام یه جاشو چپ بنویسم خواجه حافظ شیرازی هم از تو قبر درمیاد و ضایعم میکنه!
خلاصه که
چه حیف
خوش بحالت
خوب میگم میخواین قبلش یه جلسه توجیهی واسه آقا محسن بذارین بعد اجرا کنین این طرح رو