ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یه روزی روزگاری که خیلی هم دور نبود ، یه قفس بود پر از جوجه های زرد کوچولو . این جوجه ها برای خودشون عالمی داشتند و صاحبشون براشون هر از گاهی آبی و دونی میریخت . یه روز توی یک نمایشگاه یک دخترکی دوتا از جوجه ها رو خرید . جوجه ها مقاومت میکردند برای رفتن اما آخر سر فروخته شدند .
دخترک اونها رو توی بالکن خونش گذاشت و دون و آب ریخت براشون . اما اونها تمام مدت یه گوشه کز کرده بودند و بلند بلند جیک جیک میکردند . روز گذشت و شب شد و جوجه ها تنها در محدوده خیلی کوچکی میچرخیدند . هنوز هم محدوده حرکتشون چند سرامیک کوچک گوشه بالکنه ...
سلااااااااااام...
...وای از اون روزی که به قفس خو بگیریم...و یادمون بره که آزادی چند بخشه...یا اصلا چطور هجی و نوشته میشه....
..خوب و خوش باشی دلی عزیزمممم..
سلاااااااااام مامانگار جان
خدا نیاره روزی رو که یادمون بره
ممنونم شما هم همینطور
واقعی بود.... گاهی انقدر توی قفس می مونی که پریدن یادت میمره... و به خودت میای و میبینی معتاد شدی به هر چی که یه روز فکر میکردی جبریه
آره یه جورایی
امان از این عادت
باز خوبه که بالای سرشون قفس نیس... امیدی هست!
وقتی آزادی رو زندگی نکرده باشن ، بود و نبود سقف فرقی نداره واسشون
آخـــــــــــــــــــــــی ... جوجوهای حیوونکی...
____
جیک جیـــــکـــ . جیـــکــــــــــــو ( این جهت همدردی با جوجه ها بود )
مرسی بابت همدردی
ااااااااَاااااااااااااااَ خداییش عجب پست مفهومی ای بودا. (به جون خودم این یک تعریف کاملا جدی بود)
اصلا یه چیزی بود این پست.
نمیردیم و یه حرف جدی ازت شنیدیم
سلام ...
من نگویم که مرا زا قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی دلم شاد کنید
شاید اون جوجه ها هم به همین دلخوش کردند آزادی رو حق خودشون نمی دونند
واقعا ازاد ی چند بخشه؟
سلام عزیزم
آزادی رو حق خودشون نمیدونن چون تمرینش نکردن ، زندگیش نکردن
واگر نه آزادی حق همه است
سلاممم دلارام جونم
..یه جایی فکر کنم تو کتاب بار هستی نوشته میلان کوندرا خوندم...عقیده داره که آزادی دو بعد داره..
آزادی بیرونی..آزادی درونی..
شاید قفس فقط بعد بیرونی باشه... و اون آزادی درونیه که تمیلش می کنه..
و رسیدن به اون کاریست کارستان به گمان...
سلام عزیزم
آفرین نکته همینه ، علاوه بر اون قفس بیرونی ، ما یه قفس هم برای درون خودمون میسازیم که از اون به راحتی نمیشه جدا شد . هرچند که من فکر میکنم قفس درونی به ما تحمیل میشه و به همین دلیل سخت جدا میشیم ازش .
کامنت فاطمه عالی بوود
قفسای بیرونی و میشه شکست اگه از درون آزاد باشی
اما اگه از درونت محبوس باشی هیچوخ نمیتونی به آزادی بسی حتا تو محیط باز و بدون حصار و دیوار ....
درسته موافقم
از روزی هراس دارم که تو قفس باشیم و فکر کنیم آزادیم دل آرامم...
از روزی می ترسم که به قفس و هوای خفه ش عادت کنیم فکر کنیم اینجا ته خوشبختی عالمه...
برای آزاد بودن اول باید خواهانش باشیم به نظرم ...
سلااااام
چیه؟! الان منظورت اینه که رفتی اونور هنوزم اخت نگرفتی؟! یعنی هنوز خودت رو محدود میکنی؟!
خب بعد یه مدت عادی میشه don't worry!!!
حالا منظورت این بود یا نه؟!
سلاااااااااااااام
غلطه آی غلطه
نخیر منظورم این نبود
عالی بود !!!
مررررررسی
نمیدونم چرا تا حالا دو بار اومدم،اما کامنت نذاشتم!
شاید چون نمیدونم چی بگم!
مجبور نیستی چیزی بگی عزیز دلم
بابت زحماتی که برای تولدانه می کشید صمیمانه تشکر و خسته نباشید عرض می کنم
ممنونم حمید عزیز
کاری نمیکنم
اخی
چرا این کارو کردی ؟
دقیقا کدوم کار رها جون ؟
راس میگی دقیقا همینطوره... مثلا منی که به خونه کوچیک عادت کردم اگه یهو وسط یه قصر بزرگ ولم کنن شبها از ترس خواب نمیرم و دلم میخواد برگردم به همون خونه نقلی!
کلا هم فکر می کنم آزادی برای هرکسی یه جور معنایی داره و هر آدم یا هر موجودی آزادی رو از دید خودش می بینه
درسته امیلی جون باهات موافقم
این جوجه ها قابل عکس گرفتن نبودن؟!
یا فقط به درد جوجه کباب میخورن؟
جوجه کباب و سوپ حلزون..شام شاهانه ایه!!
تیراژه جانم جوابیه شما ابلاغ شد
دلی تبرییییییییییییییییییک بردیییییییییییم
اون دختره تو نبودی حالا؟؟!!
میگمااااااا من حلزون له کردم جوجه نپوکوندم!خیالت راحت
آرررررررررررررررره الیییییییی
مبارکمون باشه
از تو وروجک هیچی بعید نیست
سلام گل خانوم.
خیلی زود جوجه ها بزرگ میشن و یاد میگیرن که چطور ازاد زندگی کنن. وچطور آزادی رو به دست بیارن.
مطمئن باش گل خانوم . اون روز خیلی دیر نیست.
سلاااااااااااااااااااااام
خدا کنه هممون یاد بگیریم آزاد زندگی کردن رو
ایشالا
پست جدید نمی خوای بذاری؟
مردم از بس اومدم و پست آزادی رو خوندم
چرا عزیزم میذارم
ممنون که سر میزنی به اینجا
سلام علیکم عرض شد
کم پیدا شدیا باز
و علیکم سلام
الوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
خانوووووووووووووووووووووووووووووووم پاشو بیا آپ کن بینمممممممممممممممم
بدوووووووووووووووووووووووووووووووو
زووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
دلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی با تومااااااااااااااااااااااااااااااا
کیانا جان عزیزم داد نزن صدات میرسه گلم
درضمن 2 نصفه شب اس ام اس میدن که بیا آپ کن ؟! نه میخوام بدونم 2 نصفه شب ؟!
آخه این درسته ؟ آخه این انصافه ؟ آخه من برم به کی بگم ؟
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی نفففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففس کشششششششششششششششششششش
کیانااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چی شده خاهر؟(بق بقو)
کی ناراحتت کرده خااااااااااااااااااااااااااااااهر؟
دل اراااااااااااااااااااااااااام جووووووووووووووووووووووونم وختی اباجیه ما میگه بیا اپ کن بیا دیگههههههههههههههههههه
با تشکر
یا خدا !!!
اما خیلیا خو می گیرن به شرایط
جدید...اما آزادی....یاد آزادی
افتادم.........میدون آزادی
که نمی دونم تا کی می
خواد لجبازی کنه و از
جاش تکون نخوره...
یاحق...
به به چه عجب آوا ی عزیزززززززم
ای بابا دلارام جون شما هنوز سر بخش کردن ازادی ای؟ بابا من علاوه بر بخش کردن حاضرم صداهاشو هم برات بکشم ،بیا اپ کن دیگه
ببین: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
ز
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
د
ایییییییییییییییییییییییییییییییییی
میگم همینجوری صداها رو میکِشیدیم؟
کلاس چندمی خاله جون ؟
سلام عزیز دلم....
خوبی آروم دل؟
موافقم باهات....اصلاً اینی که نوشتی یکی از اصول جنگ روانیه...اینقدر تو سرآدمها میزنن و تحقیرشون میکنن که وقتی هم آزادن و زوری هم بالا سرشون نیست،بازم توانایی فکر کردن و تصمیم گیری ندارن...یه جورایی القای حس حقارت و ناتوانیه.......
یه نوشتهٔ جالب خوندم که گفته بود از چگوارا هست:
"مرد زندانی میخندید...شاید به زندانی بودن خویش و شاید به آزادی ما!راستی زندان کدام سوی میله هاست؟"
سلام الهه جان ، خوبم عزیزم . تو چطوری ؟
دقیقا درسته
راستی زندان کدام سوی میله هاست ؟
آزادی یکی دو بخش نیست...
آزادی
یه دنیاس...
موافقم
در کلام جا نمیشه
میگن یه پادشاهی بوده،یه گربه و قناری کنار میذاره و جایزه میذاره که هرکس کاری کنه این گربه رو وقتی کنار قناری میذاریم،قناری رو نخوره جایزه داره...و اگر نتونست کشته میشه...
چندین نفر داوطلب میشن و کشته میشن و بالطبع قناری جدید جایگزین میشه هر دفعه...
بالاخره یه جوان پا پیش میذاره...
پادشاه بهش میگه اگه نتونی کشته میشی ها!
جوان میگه قبوله اعلی حضرت
فقط باید شرایطی که میخوام رو فراهم کنید،پادشاه قبول میکنه
جوان یه کیسه میخواد،بهش میدن
بعد از پادشاه میخواد دو سه دقیقه ای همه برن بیرون تا جوان با گربه و قناری تنها باشه!
همه میرن بیرون،وبعد از دو سه دقیقه،وارد میشن و در کمال تعجب میبینن گربه زل زده به قناری و کاریش نداره!
جایزه جوان رو میدن! تا جوان خارج میشه لحظه ای بعد گربه قناری رو میخوره! شاه میگه جوان رو بیارید
میارنش!
میگه کاریت ندارم،فقط بگو راز این کار چیه...
جوان میگه : اعلی حضرت،شما که رفتید بیرون،گربه را داخل کیسه انداختم و به خوبی چرخوندم،وقتی شما وارد شدید،گربه گیج و منگ بود، وهنوز نمیدونست تو چه شرایط و موقعیتی قرار داره...وقتی من رفتم،کمی بعد تازه به خودش اومده بود!!!
حالا به نظرت ما چقدر گیج و منگیم؟!
جالب بود مرسی