ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی ها هستن که پاهاشون روی زمینه اما چشماشون از آسمونا آدمهای دیگه رو میبینه . قدشون بلند نیست ، اما طبعشون چرا . وقتی تو پرواز میکنی و خیلی خوشحالی اونها اولین آدمهایی هستند که بهت پر و بال میدن . شکارچی نیستن اما خوب بلدن جلوی تیرهایی که به سمتت نشونه میره رو بگیرن . وقتی به قله میرسی ، اونها اولین آدمهایی هستند که حلقه گل می اندازن گردنت و با شوق برات کف میزنن . خیلی ها از یه آدم خیلی بیشترن ،اصلا یه دنیان ... تو این دنیای شلوغ پل میسازن جای دیوارها و زنجیر دوستی میشن بین آدمها . بلندی این زنجیر میشه قد دل آدمها ، میره و میره تا پشت اون کوهی که معلوم نیست کجاست .
اگه نمیتونیم مثل اون آدم باشیم ، اگه نمیتونیم از دل بگیم ، اگه نمیتونیم مرهم باشیم ، حداقل بیا یه حلقه از اون زنجیر باشیم . مهر داره میاد ،دستت رو بده تا با هم بخونیم : عمو زنجیر باف ... بله ... زنجیر منو بافتی ...
من دستتو گرفتم
چه خوب که دلت خواست یکی از حلقه های این زنجیر دوستی باشی
دلی ....
جون دلم
من پایه ام
فقط مشکل شرعی نداره دلی ؟
فردا حرف برامون در نیارن ؟
مثل قضیه پارک آب و آتش نشه یه وقت
میشه دستکش دستمون کنیم ؟
نه خیالت راحت ، ما اینجا خواهر برادرهای دینی هستیم
ای جانم
یاد مدرسه بخیر
پشت کوه انداختی
بابا اومده
.
.
.
جونت سلامت
دلی جونم...مرسی ب فکر من بودی! شماره حساب بدم؟!:دی
خیلی خوشکل نوشتی...ب دلم کلی نشست...
شماره حساب ؟! الهام مطمئنی درست اومدی ؟!
خوندمت.مرسی
لطف کردین
آره دیگه! جشن عاطفه های اول مهر! پنجره پنجره پنجره ها/وا شده روی عاطفه ها!
کمک های نقدی اول مهر!
از صبح تا شب که توی نت داری چرخ میزنی
عمل زیبایی چشم و اینا هم که کردی
تو از صدتا مرفه هم مرفه تری ، برو دامت را به راه دگر نِِه
(به قول حمید : آیکون دروغگویی )
زیبایی چیه دلی جون! گول این حرفا رو نخور! دیدم همین طوریش دارم میترشم! گفتم اگه بابا قوری بشم ک دیگه بدتر! تازشم الانم دوباره قلپی زده بیروووون! ای مللللللت...کممممممک! (مالی!)
الان ب من گفتی ندید بدید نت! راس کفتی خداییش!
همین دیگه ! قصد و نیتت خدایی نبوده ، به فکر شوهر بودی ! واگر نه دوباره قلپی (!) نمیزد بیرون
اولش منظورم اون نبود ولی حالا که خوب نگاه میکنم میبینم پر بیراه نبودا
پستت قشنگ بود دل آرام
بانو...الان حرفم نمیاد
مهر..مدرسه..بوی
نویی ِ کتابا.حس
درس خوندن ِ
تووووووپ
هی ی
یاحق...
ممنون آوای عزیزم
بوی نویی کتابا که معرکه بود
حق نگهدارت
زنجیر چرا؟ موهای هم را ببافیم کاش... موهای دخترکان زیباروی خجالتی را...زنجیر ببافیم که فردا با آن دست و پای هم را ببندیم؟
نه عمه زری نازنین ، چرا دست و پا ببندیم ؟ زنجیر فقط یه استعاره است ، برای محکمی و نگسستنی بودن دوستی ها .
اصلا بیا دلهای هم را ببافیم به هم ...
همیشه از مهر و پاییز بیزار بوودم...حس مدرسه رفتن،بیدارشدنای سرصب،درس خوندای بیخودی....اه چقددردناک بوود(خودتم تنبلیییییییییییییییا،من فقط حال نداشتم وختمو بیخودی هدربدم وگرنه تنبل نبودم)
پست قشنگی بوود.منم دوس دارم جزیی از این زنجیر باشم اما کامنت عمه زری و که خوندم دیدم راس میگه ک زنجیرا دست و پاگیر میشن ...
حلقه دوستی و دست ب دست دادنا...به چی میشه تعبیرشون کرد جز زنجیر؟؟؟!!!الان چیزی توو ذهنم نمیاد،ساعتو خداییش ببین دیگه توقع نداشته باش خیلی بتونم حرف بزنم
اصنم کامنتم طولانی نیس
ای بابا ، اخه مهر و پاییز به این دوستداشتنی .آخ که دلم تنگ شد برای اون روزها که مجبور بودم صبح زود از خواب پاشم ...
بله ساعت رو دیدم ،معلوم نیست این موقع صبح اینجا چکار میکنی تو
به جواب عمه زری مراجعه کن .
تو هرچقدر میخوای کامنت طولانی بنویس ،من میخونم عزیزم
ارزش بعضی از ادما واقعا زیاده...
از حسادت پلی نمی سازن برای درست کردن کینه و کدورت تو دلشون...
واقعا بعضی ها انسانن...
دلارام
بهارینم...از این به بعد اینجا می نویسم...
به نا به دلایل امنیتی....
دقیقا ، آدم با دیدنشون به دنیا امیدوار میشه
ای جانم ، با هویت جدید اومدی
هر جور راحتی عزیز ، لینکت رو اصلاح میکنم
یه حلقه از زنجیر..
سپاس برای این مهربانی
پس من کی اول میشم
بازی عمو زنجیر باف خیلی قشنگه کاش همه با هم میتونستیم یکی بشیم و یه حلقه محکم بزنیم
اینجا اول دوم نداره عزیز جان که
اگه بخوایم میشیم .شعار نیستا ، اگه تصمیم بگیریم برای یکی شدن ،مطمئن باش که میتونیم
منم بازی دل آرامم...دست منم بگیر...من عاشق بازی هستم...بازی با حقیقت زیبای زندگی...بیا دلی جان...باید اینقدر عمو زنجیر باف بازی کنیم تا یاد بگیریم چه جوری پشت هم باشیم...
تو که خودت عشقی ، گرمای بودنت حتی از راه دور دل آدمو گرم میکنه .
دستت رو محکم گرفتم ...
دستتو بده من...
بله...پشت کوه انداختی؟...بله...
تو ام بخون دیگه!!
دارم میخونم گلم
یاد دوستای قدیمی بخیر... یاد بغل دستیمون رو نیمکت های داغون بخیر... کاش دستشونو باز بدن بهم
واقعا یادش بخیر
یاد سه نفره نشستن توی اون نیمکتهای کوچیک
یاد پایین رفتن نفر وسطی وقت دیکته
یاد نویی بوی کتابا
یاد همه اون روزا بخیر
سلاااااام
خیلی قشنگ بود
سعی میکنم یه جوری خودمو قاطیه بازیتون کنم...
سلاااام بهنام جان
ممنون
اختیار داری ، شما خودت وسط بازی هستی
پشت کوه بندازیم زنجیر و حالا یا نه؟!
خیلی قشنگ بود خدائیش
من معتاد مهرم
روانی می شم
نصف کتابفروشی های دور و برم و رفتم و دفتراشونو بو کردم
مدادها و خودکارا رو نگاه کردم
حیف که نه بچه ام نه بچه دارم!
اما یکی دو تا بچه راهنمایی از فامیل کش رفتم باهاشون رفتم خرید دفتر و مداد!
وقتی زنجیرمون کامل شد پشت کوه هم میندازیمش
ممنون
میفهمم چی میگی ، منم خیلی بوی کتاب رو دوست دارم
عجب ترفندی !
بله
با تشکر
به به رامین خان ! غیبتتون خیلی طولانی شده بودا .
درود..همین..........دنیا کم داره این آدم ها رو...
دروووود دوست جدیدم
الهی که بیشتر بشن
وای چقدر زیبا نوشتی دلآرام جان... خیلی به دلم نشست
ممنونم عزیزم
خوشحالم از این بابت
و من قریب به یک سال و نیم (شایدم بیشتر؟)
اومدم بگم منم هستم یه تیکه کوچیک از زنجیر
عمو زنجیر باف؟ زنجیر ما! رو بافتی آیا؟
اصلاحیه!:
و من با قریب به یک سال و نیم(شایدم بیشتر؟!)
اومدم بگم منم با اجازه دیگر حلقه های زنجیر ، اعلام میکنم منم یه حلقه از زنجیر!
عمو زنجیر باف؟بافتی زنجیر ما را آیا؟
دل آرام جان ، واسه اصلاحیه ام هم باید اصلاحیه صادر کنم ! همچین گل آفتابگردونی شدم من!!!!
خجالت میکشم دیگه .میخواستم بگم من با نزدیک یه یه سال و نیم تاخیر!!.....هی تاخیر رو نمینوشتم!
همیشه در اوج باشی اوج موفقیت!