دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

من و خدا زیر بارون

امروز صبح توی خیابون ، زیر اون بارون سیل آسا ، به جای این که مثل بقیه دنبال یه سر پناه باشم ، رفتم زیر بارون ... چشمام رو بستم و دست خدا رو از دل آسمون گرفتم و آوردم پایین و تا حد خودم کوچیکش کردم . وقتی رسید پایین ، دست من با شیب کوچکی به سمت بالا کشیده میشد . گفتم پاهات رو نمیذاری روی زمین ؟

گفت : اینجا مرکز گناهه . گفتم : مگه خودت خلقش نکردی ؟ گفت : اون موقع سپیدی حکمفرما بود ، نه مثل حالا پر از سیاهی . شلاق بارون چقدر بی رحمانه روی صورتم میکوبید ... گفتم : پس تپش دلهای پاک رو نشنیده گرفتی ؟ نگاهم کرد ...

اونهایی که با هر بی عدالتی فشرده میشن . اونهایی که در به در و بیتاب میشن وقتی کودکی اشک میریزه . اونهایی که تاب نمیارن مرگ رفیق و نارفیقی رو . اونها که در اوج غم عشق میدن . اونها که حتی مرگشون خود ِ زندگیه . اونها که توی این دنیای زشت ، زیبایی ها رو با دستخط درشت قاب میگیرن . اونها که ...

بارون آرومتر شده بود ، دستم کشیده نمیشد ، خدا پاهاش روی زمین بود ...

نظرات 17 + ارسال نظر
بهارین یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 17:55 http://baharin.blogsky.com

قشنگ بود
ولی کاشکی با بارون همه چیز سفید می شد...

ما خودمون باید براش تلاش کنیم از بارون کاری ساخته نیست.

هاله یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 20:09 http://www.assman.blogsky.com

دلی ..
کاش دستای من انقد کشیده شه که ..

که چی ؟
تو فقط دستت رو بزار توی دستش ... ضرر نمیکنی

کیانا یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 20:27 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

نه همون بهتر که پاش به زمین نرسه ....
زیادی برای این زمینی که خلق کرده بزرگه ...بذار همون بالا بمونه ...تو همون آسمون ....

اونقدر بزرگه که به اندازه تک تک ما میتونه کوچیک بشه و بیاد پیشمون

شازده کوچولو دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 00:34

عالی دلارام
خدارو روی زمین حس کردم

خوشحالم از این بابت

آذرنوش دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 01:17 http://azar-noosh.blogfa.com

بهرکجا که بروی جز خدا چیزی را ملاقات نتوانی کرد. خدا همان است که پیش روی ماست...

مخصوصا تو روزهای بارونی

آوا دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 03:24

خیلی حرف داشتم بگم
اما یه جملت نذاشت
که بگم..میرم به
خودش میگم
یاحق...

ای جانم
به خودش بگی بهتره ، رو در رو
حق نگهدارت

کیامهر دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 08:29

خوبه که کشیدیش پایین
خوبه که دستت رو میگیره
خوش به حالت

اون که تو خیال بود
ولی مطمئنم دست شمارو توی واقعیت میگیره
شک ندارم

رها پویا دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 08:52

آره دلارام جان سیاهی هست...سپیدی هست... همیشه بودند همیشه با هم بودند ... گاهی کنار هم... دل های سپید و بی غش...
مرسی دلارام جون
خودت خوبی؟

به نظر من اگه الان هنوز زمین پا برجاست به حرمت همین دلهای سپید و بی غشه.
خوبم عزیزم ، تو خوبی؟ خوشحالم که اینجا میبینمت

فرشته دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 10:15 http://surusha.blogfa.com

خوش به حالت که دستاشو گرفتی...

کاش میومد روی زمین..

تو که فرشته ای دیگه چرا اینو میگی
نمیدونم ... شاید هست و ما حسش نمیکنیم

وانیا دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 11:23

خوشبحالت
زیر بارون باید رفت
دوست دارم خیس بشم
لذت خیس شدن و یه عالمه احساس خوب

لذت خیس شدن زیر بارون فوق العاده ست
قدم بزنی ... فکر کنی ... خیس بشی ...
الانم که دارم کامنتت رو جواب میدم داره بارون میاد

تلاش دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 11:57 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

سلام عزیزم..
پس تو هم از اون دسته بودی که رفتی و خیس شدی..
چه خوب...
اما خدا..
به نظر من همیشه روی زمینه ...
ماییم که حسش نمی کنیم..

سلام عزیز
آره خیس شدم چه خیس شدنی ... ولی می ارزید ، قشنگ بود
نمیدونم ، به فرشته هم الان داشتم همینو میگفتم

هاله بانو دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 13:04 http://halehsadeghi.blogsky.com/

دلی حسابی انداختیش تو عذاب وجدان ها

اره بابا ، واگر نه پایین بیا نبود که

کورش تمدن دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 14:37 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خوشم میاد از افکاری که فقط نکات منفی رو نمیبینن
زیبایی هم زیاد اطرافمون هست همونجوری که گفتی

سلام کوروش خان
دنیای اطرافمون به اندازه کافی خاکستری هست . دلخوشیمون به همون زیبایی هایه که بین این همه سیاهی ، امید بخشن .

فلوت زن دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 18:09

کاش منم اونجا بودم و اون یکی دستشو می گرفتم و یه چرخی سه تائی می زدیم ، زیر ِ باروون !

آخ گفتیییییییی
سه تایی میچرخیدیم و میخندیدیم و سر راه دست به دست میشدیم با همه آدمها ... به خودمون میومدیم و میدیدیم که همه دست همو گرفتیم و داریم زیر بارون با خدای خودمون عشق میکنیم ...

علیرضا دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 20:17 http://yek2se.blogsky.com/

انگار بیزی زده تو استاتوسش ...
خدا !

فردا که باز بارون اومد ، برو زیر بارون و چشمات رو ببند . اون موقع هم استاتوسش بیزی هست با این فرق که فقط داره با تو چت میکنه ...

الهه دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 23:26 http://khooneyedel.blogsky.com/

آی آی آی..
حرف دلم بود این پستت دلی...گرچه واسه من فرقی نداره بارونی باشه یا نباشه...خدا همیشه باهامونه...فقط زیر بارون عاشقونه تر میتونیم قدم بزنیم....

خوب اونهایی که دلشون به پاکیه تو ِ ، آره واسشون فرقی نمیکنه ... همیشه خدا باهاشونه . زیر بارون عمیقتر و نزدیکتر

حدیث سه‌شنبه 8 شهریور 1390 ساعت 14:03

ای جااااااااااان چقد خوب بود...

خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد