داشتم واسه کوروش خان کامنت میگذاشتم . وقتی ثبت شد دیدم تاریخش اول مرداد ثبت شد . یکدفعه دلم ریخت . به خودم گفتم یک ماه دیگه هم گذشت ...هیچ وقت از اینکه سن و سالم بالا بره و یا اینکه سالی بیاد و ماهی بره هراس نداشتم . اما ... اما نمیدونم چی شد که یک حس نگرانی اومد سراغم . حس اینکه من یک عالمه کار دارم که باید انجام بدم . کلی حرف دارم که باید بزنم و کلی اشتباه که باید جبران کنم . اگه نرسم ، اگه نشه ، اگه وقت کم بیارم ؟ نمیدونم نسبت به چه زمانی مقیاس میگرفتم ولی حسم میگفت عجله کن ، خیلی زود دیر میشه . یک صدایی درونم تکرار میکنه هر کاری باید انجام بدی رو بیار روی کاغذ . نمیدونم امکانش هست یا نه . اصلا نمیدونم همه آنچه را که باید انجام دهم رو به یاد میارم در زمان ثبت یا نه . به هر حال میخواهم شروع کنم تا رفتن لحظه ها بیشتر از این مشوشم نکنه . رفتم بین مامان و بابا (که تازه از سفر برگشته ) نشستم و هر دو را بوسیدم و یادشان آوردم که چقدر دوستشان دارم . و این شروع پروسه ام بود .
عمرمون مثل برق و باد می گذره و ما غافل نشستیم!
دلشوره نداشته دلارام
کارهاتو بنویس خیلی آروم میشی
تلنگر خوبی زدی
مرررسی
آره آناهیتا جون بدجور غافلیم .
خواهش میکنم عزیزم
اییییییییی مادرررررررررر دیدی پیررررر شدیم رفففف
منم کار عقب مونده زیاد دارم....کاش بهش برسمممم
از اونجایی که انا اومد و جای منو گرف من ادعای چی ؟؟؟یادم نمیاد ولی همونو میکنم(ااا فکر بد نکن) و خودمو اول میدونممممم
تو هم لیست کن کارها تو .
بله بله خانم مدعی
چه شروع محشری دلارام!
چقدر شبیه هم
منم همین دغدغه ها رو دارم..رو کاغذ اوردنشون..واز همه بدتر اضطراب اینکه آیا میشه که برسم همشونو انجام بدم یا نه؟آیا درست اولویت بندی کردم کارامو یا نه ؟و هزارتا آیا ی دیگه..!
دقیقا درک میکنم چی میگی تیراژه جون
امیدوارم که به همشون برسی
یه چیزی بگم نمیخندی؟میدونم که نمیخندی....من هیچ کاری ندارم که بخوام انجام بدم و بگم وقت ندارم....پام تا خود خود مردن و رفتن و تموم شدن این زندگی هم رسیده و کاملا تو اون شرایط آگاه بودم که ممکنه حتی دقیقه ای وقت نباشه ولی آروم بودم....کار عقب مونده ای ندارم..با زمان دارم میرم جلو چون کارایی هم که دارم فقط با همین گذر زمان اتفاق میفتن و انجام میشن...اما تا دلت بخواد یه عالمه حرف نگفته دارم که نگفته هم باقی میمونن.......
شروع پروسه ت عالی بوده دلی من....خشت اول رو درست سر جاش گذاشتی...این دیوار تا ثریا درست و حسابی میره بالا......
معلومه که نمیخندم ... خوشحالم که با زمان پیش میری و به همین دلیل آرام هستی و کاری عقب افتاده نداری . امان از حرفهای نگفته ...
ممنونم الهه عزیزم
جاااان دلم چه خوب کاری کردی.
این که قدر لحظه هامون رو بدونیم و قدر کسانی رو که دوستشون داریم رو خیلی حس خوبیه دلارام جون...
ممنون از تمام محبتهات عزیزم
به به رها خانم کم پیدا
صد در صد موافقم
خواهش میکنم عزیزم .من که کاری نکردم .
چه شروع خوبی دلی جون
گاهی اوقات یادمون میره ابراز احساسات کنیم برای اونایی که از ته دل دوسشون داریم
خدا رو شکر کار ناتمومی ندارم من تو حال زندگی میکنم
ممنونم پونه جون
خوش به حالت که کار ناتمام نداری.من تا دلت بخواد دارم !
این روزها بد جور وقت کم می آورم
چند روز پیش با خودم می گفتم
کاش شبانه روز ۴۸ ساعت
بود..شاید دیگر وقت کم
نمی آوردم!خداکند که
لحظه ء مرگم مثل ِ
حال نخواهم که
وقت ِ اضافی
طلب کنم
یاحق...
من هم گاهی به این فکر کردم که کاش شبانه روز 48 ساعت بود ولی مطمئنم که در اون صورت هم دقیقا به اندازه 48 ساعت کار واسه خودم میتراشیدم !!
امیدوارم به همه کارهات به موقع برسی .
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فرناز.
چند وقته دارم سعی می کنم هیچ کاری رو به فردا نندازم ، برا همین خیالم راحته و تقریباًً همه کارام رو به موقع انجام می دم. اینجوری آدم کمتر نگران دیر شدنه !
این روزا به حرف دلم بیشتر گوش می دم...
سلام حنانه عزیزم . دلارامم البته
آفرین به تو . بهترین کار همینه که با زمان پیش بری و کارها رو به موقع انجام بدی .
خیلی خوبه که میدونی از کجا باید شروع کنی ...
با اینکه فک نکنم من کار زیادی داشته باشم !
خوش به حالت . پس معلومه خیلی با برنامه پیش میریا !
اگه همه ی لحظه هامون شروع باشه دیگه ترسی نمی مونه! ممنون از این تلنگر:)
خواهش میکنم عزیز
نگرانی زیاد هم خوب نیست
مهمترین و بهترین کاری که کردی همون ابراز دوست داشتنی هاته
موفق و شاد باشی
ممنون عزیز
شما هم همینطور
سلام دلی جون
قربونت برم چرا دلت ریخت ،اگه همانطور که گفتی برنامه هاتو نوشته باشی همه چی به موقع خودش انجام میشه و خواهد رسیدفقط تو باید حرکت کنی و بقیه اش را بسپر به زمان و دلواپس دیر شدن نباش چون هیچوقت دیر نییییییییییییست!
سلام عزیز
سعی میکنم با زمان پیش برم .
چقدر خوبه که آدم بعضی وقتا یه این فکر کنه که شاید زیاد وقت نداشته باشه............. واسه اجام کارای عقب افتادش
دقیقا ، این حس باعث میشه بعضی کارها رو که حالا حالا ها قصد انجام دادنش رو ندارم رو به مرحله اجرا دربیارم