دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

چرا یکی بود یکی نبود ؟

چرا زیر این گنبد کبود هیشکی نبود ؟

اصلا چرا این گنبد از اولش کبود بود ؟

نمیشد ما هم از اول توی قصه ها باشیم ؟؟

نظرات 12 + ارسال نظر
رها بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 15:59 http://rahabanoo.blogsky.com/

گاهی به این فکر می کنم که نکنه ما هم آدمای یه کتاب رمان اکشن و پر ماجرا و تلخیم ! نکنه ما فقط شخصیتهای توی ذهن یه نویسنده ایم و وجود خارجی نداریم !

با این وافقم که شخصیتهای ذهن یک نویسنده هستیم ولی فکر نمیکنم وجود خارجی نداشته باشیم .

هیشکی! یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 16:36 http://www.hishkii.blogsky.com

هیشکی نبود...

چون همیشه اونی که نبود بی معرفت بود اونی نبود رهگذر بود اونی که بود صبور و چشم انتظار..

همه قصه ها با این موندنه و نموندنه شرو میشه ..

ما تو عمق قصه هاییم اصلن ما خود قصه ایم که فردا ما رو برا نسلای بعدی مون تعریف میکنن..
...
با اجازه لینک شدی عزیز

امان از نموندن ...
...
لطف کردی هیشکی جونم

کیانا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 17:53 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

بودن یا نبودن مسئله این است...
شاید چون اگر نبودن ،نبود که دیکه بودن معنا پیدا نمیکرد

آخه اون نبودنه خیلی سخته .

کیامهر یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 19:28

اونوقت ما هم از اولش کبود می شدیم

یعنی وضعمون بد تر از حالا میشد ؟

فسقلی یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 21:23 http://bishilehpileh.blogsky.com

سلام و عرض دنیا دنیا سپاس که به وبلاگ حقیرم سر زدید. دنیای زیبا و جذابی دارید جدا. ۳-۴ تا از پست های اخیرتون رو خوندم. انصافا ساده و بی ریا بودن.
... بله این همون مستند۰مسابقه ای هستش که قراره از شبکه ی ۵ پخش بشه. من هم افتخار شرکت درش رو پیدا کردم و جزئیاتش رو هم به شرط بقای عمر میگم براتون. اگه دوس داشتید و بدید به خوندنشون. لینک مسابقه رو تو متن پست گذاشتم.

سلام اختیار دارین
من تازه کار هستم و فقط همون 3-4 پست رو نوشتم .ممنون از لطفتون.
بله لینکی که گذاشته بودید رو خوندم .

هاله بانو یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 21:54 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

دلی جان ما کلا تو قصه ایم ... حداقل من که دقیقا وسط قصه ام .. یه قصه پر غصه مسخره ...

هرکدوممون یه قصه ای داریم .خدا نکنه که قصه ات پر غصه باشه عزیزم .

آوا دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 00:34

میدونی...چون همیشه باید تو دل یکی باشی و همون یکی تودلت نباشه چون قرار بود هیشکی نباشه
امانشد که هیشکی نباشه.کبودیشوازکبودیٍ
آسمون گرفته بودچون قراربودمث آسمون
باشه پاک وصاف ویک دست.چون قراربود
بزمین دل نبنده و آسمونی بشه اما بازم
نشد که بشه..توقصه ها..نه اومدنمون
باختیارخودمون بوده ونه رفتنمون...
کاش بشه فقط ازهرجای قصه
که قراره ماهم بیایم نقش
خوبشو بدن بهمون و وقت
رفتن جوری بریم که جای
خالیمون بعدنا
حس بشه..
یاحق...

بعضی ها اگه نقش خوبه رو هم نداشته باشند خودشون برای نقششون تلاش میکنن .
منم امیدوارم که بعد از رفتن جای خالیمون حس بشه .

پونه دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 00:58 http://jojo-bijor.mihanblog.com

دلارام جونم چه زیبا بود این پستت دوسش داشتم خانمم
کاش از اولش تو قصه بودیم نه اینکه وسط قصه بیارنمون تو میدون و بگن بیا اینم زندگی..........

ممنونم پونه جون
از وسط قصه که اومدیم هیچ ، تا میایم که به خودمون بیایم میگن تموم شد...

گندم سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 12:21 http://gandomak.blogsky.com/

سلام
شایدم یه جورایی بودیم و خودمون خبر نداریم عزیزم

سلام عزیز
مثلا چه جوری ؟!

پونه چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 00:35 http://jojo-bijor.mihanblog.com

دلارام جونم کجایی دختر؟دلم تنگ شده برات

همین اطرافم پونه جون . قربون دلت برم من

وانیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 11:56 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

سلام دلی
گنبد کبود
همیشه از این مقدمه بدم میومد اوله هر قصه
مطمئن میشدم قصه دروغهه

سلام عزیز دل دلی !
این گنبد کبود انقدر بار غمش بالاست که آدم به کل از قصه نا امید میشه ...

م س ا ف ر جمعه 31 مرداد 1393 ساعت 18:39

سلام
خبر دارین دلم خیلی براتون تنگ شده؟
خیلی...

سلام
این لطف شماست
کم پیدایید... سایه تون مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد