دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

* بعد از اتمام مشاوره اش، از روی صندلی بلند شد و با کمی مکث گفت: میتوانم مدیر گروه را ببینم؟ گفتم: عزیزم شما دیروز هم با ایشون صحبت کردی. حرفهای ما رو قبول نداری؟ و با دستم اشاره به همکارهایم کردم... گفت: زیاد مزاحمشون نمیشم. فقط چند لحظه... چون از بچه های قدیمی بود و اخلاق خوبی هم داشت، روش رو زمین ننداختم و گفتم بذار ببینم چه میکنم. و به مدیر گروهمون گفتم خانم "ق" اصرار داره به دیدنش. با حالت کلافگی گفت: بگو جلسه بعدی که اومد حرف میزنیم با هم.

وقتی تلفن رو قطع کردم هیچی نگفتم. اون هم هیچی نگفت و آروم نگاهم میکرد. تظاهر کردم که حواسم نیست و با کاغذهای روی میزم بازی میکردم. خطاب به همکارم گفت: سپیده جان میدونی هزینه کلاسهام رو هم چقدر میشه؟ سپیده هم که سرش خیلی شلوغ بود گفت میشه از دل آرام بپرسی؟ مگه از سایت ثبت نامت رو کامل نکردی که هنوز قیمتها رو نمیدونی؟ و دوباره رفتم زیر سایه سنگین نگاهش... دلم نمیخواست چیزی که مدیر گروهمون گفته بود رو بهش بگم.

آروم سرش رو اورد پایین و گفت: گفتن برم یا بمونم؟ سر خود گفتم: چند لحظه گفته صبر کن... نمیدونم چرا یهو مدیر گروه اومد پیش ما و به "ق" گفت تو که هنوز اینجایی. بیا ببینم چی میخوای بگی...

یک ربع بعد، مدیر گروه بالا سرم ایستاده بود. گفت: اومده بود خداحافظی... هفته دیگه عمل داره. با تعجب گفتم: خداحافظی؟! گفت: آره، تومورش برگشته، تومور مغزی... میگه شاید دیگه برنگردم. 

همه چیز تار شد...


*دوستم زنگ زده و مدام عذرخواهی میکند که "ببخش دیروز زنگ نزدم و تبریک نگفتم. حتما میگویی چه دوست بی معرفتی اما باور کن انقدر روز بدی بود که نخواستم با آن حالم به تو زنگ بزنم." بعد از تعارفهای معمول گفتم بگو ببینم چی شده؟؟ گفت خانم برادرش - که اتفاقا چندین بار با هم دیدار داشته ایم- دچار عفونت خونی شده و در طی یکی دو روز حالش آنقدر بد شده که ممنوع الملاقات است و... 

هر دو سعی کردیم بغض هایمان، گریه نشده قورتش دهیم... سعی کردیم فضا را با امید تلطیف کنیم. اما مکث های طولانی و لرزش های صدا، حکایت از چیز دیگری داشت...



نظرات 19 + ارسال نظر
صدیقه (ایران دخت) چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 01:19 http://dokhteiran.blogsky.com

هیچی...
فقط ترس و بغض

عزیزم...

snowman چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 03:50

این شبا که تیتراژ ماه عسل با صدای مرتضی پاشایی میاد بالا، هر بار با خودم فک میکنم من اگه توی این وضعیت و خبر قرار بگیرم در مورد خدا چه طور فکر میکنم؟ در مورد مردم , در مورد عشق , در مورد دنیا , اصن همه چی... همه چی...
١٧ شب گذشته ١٧ بار همین سیر و فکر کردم هنوز نمیدونم... فقط یه هاله ی عجیبی از یه ترس گنگ میاد سراغم که نکنه اینقد بد باشم که نتونم بخونم:
نگو دیگه اب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سرنوشت و نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی...

سلام رفیق

خدانکنه... دور از جونت عزیزم... امیدوارم هیچوقت نیازی به فهمیدن این موضوع نباشه که تو اگه جای ایشون بودی چکار میکردی. ایشالا مرتضی پاشایی هم هر چه سریعتر حالش خوب بشه.
سلام عزیز دلم

مزاحم تلفنی چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 08:47

برای هر دو نفر آرزوی سلامتی میکنم.

ممنونم

داودP چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 09:32

عجب روز بدی انشا اله خدا شفاشون بده.

ان شالله

سکوت چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 12:38

وقتی میفهمم که یه نفر بیماره به خصوص از این بیماری‌های صعب العلاج حتی اگه اون یه نفر رو به چشم ندیده باشم بی اختیار یه بغض سنگین میشینه توی گلوم.
مثل همین الان
از خدا میخوام که هیچ کس دچار بیماری نشه و هرکی هم شد خیلی زود شفا پیدا کنه.

عزیزم...

سمیرا چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 12:48

توکل و امید و انگیزه ،بهترین دارو برای هر دردیه ، بقیه اش با اونیه که سرنوشتو نوشته .
امیدوارم همه بیماران هر چه زودتر شفا پیدا کنند ،بخصوص این دو عزیزی که ذکر شد .
انشااله به زودی خبر بهبودیشونو اینجا بخونیم .

ان شالله :)

:) چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 15:04

امیدوارم حالش خوب بشه
هم اون
هم این

:(
ناراحت شدم

ممنونم
:)

مریم چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 15:51 http://najvaye-tanhaii.blogsky.com

اللهم اشف کل مریض به حق این شبهای عزیز!

الهی آمین

طـ ـودی چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 16:30

همه چیز تار شد...!

:)

میرزاده خاتون چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 18:11 http://khatoonnn.blogfa.com

منم برای سلامتیِ همه مریضا دعا می کنم

ممنونم عزیزم

باغبان چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 21:41 http://www.laleabbasi.blogfa.com

چی میشه گفت
جز اینکه برای شفای همه بیماران دعا کنیم
...

:)

بهار همیشگی چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 22:13

دل آرام عزیزم دیروز هر کاری کردم بلاگ اسکای کامنتمو ارسال نکرد با تاخیر تولدت مبارک...امیدوارم امسال سالی پر از آرامش و شادی برایت باشد
به حق همین شب عزیز امیدوارم تمام مریض ها لباس عافیت بر تن کنند

ممنونم بهار جانم، مرسی عزیزم

فرشته چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 22:33

امیدوارم که حال هردویشان خوب بشود...
الهی که بشود..

الهی که بشود...

خورشید چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 23:06

امشب همه رو دعا کنیم.
خدا شفا میده..قبول می کنه. من دعا می کنم.
برای منم دعا کن دل آرام...دلم آشوبه.کلافه م.

ممنونم خورشید جان
دلت آرام عزیزم :)

علیرضا پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 01:19

یا طبیب من لا طبیب له ...

:)

آوا پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 02:29

خدا همه مریضهارو
شفابده وبهشون
نعمت سلامتی
روبرگردونه....
آمین.........
یاحق...

الهی آمین :)

طاها پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 03:19 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
امیدوارم هر دو عزیز با لبخند برگردند

سلام
ممنونم :)

نرگس20 پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 23:49 http://www.narges20.blogsky.com

برای شفای خیر هر دو مریض دعا می کنیم
حتما تو این شبها خدا صدامونو می شنوه

ممنونم نرگس عزیزم
حتما همینطوره...

نیمه جدی جمعه 27 تیر 1393 ساعت 02:30

یا احب من کل حبیب
یا من اسمه شفا
یا طبیب من لا طبیب له ....
فقط همینو میتونم بگم دلارام. تو کارای عجیب دنیا و طبیعت و روزگار، عقل ناقص من به هیچ جایی قد نمیده . هیچ جا.

مرسی برای دعا
مرسی برای دل پاکت
مطمئنم خدا صدای تک تک شما رو میشنوه و به حرمت دلهاتون خودش شفا میده... مطمئنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد