دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

یعنی تو ببین کار ما چقدر سخته!!


از این وبلاگ به اون وبلاگ رفتن رو دوست دارم. یجور بازیه. مثل این میمونه که یک عالمه آدم دارن توی دنیاهای موازی زندگی میکنن. بعد بین این دنیاها با حریرهای نازکی خیلی غیر محسوس مرز بندی شده. به نظرم از این دنیا به اون دنیا قدم زدن هیجان خاصی داره.

یکی درباره دوست پسر نوظهورش نوشته. اون یکی از همسرش، یکی از سفرهای دور دنیاش، از انواع و اقسام مهمونی ها و خوشگذرونی ها،از درس و دانشگاه و بگیر و ببندهاش، از فرزند و متعلقاتش، از محیط کار و اتفاقات عجیب و غریبی که توش میوفته، از یاس و نا امیدی و "اگه برنگرده خودمو میکشم". یکی از آخرین شعرهاش، یکی خطاب به مخاطبی که نیست، هست، رفته، تازه برگشته، بعضیها هم از هنرهای دستی و منجوق و ملیله بگیر تا بافتنی و آخرین مدل کیکی که پخته.

بعد من یه نگاه به وب اونها میکنم، یه نگاه به وب خودم. یه نگاه به موضوعاتشون میکنم. دوباره یه نگاه دیگه به موضوعات خودم...میگم خوش به حالشون، چقدر موضوع... خودمو میبینم که یه روز نویسِ یه روز درمیون نویسم که تقریبا هرچی دم دستم اتفاق میوفته رو مثل کنه میچسبم (یعنی مجبورم که بچسبم!). بعد اگه قابلیت تحول داشته باشه تا جایی که بشه تغییرش میدم و برو که رفتیم و میشه یه پست!! خیلی چیزها رو هم که نمیشه نوشت کلا...

آخه من که نه دوست پسر دارم، نه همسر، نه فرزند، نه سفرهای دور دنیا،نه محیط کار عجیب و غریب، نه دانشگاه، نه فاز خودکشی، نه مخاطب خاص و مبهم، نه هنر ویژه، چه اعتماد به نفسی دارم که هی خلق موضوع میکنم و به خیال خودم دارم مینویسم!!! آخه توی این قحطی موضوع دور و اطرافم مگه یه تخیل چقدر میتونه کار کنه؟!! مگه چقدر میتونه هی تصویر بسازه و بفرسته رو ایر؟!!


*همه اونهایی که با شرایط فوق، تنور تخیلشون گرمه. خدایی قلمشون مانا...



نظرات 73 + ارسال نظر
جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:00

سلام علیکم

علیک سلاااااااام خانم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:00

او اول شدم

یعنی جوری که تو ذوق کردی، قهرمان المپیک دومیدانی ذوق نکرد!
حالا چرا دومیدانی، نمیدونم گیر نده!

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:05

واقعن چرا دو و میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هاع؟؟؟؟؟؟؟
ولی بچه ها والیبال اگه بودن ذوق میکردن:دی
حالا چرا والیبال؟میدونم ولی نمیگم(این جمله رو خداییش فقط باید با لهجه مشدی گفت تا حس و حالش درک شه:دی)

بچه های والیبال کلا کارشون درسته
کار شما هم کلا درسته
بالهجه مشهدی خوندم ولی خب به کیفیت خودشون نشد ;)

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:05

دارم در حرکت انتحاری !!!پست مینویسم:دی
پست ارزشی:دی

کی بیایم داغ داغ بخونیم؟؟؟؟

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:08

فعلن مامانم اومده داره ریزه مکالمه شو با خاله م تعریف میکنه:دی

میتونی همزمان که یه چشمت به کیبورد و چشم دیگرت به مانیتوره، سر و تکون بدی و بگی آره آره، خب خب

*خدایی آیکون خنده خودت رو با من مقایسه کن. تو چقدر نجیب میخندی آخه!

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:18

اوه اوه قضیه جنجالی داره تعریف میکنه
چقدر باحال بود ولی خداییش. فک کن مامانم داره دعوای کلامی تعریف میکنه من هویجوری میخندم اخه تصور دعوای کلامی خیلی خنده داره:دی البته خب مامانم منو میشناسه و معتقده من خُلم:دی

ولی اون خنده تو خیلی از ته دلهتازه تو ایکون ماچ و بوس و کنار(برگرفته از شعر خافظ:دی) هم داری که من ندارم:(((

تو خلی؟؟ آدم قراره خلم باشه، مثل تو باشه
میخواستم بگم تو خودت ماچ و بوسی(برگرفته از تو خودت گلی!) خودم خنده ام گرفت از ترکیب حاصله :))))
من شرمنده روم نمیشه این آیکون بوس رو بذارم، خودت تصورش کن :*

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:20

ولی خداییش رشته ی سخن از دستم در رفت:(
خیر سرم داشتم پست ارزشی مینوشتم:(



راستی دلی تو فک کردی مامان من از کدوماشه؟:دی اگه ببینه من سرم تو لپیه و دارم تایپ میکنم میگه داری با کی چت میکنی؟

نه نه تمرکزت رو از دست نده. مامان رو با لبخند همراهی کن. بعد چند لحظه سکوت کن و به مغزت فرصت بازیابی بده. خودمطلب با زبون خوش برمیگرده. برنگشت خبرم کن (آیکون خودت با زبون خوش میای یا بیام بیارمت!!)
ای جانم

البته الان کامنت تو زیرپوستی داره پست منو تائید میکنه. بله

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:24

بزار ببینم کپی پیست جواب میده

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:24

تموم شد رفت. من از این به بعد این ایکونا رو هم استفاده میکنم:دی

یعنی من هی دارم سعی میکنم قالب عوض نکنم بلکه آیکونهای عزیزم از دست نره؛ بعد خانم میره برای من کپی پیست میکنه
من برم دردمو به کی بگم؟؟ عمو چنگیزی هم حرف گوش نکن شده :))))))

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:33

عاره عاره عوض نکن قالبتو ،خداییش این ایکونو هیچ جا نداره. اصن با دنیا که هیچی با شوعر هم عوضش نمیکنم این ایکونو .به خدا.خیلی خوبه:دی

عی باباع دلی جان،باید این پستتو واسه مامانم میخوندم، تو بیا به این مامی ما یه چی بوگو. اخه مامانم نمیدونه من کار کردن با مسنجرو اصن بلت نیستم:دی
به خدا، جریانشو بت گفتم؟یه بار تو عمرم رفتم تو مسنجر اکانت و ساختم و این حرفا ،اقا وارد که شدیم اصن محیط غریبه بود بدجوری منو گرفت، ایکون حس ادمیکه نصفه شب تو یه کوچه بن بست گیر میکنه و حس میکنه از درودیفال اراذل میباره:دی
بعد هیچی دیگه ترسیدم اومدم بیرون،اخه داداشم که چت میکرد صفحه ش یه شکل دیگه بود، دفعه بعدی که خواستم برم رمزمو فراموش کرده بودم
کلا بعدش تصمیم گرفتم استعدادامو تو زمینه ی دیگه ای شکوفا کنم:دی

قبول دارم قبوووول دارم. این ایکونه محشره...
استاد بزرگهای چت دوروبرت هستن و بهره نمیبری؟؟؟ یه بار از صبح بیا برات با رسم شکل توضیح بدیم. بلکه از بن بستی دربیای و حس شهربازی دست بده بهت :)))

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:34

من برم ادامه ی پست ارزشی:دی








این ایکونه ایکون رتبه یک کارشناسی ارشده آآآآآآآ، شماره عینکشو نیگا:دی

والا این دیگه دکتری شده برای خودش :)))

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:35

آخی،واقعن ادم میمونه حاضر بود رتبه یک میبود ولی قیافه ش اینجوری میبود؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
:دی

من که از چهره فعلیم خیلی هم راضیم و تمایلی به رتبه یک ندارم

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:01

من انصرافمو از پست ارزشی اعلام میکنم:|

آخه چرا؟؟
این بود آرمانهای ما؟؟
بیا و پاسخگو باش :|

پروین پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:08

شکسته نفسی میفرمائید دلآرام خانم خوش قلم ِ عزیز ِ دل

به مامان عزیز تر از جانتان هم سلام منو برسونید لطفاً

ای جانم به این همه محبتتون

بزرگیتون رو میرسونم :*

پروین پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:09

حظ کردم از کامنت بازیهای تو و جزیرهء عزیزم
:**** به جفتتون

فدای شما و مهربونیتون :****
ما هم حظ میکنیم از حضور شما

جزیره پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:28

پروین بانو سلام
وااااااااااااااااااااااااقعن من و دلی دوتاییمون از شما سپاسگزاریم. اخه همه ش من برام سوال بود که من هی کامنتدونی دلی جان و به چت روم تبدیل میکنم دوستان ناراحن نشن بعد دیگه الان انرژی گرفتم با این کامنت شما


دلی فقط دلم به حالت سوخت،فک کن تا الان انرژی نداشتم این بودم از این به بعد چی میشم؟

پروین بانو من هم از طرف خودم و دلی:

گفتم دلی رو هم اسمشو بگم اخه دلی روش نمیشه این ایکونو بزاره:دی

نه قربونت برم چرا کسی باید ناراحت بشه؟! :**
فدای خودت و انرژیت

وانیا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:43

لامصب تهرونیا چقدم زبون دارن

زبون؟؟ ما اصلا صدامون در میاد؟؟ ما اصلا بلدیم حرف بزنیم؟؟؟

پروین پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:41

سمیرا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:53

سلام به روی ماهتان پروین خانوم عزیز.

ساعت25 جمعه 17 آبان 1392 ساعت 20:09 http://light2shadow.blogfa.com

:)
میشه حتی از اقاقیای دیوار همسایه نوشت و خندید

والا من دیگه از ترک دیوار هم گاهی سوژه میسازم :)))

شب نویس شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:36 http://shaabnevis.blogfa.com

زیادند از اینجور بلاگرها دلارام جان ... یکیش خود من ...

ای بابا :))

فاطمه شنبه 18 آبان 1392 ساعت 11:33 http://faatemeh.persianblog.ir

منم دوست دارم گشت و گذار وبیرو مثلا داشتم کوچه هاشو قدم میزدم بعضى جاها میموندم بعضى جاها فرار که به کوچه ى شما رسیدم :)))
کوچتون قشنگ و دلبازه

بعضی کوچه هاش دلگیرن و بعضی موندنی و خواستنی. بعضی ها تاریک و بعضی ها پر رفت و آمد و شلوغ و حال خوب کن.
چشمهای شما اینطور دیده

مژگان امینی شنبه 18 آبان 1392 ساعت 14:01 http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
می دونم کارت سخته ولی خوب کجایی دختر؟

سلاااام
بله بله کارم خیلی سخته :)))
همین اطرافم به زودی میام خدمتتون :***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد