ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مته مدام میکوبد روی زمین. بیل مکانیکی و یا چیزی شبیه آن خروارها خاک را جا به جا میکند. صدای خالی کردن یک عالمه میل گرد و یا شاید هم تیر آهن هر چند ساعت یکبار به گوش میرسد. سکوت هم که میشود خلاصه چیزی آن وسط ها میکوبد...
دو خانه آنطرف تر دارند خانه میسازند، اما اینجا -درست دو خانه اینطرف تر- دارند اعصاب چند خانواده را نابود میکنند...
واااااااااااااای دلارامم
کاملاً درکت میکنم
این اطراف مام دارن خونه میسازن
من همش غُر میزنم
مامانم میگه نکنه میخوای همه بخاطر اعصاب همسایه هاشون خونه نسازن
اما من میگم نه اینقدر با سر و صدا
اونم یازده شب
عزیزم...
سر و صدا واقعا اجتناب ناپذیر هست، اما میشه توی طول روز کار کرد نه 10 - 11 شب...
البته میدونم حمل تیراهن و این چیزها توی روز ممنوع هست، اما خب مته و پتک کوبیدن که دیگه ممنوع نیست...
به نظر شما پس چه جوری باید خونه ساخت ؟
به نظر من، میشه از روز برای ساخت و ساز استفاده کرد. از ساعت 8 صبح مثلا تا 9 شب
اما این دوستان عزیز ما، حداقل تا ساعت 9 که من منزل هستم سکوت اختیار کردند، ساعت 5 هم که میرسم منزل باز هم ساکت هستند. و تازه از ساعت 10 شب سر و صدایشان شروع میشود تا 2 - 3 نصفه شب
اونوخ خونه خودت را چه طوری ساختند ؟!؟
خونه خودم رو سی سال پیش ساختند و خب اون روزها اینجا 4 نفر ادم بیشتر زندگی نمیکرده...
ما هم از این صدا ها به وفور داریم.
مامانم میگه ایشاالله به دل خوش به سازن
والا ما دلمون خون شد
من نمیدونم چرا همه رو با هم نمیکوبن
واقعا ایشالا به دل خوش بسازن
خدا صبرتون بده به قرعان!
فدای شما
اخ دس رو دلم نذار ک خووووووووووونه
اعصاب نمونده واسم . دو تا خونه رو برویی دارن میسازن ، این که من همیشه از پردا اتاق بدم میومده و الان که اینا دارن میسازن به اجبار باید واسه اتاقم پردا بخرم هیچ ، این روزا کارگرا تو حلق اتاق منن
بدتر از اون اینکه دیگه نمیتونم خیابونو ببینم
سر و صداش ک دیگه بماند .تو ماه رمضون اسفالت بودم
حالا اون بینواها دارن کارشون رو انجام میدنها ولی آدم خودش راحت نیست... انگار به قول تو توی حلق آدم دارن خونه میسازن!!
آخ اخ گفتی ! امان از سرو صدا.
تخریب کردن و ساختن کلی دردسر داره!
درسته باید صبوری کرد، باید به همنوعمون حق بدیم ،شاید اگر ما هم جای اینها بودیم همین برنامه بود!
اما به نظر من تخریب و ساخت و ساز برنامه لازم داره ، برادر من میخوای بکوبی درست ،دو روزه سه روزه بذار پشتش تمومش کن (منظورم تخریبه)، الان درست 10 روزه که تموم که نکردن هیج ، روز و شب هم نمیشناسن ، مثلا در طول روز حدودا چند ساعتی بیکارن ولی امان از شب ، تازه از 10 شروع میکنن تا دم صبح ،یعنی یه وضعی ها یه چی میگم یه چی میشنوی
انشااله به زودی و به سلامتی کار تخریبشان تموم بشه و کار ساخت را شروع کنن. و خدا هم ته ما صبر بده!
آره دقیقا
ساعت 10 شب تازه شروع میکنن!!
ایشالا زودتر به مرحله ساخت برسه
دقت کردی ساختمان سازی چقددددر زیاد شده؟؟
روزی دوسه بار از زیر سه تا ساختمون درحال ساختن رد میشم..خیابون باریکه و ماشینها در تردد..مجبوریم از زیر اونا بگذریم..هربار اشهدمو میگم...بسکه دیدم از اون بالا چه چیزایی میفته پایین و میخوره تو کله عابرین بیچاره !!
خدا نکنه چیزی بیوفته روی سرتون... ایشالا همیشه سلامت باشید :*
ته=به
ینی دیونه میکنه ادمو این صداها خدا صبرت بده آباجی خانوم
فدای شما
صداهای نابهنجار یعنی ی مته ای که رو اعصابه
نه میشه خوابید نه میشه تمرکز کرد نه میشه کتاب خوند
کلا فقط باید لحظه شماری کرد این صداها کی تموم میشه بشه ی نفس راحت کشید
امشب یک نفس راحت داریم میکشیم
انگار خدا صدایمان را به گوششان رسانده و یک امشب رو با آرامش داریم میگذرونیم
میگن اگه یه مصیبت عمومی و فراگیر بشه تحمل کردنش راحتتر میشه.
جونم برات بگه دلارام جونم که ما در یکی از محله های فقیر نشین شهر زندگی می کنیم و اکثر همسایه هامون تشکیل شدن از یه مشت معلمی و دبیریا به قول خودشون فرهنگی بی نوا و هشت در گروه نه دار!! خلاصه خونه ها هم ازین خونه های یک طبقه ی حیاط داره اکثرشون.
دو سه سالی هست که تب ساختن طبقه بالا و اجاره دادنش افتاده بین همسایگان بی پول ما. همسایه دیوار به دیوارمان که ید طولایی هم در کار زاد و ولد داره و به گمونم حدافل 4- 5 تا فرزند صالح موفی تقدیم این مرزو بوم کرده از یکسال و چهارماه پیش تصمیم گرفت که خانه اش را دو طبقه و خود را تبدیل به موجر کند!
اما خب بنده ی خدا آه که دربساط نداشت در نتیجه شروع کرد به ساختن کم کم خانه . مثلن یک روز دو فرغون آجر می خرید و با دو فرغون ماسه می گذاشت جلوی درخانه که البت باد هم محتویات یکی از فرغون ها را خیلی علن و آشکارمی آورد توی خانه ی ما ! خلاصه این که همین طور فرغون فرغون و تست تشت مصلالح خانه جور شد. مثلن یک روز برای خانه ماست و سیب زمینی نمی خرید و فردایش توان خریدن یک کیسه سیمان به دست می آورد. یعنی فردا اگر ادعا کند که از شکم خودش و عیال و اهالی منزلش زده تا به اینجا یعنی موجری و صاحبخانه شدن رسیده من می توانم بدوم بروم بگویم : منم شاهد!!
این بنده ی خدا شروع کرد به ساخت و ساز اما نه با بنا و کارگر و اینها بلکه خودش و بر و بچز با یکدیگر. یعنی این همه مدت گذشته و این بنده ی خدا هنوز خانه اش تکمیل نشده . فقط ما همه ی فرش و موکت های خانه مان را دوبار شسته ایم . به دلیل کوبیدنهای چکش و تیر و تبر ، دیوارمان نقاشیش ریخت که مجبور شدیم تعمیر کنیم و خلاصه شب و نیمه شب از صدای کوبیده شدن دیوار و تالاق و تولوقشان بیدار بشویم ! یکی بار برای خانه ی ما مثل گهواره تکان می خورد رفتیم دیدیم خودش به تنهایی افتاده به جان یک پنجره و دارد آجرها و سیمان های دورش را می کند و می کوبد ! گفتیم چه اتفاقی افتاده خیر سرتان این پنجره را که با کلی سر و صدا دیروز کار گذاشتین و عیال برای چفت و جور شدنش آنقدر جیغ زد که بنده ی تارهای صوتیش پوکید چرا دوباره دارید درش می آورید خیلی خونسرد گفت که پنجره را برعکس گذاشته و محکمش کرده اند !! و الان باید درستش کنند !
یعنی همسایه ی ما در اوقات فراغتش که متاسفانه همزمان شده با اوقات فراغت ما و چپیدنمان در خانه به دلیل گرمای زیاد ، به صورت آماتور ساختمان سازی می کنند ! الان دقیقن یک سال و چهار ماه است که ما خاک می خوریم و خون جیگر!!
ای واااااای من...
تصور هم وحشتناکه وای به حال تحملش...
خدا به شما صبر بده و به ایشون یک پول زیاد تا بتونه در یک هفته تموم کنه خانه اش رو...
مخصوصا وقتی بشدت خواب داری که دیگه دیوانه کننده ست
آی گفتی
عامو من چرا اینقدر غلط تایپی ، املایی و انشایی دارم تو کامنتم؟!
: یک بار که خانه ی ما مثل گهواره
معلمی: معلم
دبیربا: دبیر یا
تست: تشت
مصلااح : مصالح
یکی بار برای خانه ما مثل گهواره
بنده ی : بنده ی خدا
میکنند : می کند
خداوکیلی دلارام جان من آمادگی شنیدن هر نوع ناسزایی را دارم با این وضعیت درام کامنت گذاشتنم!!
ای جانممممممم
نه قربونت برم پیش میاد برای هممون :*
ما که اصلا بین دو تا خونه کاملا محاصره شدیم .
الهی بگردم
هر ساخت و سازی ؛خراب شدنایی داره!
که یکیش روی اعصاب همسایگان محترم و محترمه رژه میره
بله دقیقا همینطوره
خدا به شما و ما (هم که درگیر این موضوعیم )صبر جمیــــــــــــــل بده
ما که شبی که تخریب می کردن از شدت خاک و سروصدا
,شب را بیرون از خونه گذروندیم!!!
الهی آمیییییین
ای جانمممم :*
آقایانی که ابتدای کامنت دانی نظر داده اند ایا هیچ وقت با چنین مصیبتی روبرو نبوده اند؟!
خب ان شا الله که به زودی در چهار جهت اصلی و چهار جهت فرعی منزل مبارکشان به صورت همزمان ساخت و سازهای شبانه صورت بگیرد و بعد بیایند اینجا تا احوالی ازشان بپرسیم!
والا!
چهار جهت اصلی و فرعی !!!! یا خدا :))
خدا را شکر امشب همه چی آروم شده ، میگن افکار واقعییت پیدامیکنن مخصوصا اگر بلند بلند اونو در فضا بگی و مهمتر از آنکه جماعتی بیایند و برات آرزوی تموم شدن این شرایط رابکنند ، درست گفتن
حالا که نفس همه شما عزیزان گیراست لطفا برای همه دعا کنید تا روزها و شبهای آرومی داشته باشند.
خدا را شکر که فعلا این یک شب را میتوانید راحت بخوابید و لذت ببرید :***
من مهمان رودربایستی دار از ایران دارم و اتاق مهمان هم نداریم و اتاق خواب خودمان را داده ام بهشان و دوشب است که در اتاق کار محمد میخوابیم و هر دوشب من شاید به زور دو ساعت خوابیده باشم. بس که بدخوابم و جایم که عوض شود هم که دیگر وامصیبتا :( الآن سر کار دارم از سردرد میمیرم. این بنده های خدا هم تا شنبهء آینده هستند. نمیدانم این شگردی که سمیرای عزیزم گفت آیا برای من کار بکند یا نه. لطفا دعایم کنید! اما نه اینکه مهمانها زودتر پشیمان شوند و بروند ها! چون درواقع اگر هم دعا کنید فایده ندارد. بلیط برگشتشان مال شنبه است!!! دعا کنید من خوش خواب بشوم :)
خودم هم میدانم که چقدر میزبان مهربان و خوبی هستم. جای مامان عزیزم خالی که اینجا را میخواند!!!
الهی
خسته نباشید از مهمونداری، ایشالا همیشه شاد باشید.
امیدوارم امشب خیلی خیلی راحت و آسوده و بی دغدغه بخوابید :***
اما صبح شده انگار. پس ایشالا فردا شب را هم راحت بخوابید
چقدر اذیت دارد این کامنتدونی. هی دروغی میگوید کد را اشتباه وارد کرده ای. بی سواد
ای جان دلم
قربون دعوا کردنتون با کامنتدونی :***
خیلی هم بی سواد است :))
چرا که کار نکند پروین خانوم جون ، خودتون باانرژی زیاد ار خدا بخواهید ما هم از اینجا برایتان با انرژی از خدامیخواهیم که شبهای آروم در پیش رو داشته باشید. روز و شبتان پر از آرامش.
تقریبا توی 6 سالی که هست تو این خونمون . دوتا اپارتمان جلومون ساختن و یکی بغل . و صدای خای کردن اهن و اجر و اینارو که نگم بهرته . فک کنم بخوایم از این خونه بریم باید یه تست اعصابم بدیم
ای جانم عزیزم...
من برای پروین بانو دعا میکنم
اما شرط دارد
که قول بدهند من را یک شب مهمان خودشان کنند به صرف فسنجانی که قبلا وصفش را برایم گفته اند
عهد میبندم که شب بروم توی پذیرایی با یک عدد بالشت و پتو روی مبل خودم را به صبح برسانم و صاحبخانه آزاری نکنم.
اما لطفا فسنجانم سرجایش باشد..
و ایضا سالاد الویه ی سمیرابانوی عزیز با شوید خرد شده ی اضافه!
شکمو هم نیستم هیچ..به قد و قواره ی کوچکم نگاه کنید..واقعا دلتان میاید به من بگویید شکمو؟!
خب.. دعا میکنم برای خوش خواب شدن پروین بانو و کم شدن سر و صدای مزاحم حوالی منزل دل آرام جان..قربه الی الله.
تیراژه جان قربونت برم که انقدر سریع مهمون بازی راه انداختی و به نتیجه رسیدی، من از طرف مامان اوکی میدم ولی یادت باشه منم باید باشماااااااااا
و اینکه خب من فسنجون دوست ندارم، همون سمبوسه های افطاری که زحمت کشیدن کفایت میکنه و دورادور دعاگو هم هستم.
و البته شما هم بنده رو باید یکی از اون غذاهای خوشمزه ات مهمان کنی، گفته باشم!
(پروین خانم قربون شما برم من که صبوری به خرج میدید :)) )
شما قدمتون روی چشم دل آرام جان..روی چشمِ جان و دل بنده ..
فدای شما
تیراژه جان قدمت روی چشم ، تو بیا من هم الویه درست میکنم هم فسنجان البته مطمئنن به خوشمزگی دستپخت پروین خانوم عزیز نمیشه ولی خوب میشه تحملش کرد.
درضمن تیراژه جان صدای آزاردهنده خونه ما دیشب قطع شده باید تمام انرژی و دعایمان را دستجمعی برای پروین خانوم عزیزو بنده های خدایی که الان با این مشکل روبرو هستند ، بگذاریم
پس به نظر شما خونه چطوری باید ساخت ؟!
اصلن خونه ی خودت رو چطوری ساختن ؟!
پس تکلیف کارگرا چی میشه ؟!
فک کردی فقط خودت زن و بچه داری باید پول ببری ؟!
چرا به فکر اقتصاد مملکت نیستی ؟!
چرا باعث میشی رشد اقتصادی به صفر برسه ؟!
همین شماهائید که باعث شدید جوون ها به سمت اعتیاد پیش برن
جوونی که دلش میخواد ازدواج کنه اما پول نداره چی ؟!
اصلن چرا باید سربازی یک مانع بزرگ برای سربازی باشه ؟!
چرا آمار طلاق انقدر بالا رفته ؟!
اصلن چرا از استقلال یک امتیاز کسر کردن ؟!
کجای دنیا دیدی تماشاگر فحش بده امتیاز کسر کنن ؟!
اصلن چه معنی داره هوای اراک انقد آلوده شده ؟!
اصلن چرا منو تو این وعضیت قرار میدی ؟! اَه !
شاعر میفرماید:
چرا در دیزی بازه
چرا دم خر درازه
چرا در گنجه بازه
چرا بی بی بینمازه!
دختر ِ این پیرزنه چرا گرامافون می زنه!
و ...
ضمنن تو این پست فدای همه شدی فدای منم شو !
والا همه فدا شدیم و رفت
با عرض درود و سلام و احترام خدمت مامان سمیرای گرامی ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و همچنین التماس دوعا در این شبهای عزیز !
همچنین با عرض احترام خدمت خانوم تیراژه اردی بهشتی و اعلام انزجار از وی !
میریم که چارمین کامنت رو به یاد فرهاد بذاریم و کامنتها رو رُند کنیم !
فرهاد بازنشسته بشه تو چه میکنی آخه؟؟
من که برات گفتم از مکافاتای خونه ساختن همسایه امون...روانی کردن منو به خدا..
سمیرا جون منم با تیراژه میاما...:دی
آره فرشته
تو هم بیا
اصلا من بدون تو و لازانیات جایی نمیرم که!
فرشته جان شما هم تشریف بیاوریدعزیزم، قدم شما هم روی چشم.
جریان لازانیا چیه ؟ قراره تو برامون درست کنی ؟ یا لازانیا هم میخواهید؟
والا فرشته جان انگار برای یک عده از دوستان لازانیا سرو کرده اند که در کامنتهای وبلاگشان لو رفت!
که اینجا تهدیدش کردم که اگر لازانیا درست نکند وی را با خودم به مهمانی منزلتان نخواهم آورد! (حالا چقدر هم مهره ی مهم و کارگشایی هستم من!)
ولی خب سمیرا بانو..هم شما لازانیا درست کنید هم فرشته جان..راه دوری نمیرود که...به اندرونی اشکم مبارکمان تشریف میبرد همی!