ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پدر خانواده و مادر خانواده به همراه پسر 15 - 16 ساله اومدن منزل ما. بله خوش اومدن. تا اینجاش که بنده مشکلی ندارم. یه چند دقیقه گذشت که اولین لپ تاپ از کوله بیرون کشیده شد! من و برادرم یه لبخندی بهم زدیم و پسورد اینترنت رو تقدیم کردیم و صحبتها رو ادامه دادیم. چند لحظه بعد، دومین لپ تاپ... من همینطور که داشتم لبخندم رو حفظ میکردم و سعی داشتم برخورد بدی نداشته باشم، گفتم خدا بعدی رو به خیر کنه. کلام بنده منعقد نشده بود که گوشی پدر خانواده که دست کمی از تلویزیونمون نداشت به شکل ماهرانه ای از پهلوشون به روی دسته مبل منتقل شد و چند دوری صفحه بالا و پایین و چپ و راست شد و اون میون ااااای گااااااهی یه حرفی، کلامی، تائیدی، تکذیبی چیزی اتفاق میوفتاد...
وقتی مهمونها رفتن، برادرم فیس بوکش رو چک کرد و گفت: ظاهرا مهمونهای فعالی داشتیم. توی همین یک ساعت کلی لایک چسبوندن به در و دیوار فیس بوک...