ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میشد الان توی قایق یا کشتی، نمیدونم دقیقا، نشسته باشم و یک عالمه دلفین اطرافم بالا و پایین بپرند و مثل همیشه بخندند. میشد تا صبح روی امواج آب باهاشون برقصم...
یا روی یک تخته سنگ کوچولو رو به روی دریا نشسته باشم. صبح باشد. صبح خیلی زود. خیال ظهر شدن هم نداشته باشد... اصلا زمان متوقف شود. امواج آرام باشد و ملایم به پاهایم بخورد. من فقط در سکوت به دریا نگاه کنم...
یا نه... یک کوچه باغ باشد. بزرگ و پر از برگ و آرام... انتهایش به یک رود کوچک و زلال برسد. من باشم و من... و صدای آب و یک نسیم ملایمِ خنک...
نه... خیال به درد الان نمیخوره... فقط میتونه رهات کنه از این دنیای واقعی تا لحظاتی یادت بره که در اطرافت داره چی میگذره...
*03-07 - 03-17 ...
اول ...
میدونی دلی..خیال فقط خیال نیست..خیالبافی برعکس اونچه که میگن اصلا هم بد نیست..بی مصرف هم نیست..رویای پرواز یه زمانی خنده دار بود..هواپیما ساخته شد..هلیکوپتر..و حتی سفر به فضا وکهکشان
رویای چراغی که گردسوز نباشدو دود نکند هم..اما ادیسون برق را اورد و لامپ و روشنایی جاری را..
چاپار ها تند وتیز صحرا ها را میگذشتند تا پیامی برسانند..گاهی هم کبوتری نامه بر اگر نمیمرد و شکار عقاب نمیشد نامه ی عاشقی به معشوق را
الان با فشردن یک دگمه صدای کسی را از آن طرف دنیا میشنویم..با کلیکی هم تصویرش را حی و حاضر..
همه ی اینها خیال بود و پرورده شد و جان گرفت...
قرار نیست همه چیز همینها باشد
گاهی دل ما هم باید جان بگیرد..روحمان پرواز کند..حالا چه برای فرار از وقایع اطراف چه برای نقب زدن به دنیایی دیگر...
همین خیال های شبانه..همین سفرهای بی کوله بار...همین ها رونق زندگی است..رویای تو..و حتی رویای من..که همین چند دقیقه ی پیش برایت در یاهو نوشتم "دلم سفر میخواهد"..
دلم سفر میخواد..حتی اگر در خیال..
حتی همین جدا شدن لحظه ییمون از این دنیا و زندگی هم خوشاینده و این خیالات و رویاها لازمه ...
اون اواج و دریا رو من پایه م ... البته اگه یه کلک یا چند تا الوار چوب باشه بهتره ها
چه جالب که همه خیالهات با آب گره خورده
منم دلم دریا میخواد...در سکوت شب...در مهتاب
خیالهای شبانه ات چه خوشاینده دل آرام جانم
همین که رهات میکنه از دنیای دورو بر...بد نیست..هوووم؟
فقط یه وقتایی آدم دیگه دلش نمیخواد از رویا بیاد بیرون...
منم دیشب دلم نمیخواست از رویا بیام بیرون...
حتی الان هم دلم میخواد غرق رویا بشم، عمیق... بی بازگشت...
سلام دل آرام آرام دل . خوبی خانمی ؟
نبودیم ..برگشتیم ..
برویم پست را بخوانیم و برگردیم .
سلام عزیزم
خوش برگشتی
فقط یک لایک بزرررررگ به کامنت تیراژه جان..
ما هم موافقیم .
وای که من هم وارد این خیالات می شم عجیب از دنیای خودم فاصله میگیرم. فکر کن بعضی از خیالات رو فقط میشه خیال کرد
تو روهایای من میدونی چی آزار دهنده س؟

این که مدام دنبال تحلیل این لامذهب هام
ترجیح میدم اصلا رویا نداشته باشم . هر رویایی که میاد توی ذهنم پش بندش هزارتا سوال و چرا میاد ، راحتم نمیذاره تا وقتی که نفهمم و وقتاییم که جوابو پیدا نمیکنم کلافه میشم
دلم میخاد سرمو بکوبم به دیوار
روح طبیعت...معجزه میکنه !
ما باید جزئی محو شده در این صحنه هایی که نوشتی باشیم...همه جا و در همه حال !
ولی حالا کجاییم؟..درحسرتش !!
دلنشین توصیف کردی...خستگی درکرد..ممنون دلی عزیزم..
دلی جان من فعلا بچه هستم و توقع حرف حسابی از من نداشته باش پس: منــــــــــــــــو با خودت ببر مــــــــــن به رفتن قانع ام
وای من عاشق رویا پردازیم
دروغ نمیگن اسم آدما روی زندگیشون بی تاثیر نیست
حالا قصه دل توئه دلی جان
چقدر این آرامش رو دوست دارم
تا وقتی ک آدم غرق رویاهاشه واقعا لذت بخشه
ولی امون از وقتی ک چشم باز میکنی و میفهمی رویا بوده!
سلام
اما گاه حقیقت آنقدر تلخ و گزنده می شود که آدمی ناگزیر برای در امان ماندن از تیر و ترکش های مصیبت به آغوش خیال پناه می برد...
دستت بده فالت ببینم دلارام جان
خب بذار بینیم اینجا چی می بینیم
"یه کوچه باغ می بینم
بزرگ
پراز برگ
آروم
انتهاش یه رود کوچک و زلال
صدای آب
نسیم ملایم"
...
زیاد دور نیست
میشه من بپرسم " *03-07 - 03-17 ... " یعنی چی؟؟؟؟!!!!
نه اتفاقا وقت خیال بافتن همین جور وقتاست..به همون دلیلی که خودت در ادامه گفتی...برای رهایی از واقعیت های پیرامون و رفرش شدن روح خیلی هم عالی ان:*
با حرفای تیراژه جان کاملا موافقم، مثل همیشه سنجیده حرف زدن ماشاالله..
اینو هم اضافه کنم بعد رفع زحمت کنم:
میگن یکی از راههای رسیدن به هر چیزی اینه که اول توی ذهنت تصورش کنی واضح و دقیق تا لذت رسیدن بهش رو بچشی بعد بخوای همون لذت رو توو واقعیت هم تجربه کنی..
انشاالله انقدر بهت خوش گذشته باشه توی خیالت در کنار اون دلفین ها و کنار دریا که با تمام وجود همین روزا اقدام کنی برای عملی کردنش برای به قول این مجری های تی وی، رنگ واقعیت بخشیدن به تصوراتت و روزگار هم همراهی کنه تا به همه آنچه خوشایندت هست برسی:)
باغ خیالت سرسبز و سرزنده
ببخش پر حرفی کردم:*
منم میشه بپرسم؟؟ این یعنی یه ساعت یا .....


ببین چقدر ما بچه های کنجکاوی نیستیم !!!!!
اصلن این یعنی نهایت توجه ما به شما که هی ما میاییم و اینجا سر می زنیم ..بله
هااااا هفت تا هفده خرداد میخوای بری اون کوچه باغ
بنظر من دنیای واقعی هرکس دنیای خیالشه. چون خیالش رو همیشه همه جا با خودش می بره. خیال به روح گره خورده. و روح باقی و جاوید و واقعیه...
سلام دوستم
باغ خیالاتت سبز و آروم دلارام اسم قشنگم.
خیال بباف دخترکم. ته کلاف این خیال ها به واقعیت می رسند:)
لااااااااااااااااایک فراوون به کامنت ژولییی...
خونه مامانی پستتو خوندم...نشد کامنت بزارم..کلی حس خوب بهم داد
در مورد خوابت هم، یک صدقه بده عزیز دلم :*
منم خیلی وقتا دلم از اینامیخواد
از این سکوتهای محض توی یه
فضای آروم و بی غل و غش.
امروز یه جایی دارم میرم که
آرومم می کنه.....خیلی..
واسه آرامش دلت دعا
میکنم.این خط آخربخاطر
پست بالاییته عزیزم....
یاحق...
جات خالی من رفتم یه جای سرسبز و آروم و قشنگ ،پر از تپه و کوه و درخت که از وسط شهرش هم یه رودخونه آروم اما وسیع گذر میکرد ، واقعا جات خالی بود خیلی خالی ،انشااله یه روز باهم میریم ، زود زود !
اما اون عدداااا....