ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دارم مانتویم را با دست میشویم. حسابی به جانش افتاده و مدام چنگ میزنم... مانتوی بی نوا آنقدر ها هم کثیف نیست اما نمیدانم چه اصراری به سابیدنش دارم... کارم تمام میشود و انگار که از تمیز بودن آب و کف حرصم گرفته باشد، در به در میگردم چیزی که ارزش با دست شسته شدن را داشته باشد پیدا کنم بلکه کف کثیف شود و به هدر نرود! یک راست سرم را می اندازم پایین و میروم وسط اتاق برادرم... مردی دارد انگلیسی حرف میزند و او تند تند چیزی مینویسد که بودن من متوقف میکند کارش را... میگم "یه چیزی بده که من با دست بشویم!" قیافه هنگ کرده اش بیشتر شبیه علامت تعجب میشود و سعی دارد عادی بگوید "زحمت میشود" که نمیگذارم حرفش تمام شود و میگویم "بدو دیگه..."
کمد را برانداز میکند و یک تی شرت میدهد و میگوید "این..." و من میپرم تا ادامه دهم شستشویم را. نگاهی به تی شرت می اندازم، اسپریت است و خوش جنس... دلم نمی آید مثل مانتوی بی نوایم از این طرف به آنطرف بیندازم و چنگش بزنم... آرام و آهسته با انگشتهای دستم نوازشش میکنم و آرام آرام کف را رویش حرکت میدهم... نه از چنگ خبری هست و نه از سابیدن... فقط مراقبش هستم که اتفاقی برایش نیفتد... موقع آبکشی هم آنقدر نرم جا به جایش میکنم که نگوید "آخ سرم..." آخرش هم یک سبد می آورم و تا میکنمش و میگذارمش روی یک پایه تا آبش برود و بدون کوچکترین کشش و یا رد بندی خشک شود...
هیچوقت نمیشود یک لباس گران قیمت را مثل یک تکه لباس معمولی شست... با خاص ها باید خاص برخورد کرد...
سلام پروردگار
فکر نمی کردم دفتر امروزم
با دیدن چنین پُستی ورق پایانی اش ورق بخورد!
چه زیبا و دلنشین
ظاهری دارد
هر لباسی را چگونه باید شست
اما باطن ِ حکایت؟!
شدت علاقه و ادب دل آرام این سرزمین به برادر عزیزش!
فرزند با متانت سرزمینم:
شادم از این عشق ها مهربانی ها
برادر چنان عزیزست که لباسش هم عزیز می شود!
پدر چنان عزیزست که رعایت هزینه ها هم مهم!
خوشا کلبه ای که هوایش خوش بو به عطر ِ ادبتان هست
مهربانی هایتان گوارای پدر و مادر و برادر عزیزتان
کلبه ی زندگیتان پیوسته پر از مهربانی و شادابی بادا
آمین
سلام به م س ا ف ر عزیز
ممنونم از محبت و دعای خوبتان
شاد و سلامت باشید.
اگه آدم خاصی پیدا بشه چرا که نه؟ فعلا که همه برای فرار از رسوایی همرنگ همدیگه شدن
این میان حتما هستند کسانی که ارزش "خاص" بودن را داشته باشند...
لباس که نباشد٬ اسپریت و آدیداس و نایک که نباشد٬ مارک که بهش نچسبیده باشد٬ آدمیزاد که باشد! ثابت کردن خاص بودنش٬ خاص خواستنش٬ خاص زندگی کردنش٬ خاص فکر کردنش٬ هم سخت میشود. کاش ما هم مارکی داشتیم به اسم «خاص» ! می چسباندیم روی قلب طفلکمان. فکر تاول زده مان٬ نگاه عجیب غریبمان. و زندگی ساده مان.
سلام دوست خوبم.
به نظرم مارک داریم به اسم "خاص" و میچسبانیم روی قلب آدمهای متفاوت و خاص زندگیمان. که به حکم کردارشان برایمان خاص شده اند.
سلام عزیز دلم
با خاص ها باید خاص برخورد کرد...
ای امان از تبعیض ... امان
خب پروین خانم عزیزم بعضی ها فرق دارن دیگه
دلآرام جانم
انقدرررررر دوست دارم که میتوانم تجسمت کنم هنگام رفتن به اتاق برادرت، در خانهء قشنگ قشنگ گرم و دوست داشتنی تان
جان دلم
منم انقدررررررر دوست دارم که میدونم لبخند شیرینتون چجوریه و میتونم صورت متبسمتون رو تجسم کنم
باید دید یک "خاص" چگونه خاص شده است
می دونی رفیق
فرق می کنه... خیلی فرق می کنه
همونهایی که تو میدونی و منم میدونم...
عجبببببب تعبیر و کنایه ای دل ارام
عالی بووود
عااااالیییییییی
ایکون دست و تشویق حضااار
ای جانم بازیگوش عزیز من
خواندمت...
محبت دارید
سلام دلی ...
جالب بود نتیجه و تعبیر بجاییه ...
خاص یه برخورد خاصی هم میطلبه فقط مونده اون خاص از چه منظری باشه ...
راستی یاد اون فلفل و غذای اون روز تعطیلی افتادم ...
سلام
ممنون
از هر منظر به نظرم
چه دختر با حوصله ای
تلافی همه چی رو سر اون مانتو بدبخت درآوردی به تی شرته که رسید آروم شدی
نه بحث آرامش نیست ری را
تی شرت نسبت به مانتو خاص بود، جنس متفاوت، طرح متفاوت و حتی قیمت متفاوت...
..اون مانتوی نازنینت که خاص تره دلی جانم..
ببین چطور زیر دستانت اونهمه فشار و چنگ رو تحمل میکنه و آخ نمیگه...
وای از جنسهای لطیف و حساس...
این هم تعبیر جالبیه ها مامانگار جانم...
اینطور نگاهش نکرده بودم...
تو بگو ف من میرم فرحزاد ولی به شرط اینکه شاه توت یادت نره
مانتوی بینوایت و تی شرت اسپرت و حساس برادرت !
بعضی ها طاقت وتوان و تاب خیلی ناملایمات را دارند مثل مانتوی بینوایت ، بعضی ها را تا بهشون نگاه بکنی یا اصلا نه نگاه نکرده روحشون جریحه دار میشود !
حالا این میان تویی که باید ببینی با کدامیک چطور برخورد کنی و کدام ارزش ماندن و نگهداشته شدن را دارندوکدامیک سزاوار چنگ زدن و کدامیک سزاوار ملایمت و ملاطفت!
ای مامان شیطون من
دیدگاهت مثل مامانگار بود. باید از این دید هم نگاه میکردم موضوع رو...
همینکه اون مانتو رو برداشتی تا بشوری، یعنی اون مانتو هم در نوع خودش خاصه و ارزشمند...آدم لباسای به دردنخور یا درب و داغون رو که نمیشوره...اصلاً اگر اون لباس مهم نباشه، نگاهش هم نمیکنه...ولی وقتی میشوریش یعنی توجه کردی بهش...یعنی ارزش تمیز شدن رو داره...حتی اگر با چنگ زدن بشوریش.....
الان تو هم فرحزادی دیگه؟ میدونم....
خوبیه قابلیت نظر گذاشتن برای پستها اینه که هر کسی میاد و از دید خودش، به موضوعی که شاید از نظر تو همون یک وجه رو داشته نگاه میکنه. و این یعنی باز شدن دید آدمها نسبت به یک موضوع خاص...
ممنونم عزیزم برای این نگاه...
وای چه مهربون شستیش..
دیگه کاری بود که ازم برمیومد
باید دید تعبیر خاص بودن چیه ؛گاهی وقتا میشه بعضی چیزا بعضی کارا بعضی آدما بعضی رفتارا و ... ناخواسته خاص میشن بدون اینکه بهشون برچسبی زده بشه .و این خاص شدن ها برخوردی شایسته می طلبه.
خواسته و ناخواسته اش رو نمیدونم اما حرف همونه که تو گفتی ترنم باران عزیزم : و این خاص شدن ها برخوردی شایسته می طلبه.
این مثالی که زدی کاملا به جا و منطقی بود حرف نداشت
قابلی نداشت
این حسی رو که داشتی منم خیلی از اوقات دارم. راجع به لباس، وسایل خونه و ... . با خواص بی بصیرت باید چی کار کرد اون وقت؟ مدیونی اگه فک کنی این حرف دو پهلو بود
اینم به عوض طرفداری از الهه جونت. دیگه از ژله طرح کوبیسم هم خبری نیست
ای خدا توبه


تو بزن له کن خواص بی بصیرت رو
آخه چرا منو توی این موقیعت میذاری فرزانه. من که دارم میگم صلح و صفا و صمیمیت. چرا منو هی تهدید میکنی ژله کوبیسم نمیدی بهم، از اون قلب قلبهای صورتی...
یعنی باور کن اگه فهمیده باشم منظورت با من بوده ها
به به اینطرفها
دقیقا همینه
یه چیزی بگم؟
تو هم برای من خاص هستی دل آرام عزیز
ای جان دلم
میدونی دل به دل راه داره ؟
با هرکسی باید مثل خودش رفتار کرد!
:دی
:گل ل ل ل
خودت گلی تو
جان من نتیجه گیری رو نیگا:با خاص ها باید خاص برخورد کرد...
اصن از این نتیجه گیری میشه فریادها زد و جامه ها درید و سر به بیابانها گذاشت
جان من قیافه اش رو نگاه


نه نه دوستان جامه ندرید، مملکت اسلامیه
سر به بیایان هم نگذارید که حالا حالا ها کار داریم با هم
خاص ها به خاطر همین خاص بودنشان اینقدر دوست داشتنی اند. به قول سعدی اگر شب ها همه شب قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی!
چه مصرع مرتبطی...
ممنونم ژولی جان برای این انتخاب به جا
دلم برای مانتو سوخت و به تی شرت حسودی ام شد.
مانتو رو بعدش حسابی اتو کردم، کلی تحویلش گرفتم
کم سعادت بودم چندوقت ..
به محض اینکه تونستم به این دهکده جهانی پا بذارم چند آدرس رو همزمان سرچ کردم از اولین ها آدرس خونه مجازی شما بود دل آرام عزیزم
ممنون که حواست به غیبت خواننده ناچیزی مثل من بود ..
:**
عزیزم...
ممنونم که انقدر مهربونی گل آفتابگردان عزیزم
ناچیز؟ نگو اینطور... برای من تک تکتان عزیز و گرانبهایید.
چقدر این پستتون به دلم نسشت دلارام عزیز.
واقعن که باید با خاص ها خاص برخورد کرد
این لطف شماست
خوش آمدید به اینجا