ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیروز هر چقدر تقویم را زیر و رو کردم خبری از "روز جهانی کودک" نبود که نبود ... هی میپرسیدم ، امروز مگه شانزدهم مهرماه نیست ؟؟ پس این روز ما (!) چرا ثبت نشده ؟؟ هی این کانال (از نوع وطنی اش البته ، خدا بر من ببخشد ) ، هی اون کانال ، دیدم نخیر ... خبری از روز کودک نیست که نیست . دروغ چرا ناراحت شدم . باور بفرمایید هیچ چیزی دلچسب تر از آن نیست که با این سن و سال و قد و قواره مان آهنگهایی را بشنویم و کارتونهایی را ببینیم که وقتی طفلی بیش نبودیم میگذاشتند جلویمان و ما هم که چاره ای جز همان دو کانال نداشتیم ، می دیدیم و لذتش را می بردیم . از حق نگذریم چند فیلم ویدئویی مثل سیندرلا ، پسر جنگل و عرضم به حضور انورتان گربه های اشرافی و ... بود که هر از گاهی اگر بچه خوبی بودیم و همچین مشقهایمان به موقع و بیستهایمان ردیف بود ، میگذاشتند توی ویدئو و ما هم کیف میکردیم .
امروز صبح داشتم آماده رفتن به شرکت می شدم که دیدم مامان میگوید : دلی "بستنی ها " یادته ؟ با یک صدای کشیده ای که انگار حافظه مبارکمان سال آغاز جنگهای صلیبی را به یاد آورده است (از جهت تحسین حافظه مان عرض میکنیم !) گفتم آره ، خانم بهار ... گفت آفرین ، اومده برای مصاحبه کانال یک ، روز جهانی کودکه ... بدو بدو آمدم و دیدمش و آخی ای گفتم و برگشتم به اتاق . ولی به محض شنیدن صدای تیتراژ "مدرسه موشها" آمدم بست نشستم جلوی تلویزیون و هیچ خللی هم به خودم راه ندادم که دختر جان شد یک ربع به نه ! تا آخرش را دیدم و کلی به حرفهای این "کپل" ورپریده خندیدم و دوان به سوی شرکت ... حالا ساعت چنده ؟ پنج دقیقه به نه ، من کی باید شرکت باشم ؟ نه !!!
خانم و آقایی که شما باشید ، مامانمان همان کله صبحی یک اس ام اسی برایمان فرستاد که بسی شاد شدیم و حس کردیم امروز باید کودکمان جولان دهد و به بی نوا میدان دادیم که برود توی مغازه و هرچی دلش خواست بخرد . طفلک معصوم به بستنی قناعت کرد، چهار عدد خریدیم به نیت چهار عضو خانواده ... از آن طرف برادر عزیز با مقادیر فراوانی چیپس و پفک و البته بستی به منزل آمد که شما توی عکس فقط یک چیپس اش را میبینید . مامان هم شروع کرد کیک پختن ...
من هم که دیدم کودکهای درون همه زنده و فعال هستند ، پیشنهاد نقاشی دادم و استقبال شد و این شد که میبینید ...
احتمالا ما تنها خانواده ای هستیم که روز کودک را خانوادگی جشن میگیریم ...
الهی که صدای خنده های کودک درونتان همیشه به آسمان هفتم برسد .
آخییییییییییییییییییییییییییییییییی چه لذت بخش بود این پست
کدومش کار توئه؟
چه خانواده خوبی که روز کودک رو جشن میگیرید
چه نقاشی هایییییییییییییییییییییییییییییییییییی
همونی که خورشیدش داره میخنده
الهیییییییییی واسه شما هم همین طور باشه دلی جان...
ممنونم
وااای چه کار جالبی
تو خونه ی ما کسی حواسش به روز کودک نبود
ای جانم
)
تو حواست بهش باشه گم نشه طفل معصوم (کودک درونت رو میگم
کودک درونتان همیشه سرزنده و چاپک و پوینده دلی جان جان
برای شما هم فرزانه جاااااااااان
چ کار قشنگی ی ی ی ی ی
ما که پدر جانمان مسافرت بوود ک روز کودک رو جشن بگیریم:)))
:گل ل ل ل ل ل ل ل
ایشالا به زودی برگردند .
خودت گلی عزیزم
آخیییییییییییییییی خیلی باحال بود دلی جونم چه خوبه اینجوری یه روز بذاری کودک درونت آزاد باشه
آره سارا جان
حالا بگذریم از اینکه کودک درون ما همواره آزاده
سلام خوبی
من تصادف کردم دستام شکست.نمیتونم بیام پست بزارم
قربونت.بای.اینو برام خواهرم نوشت
خدا همه مریض ها رو شفا بده . مخصوصا مریض منظور !!!
هیچ شوخی خوبی نبود ...
ای جااااااااااااااااااااااان چقدر شیرین
چه سبک چه بی پروا چقدر رهاااااااااا
همیشه پرشور باشید
مرررررررررسی وانیا جان
تو هم پر نشاط باشی عزیزم
دلی جونم بستنی ها خیلی حال داد
ممنونم عزیزم که شادیتو به ما هم منتقل میکنی.
جای همه بچه ها خالی...
الهی همیچوقت روزای قشنگ یادمون نره!
مرسی از شما با اون کیک خوشمزه و نقاشی قشنگت .
صالی جان الهی که زودتر خوب شی و بیای با دستای خودت کامنت بذاری.
عزیزممممم!!
نقاشیارووووو!!
تو کدومو کشیدیییی؟؟!!
وااایی!! :دی
منم این روزو به مامانم تبریک گفتم!!!!
هرررررررر!!
همونی که خورشیدش داره میخنده
کار بسیار پسندیده ای کردی
....چههههههه عااااااااالی !!
چه خوب برگزار کردید دلی جون..
امیدوارم هرروز برات روزی باشه شاد و پر از بستنی و نقاشی و ولوله و هلهله...
به به چه آرزوهای خوبی
برای شما هم روزهاتون پر از انرژی های خوب باشه
دلم خواست دل آرام عزیز..باید
به حسن سلیقه سمیرابانوی
عزیز،مادر و دوست نازنینتون
تبریک گفت.الـــــــــــهی تا
همیــــــــــــــــــــــــــشه
این جمع صمیمی دورهم
باشن و کودکهای دلتان تا
ابدجشنهاکنارهم بگیرند
متاسفانه توی کامنت
صالی عزیز دیدم که
ایشون دستـــــشون
دچار مشکل شده...
امیـــــــــــــــــدوارم
بزودی زود حالشون
خوب بشه انشاله.
همگی سلامت و
شاد و ســــرافراز
باشــــــــــــــــید
یاحق...
ممنونم آوای عزیزم
شاد باشی همیشه
بچه ها من تصادف نکردم حالم خوبه
یکی داره به اسم من کامنت می ذاره...
باز هم مرسی از احوال پرسیتون
تنت سلامت همیشه عزیزم
صالی عزیز توی وبتون
خوندم..خدارو شکر
که سالم هستید.
شوخی ِ بـــدی
رو شروع کردن
جای تاســـف
دارد بسی..
پایدارباشید
و برقرار...
یاحق...
سلامم دل آرام جانم
بی تعارف همچین حس و احوالی توی جمع خانواده وجود داشتن عالی و معرکه ست..
حس های خوبتون همیشه پایدار..و اینکه آرزو می کنم کودک درونت هیچوقت زیادی ازت دور نشه..منم کودک درونم رو خیلی دوست دارم سعی می کنم زیاد تنهاش نذارم در وانفسای این روزگار پر مشغله...
سلااااااااام
ممنونم برای آرزوهای قشنگت
شاد و سلامت باشی همیشه و شیطنتهای کودک درونت برقرار
وای چه عالی
یادمون آوردی به مناسبتهای مختلف هرچند بی ربط شاد
باشیم و شادیهامونو قسمت کنیم
ممنون دل آرام جان
شاد باشی همیشه نرگس عزیزم
الهی که جمع خونوادگی شما هم همیشه پایدار و برقرار
شاد باشی دلارام جون .شاد شدم از این همه کودکانگی
مرسی مامان رهای نازنینم
دخترک ما رو ببوووووووووس
سلام
چه خانوادهء ماهی .... حظ کردم!
کودک درونت همواره شاد و خندان عزیز دلم :*
ممنونم پروین خانم نازنینم
دلآرام جان
فکر کنم اگر قبل از عکس گرفتن، یه برش به این کیک دستپخت مامان عزیزت زده بودی الآن دل همهء ما آب شده بود راه افتاده بود وسط وبلاگت!!
ای جااااااااااانم
جهت آب نشدن دلتان برش نزدیم
کامتون شیرین
سلام
از وبالگ دیا دیا بوریا اینجا رو پیدا کردم
این دومین پستی بود که ازت خوندم
الهی خیر ببینی که دل منو اول صبحی سر کار شاد کردی
کودک درونت تا همیشه مستدام
سلام
خیلی خوش آمدید .
ممنونم
امیدوارم دل شما همیشه شاد باشه .