ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشمهایم را با زنگ آلارم موبایلم باز میکنم.باز که نه ... درواقع آنقدر زنگ اش گوشخراش است که مثل همیشه از خواب میپرم ... اصرار عجیبی به تغییر ندادن این آهنگ دارم ... حوله را روی دوشم می اندازم و راهی حمام میشوم . یک ربع بعد در حالی که حوله سبز محبوبم را به تن کرده ام به اتاقم باز میگردم . پنجره باز است و نسیم اول صبح آخرین روزهای شهریور برای من که تازه از حمام آمده ام سرد است . پنجره را میبندم و شانه را بر موهای خیسم میکشم . قطره های آب دانه دانه چکه میکنند بر پشتم ... اما من کوچکترین حرکتی برای رهاندن خودم از آن وضع نمیکنم ... درست مثل شکنجه گری که قطره های آب را بر سر زندانی محبوس در سلول انفرادی سردی بریزد و لذت ببرد از زجر کشیدنش ... جلوی آینه می ایستم برای آرایشی ملایم تا بلکه مردم وحشت نکنند از دیدن این شبح ... صدا که ندارم ، اگر رنگی به رخسار هم نداشته باشم مطمئن میشوند که از شانس بدشان جنی ، پری ای ، چیزی جلویشان ظاهر شده اول صبحی ... برای من که شیفته آرایش صورتی ام ، امروز چقدر این رنگ زننده شده ... بی اختیار دستم به سمت رژ برنز میرود ... وقت رفتن است ... از میان مانتوهای مشکی ، طوسی ، سبز ، صورتی و قهوه ای ، مشکی انتخاب میشود ... چه رنگ برازنده ای ! موهایم را همانطور خیس میپیچم و با یک گیره محکمشان میکنم ... با علم به اینکه میدانم سر درد دیر یا زود به سراغم می آید ، مقنعه را سرم میکنم ... به دخترک توی آینه نگاه میکنم ... به آرایشم که هیچ روی صورتم ننشسته زل میزنم ... جادوگر ها هم آرایش دارند ، هه ... گویا آرایش تضمین خوبی برای زیباتر شدن نیست ... چتری هایم را توی صورتم ریخته ام ... به چپ هدایتشان میکنم ... راضی ام نمیکند ، حالا به راست ... باز هم نه ... همه شان را میدهم بالا و مقنعه را تا جای ممکن جلو میکشم ! اشکال از صورت نیست ... دیگر واقعا دیر شده است ، آنقدر دیر که برای اولین بار باید بدون صبحانه خانه را ترک کنم ...
سلامم دلارام جانم
تیتر جالبه...متن هم ساده ولی ملموس و حسی...
میدونی حوصله هم.. انگار رو ظاهر وبا باطن و ارتباطشون تاثیر داره گاهی ..
سلام فاطمه جان
اشکال از صورت نیست این توجهم رو جلب کرد دلی
دلت آروم مسافر کشور بارانی
ممنون
چند ماهی هست که بازگشتم .
ولی دلی من از آرایش صورتی بدم میاد! بد ک نه! ینی حسودیم میشه ب من نمیاد! همون جادوگره میشم!

خوبی دلی؟
خوبم عزیزم
انگار حکایت همه روزهای مابوداین یادداشت..خبر نداشتم برگشتی دلی جون...رسیدن بخیر...موقت اومدی یا دایمی؟
ممنونم
برای همیشه ان شالله
حکایت این روزهای من رو داری انگار دل ارام عزیزم
خوب باشه روزگارت الهی
مث حس روزایی که باید زیبا شی،اما با آرایش گند میزنی به صورت خودت
مث روزایی که آینه لبخند نمیزنه
مث روزایی که حوصله ی دیگران که هیچ،حوصله ی آینرم نداری!
ایراد از صورت نیس
از دل بی حوصلس
نه ، ایراد از صورت نیست ...
باز هم برایت آرزوی زوزهای آرام و شاد می کنم.خوب دل است دیگر بعضی وقت ها می گیرد ولی امیدوارم موقتی باشد.
ممنونم خانم امینی عزیزم