ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ساعت دوازده -
خیابان را قدم میزنم در زیر باران تندی که کم و بیش خیسم کرده حتی از زیر چتر - به یاد آنهایی که خیس باران روزگار اند زیر چتر همراهشان،همراهی که آنچنان که باید نیست - و بوی ادکلنی که هنوز هم به سمتش سر میگردانم . نگاهم به کافه ای می افتد و من چقدر فکر میکنم که اینجا آشناست . اما چیزی تداعی نمیشود ، فقط حسی کمرنگ و کنجکاوی ای که پیگیر اش نمیشوم .
ساعت هفده -
در راه برگشت بازهم چشمم به همان کافه می افتد و تصویری از جشن تولدت . تولدت ؟ هه ! کفشهایم هنوز از باران صبح خیس است ، چشمانم هم ، به گمانم از سرماست ...
یه پستی نوشته بودی از قرارت با دوستات
وقتی خواست بیاد جلو دوستم گفت نه الان وقتش نیست
دل ارام الان چی وقتشه؟یا هنوز وقتش نیست؟
چشمات بارونی نباشه دوست خوبم
عارفه جون اون پستی که میگی یه قسمتی از یه خاطره بود برای دوسال پیش .
ممنون عزیزم
چی بگم والا..
هر کاری بکنیم خاطرات ولمون نمیکنه
احتمالا خودمون هم دامن میزنیم به این خاطرات .
خصوصی دارید بانو
"تو عزیز دلمی " رو برای تو خوندنا
این روزها به شکل عذاب آوری هر کسی را که می بینم تلخ است ، هر چیزی را که مزه می کنم تلخ است ، هر خاطره ای که پا به ذهنم می گذارد تلخ است ، این روزها به شکل عذاب آوری هر نوشته ای که می خوانم تلخ است ... به گمانم از سرما ییست که با بهار بیگانه است .
تلخ ... چه بد ، چه غم انگیز
الهی که کامتون و خاطرتون همیشه شیرین باشه . منم به گمانم از سرمای بهاریه ، کاش بارون بشه هرچی غمه و بعدش رنگین کمان ِ خوشی طاق بشه برسرمون .
نمی دونم چی بگم!
شدیدن با نظر آقای جعفری نژاد موافقم!
و مرسی بابت نظر خیلی خیلی قشنگت!که وقتی خوندمش باعث شد برمو بابامو ماچ کنم!و بعدشم گریه!مرسی دل آرام مهربوون:ایکس
آرزووهای خووب خووب
ای جاااان
برای تو هم همینطور
بوی باران را نفس بکش و بوی
خاک باران خورده را...........
بگذار باران برایت بشوید هر
آنچه را که روزی آرام دل
بود و شاید بعدتر شدآزار
دل......................
شعرشو میذارم برات
الان کاملش رو خوب
حضور ذهن ندارم
یاحق...
مرسی از کامنت خوبت
کاش برام بذاری شعرشو
حق نگهدارت آوا جون
با این که ندیدمت ولی خیلی وقتا به یادتم و خیلی وقتا یه تصویری از تو برای خودم مجسم می کنم
ای جان دلممممممممم
قربون ری رای مهربونم برم من
"برای روز میلاد تن خودمن آشفته رو تنها نذاری
برای دیدن باغ نگاهت میون پیکر شب ها نذاری.
همه تنهایی ها با من رفیقن
منو در حسرت عشقت نذاری..."
با پستت و عنوانش یاد این آهنگ سیاوش قمیشی افتادم
ببخش اگه بی ربطه.
نه اتفاقا خیلی هم با ربط بود .
برای خودم هم همین آهنگ تداعی شد .
سلامم عزیز جان
تلخ یا شیرین هر چی که با بارون باشه دوست دارم...(این الان بی ربط بود مگه نه؟ )
سلام فاطمه عزیزم
چرا بی ربط ؟ بارون حس قشنگی داره ، با ربط و بی ربط ، با وقت و بی وقتش دلنشینه ، مثل حضور شما اینجا
خیلی غمگین بود.. و شیرین
ممنون
چه خوب شد اینجایی ، دنبال وبت میگشتم ، قبلی رو حذف کردی ؟