ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یعنی کلی کار داشته باشی
کلی سایت باید چک کنی
کلی یادداشت باید تنظیم کنی
هوا گرفته باشه
تو تنها باشی
ایران یه غروب جمعه دلگیر باشه
بدونی الان کلی آدم دلشون گرفته
بعد تو هی تلاش کنی یه کاری کنی که دلشون باز بشه
اونوقت هیچی به ذهنت نرسه و بشینی اراجیف ردیف کنی
حتی تا این حد که پیچ پیچی هم نمیاد سمتم !
*نمیدونم چرا عکسش رو میذارم اررو میده !
وای که چقدر غروب جمعه دگیره
انگار تمام غصه می ریزه سر آدم الان همچین حسی دارم...
راست میگی
دقیقا میفهمم چی میگی
من که این غروب جمعه دلم نگرفته حتی یه اپسیلون مامانم داره میاد امشب
اااااااااا پس کلی خوشحالی
چه خوووووب
دلی این موجود زیبا و دوس داشتنی اسمش چیه حالا؟!
دقت نمیکنی الهام جان !
پیچ پیچی هستن
دست بوس شما
هی وای من!!
چرا ؟
چی شد ؟؟
در خدمت آقا امام زمان باشید انشالله.
نماز جمعه بودین آرش خان ؟!
آخه یهو جو معنوی سنگینی حکمفرما شد
سلام دلی جونم. آی گفتی غروبای جمعه انگار رسیدی به ته دنیا...مخصوصا اگه تنها باشی...درکت میکنم...
سلام عزیزم
آره گلم خیلی
الهی
من هیشوخ جمعه ها دلم نگرفته!نمی دوونم چرا:دی
وای این عکسه کی بود؟ چه نسبتی باهات داره؟:دی!
چه خوب که دلت نمیگیره
خوش به حالت عاطی
ایشون حلزونمون هستن
اسمش پیچ پیچیه
این هفته زیاد دلگیر نبود مهمون داشتیم اخه!!! وای چه حلزونی!!!
خدا رو صد هزار بار شکر
دستبوس شماست
امان از این جمعه ها که حتی اگه عروسی هم باشی یادت هست که جمعه است !!
آخ گفتی
اون ته تهش یاد آدم میاره که یجورایی دلگیره
دلی؟؟؟؟!
اینو بردی اون ور؟!!
نه بابا !!
این طفلک از اول اینجا بود ِ
بچم خارجیه
اااااییییییی گفتی !!
خودت که میدونی
من و آرمان هم عروسی دعوت داشتیم
اما نرفتیم!
این حس و حال رو همه تجربه کردن و میکنن
خیلی جالبه !!!!
بله خبر دارم عروسی رو
آخه خداییش عروسی بی من که صفا نداره
بعدشم میدونم چرا نرفتین دیگه !
بله حس و حال عجیبیه
وای دلی...دلی!
امتحان کن!!
میدونی یاد چی افتادم با دیدن این حلزون؟
خونه مامان بزرگم اینا حیاطی داشت ک تقریبا تموم حیاطش باغچست...دو تا درخت زردآلو گنده و قدیمی داشت...ی درخت خرمالو وسط باغچش...درخت گیلاس ی کنارش...تاک انگورم ی سایه بون گنده داشت اون وسط!از گلاش نمیگم!
ی طرف باغچه نعنا کاشته بودن...و توی نعناها پر حلزون بود..اون موقه ها بچه بودم ظهرها میرفتیم تو حیاط حلزونا رو ور میداشتیم میاوردین توو آفتاب میذاشتیم میومدن بیرون و حال میکردیم!
بضی وقتا هم صدفشونم له میکردیم ک کارمون وحشی گرانه بود و واقعا متاسف میشم از یاداوریشون!
اما بیشترشونم میبردیم توو باغچه!
وقتی له کنی صدفشو ی صدای دلنشین میده!
چقد حرف زدم!!
چه صفایی داشته اون باغچه ، خوش به حالتون

جانی ، قاتل !!
این چه وضعشه الهااااااااااااام ، طفلکهای بی نوا
خوبه حالا متاسف میشی
نه فداتشم عمرا اگه امتحان کنم ، بچم له میشه خوب !!
والا کامنت آرشمیرزا اونقدر حواسمو پرت کرد که یادم رفت چی میخواستم بگم!!

یه چیزی تو مایه های "مرسی که به یادمون بودی" و "قربونت برم!" و "عجب مزخرفه این غروب جمعه ها!" و این ها بود!!
در مورد پیچ پیچی و سایر موارد هم فعلا چیزی نمیگم تا ببینم کار تا یک پست افشاگرانه ی تیراژه ای پیش میره یا اینکه خودت یه جوری قضیه رو فیصله میدی!
کامنت آرش خان حس و حال معنوی داشت در حد تیم ملی
منم میگم فدای شما بشم
شما فعلا سکوت پیشه کن لطفا تا ببینیم چی مشه
سلام نازنین ...
...یعنی آسمون و جمعه های مالزی هم همین رنگیه دلارام جانم؟؟!!
سلااااااااااام
نه مامانگار جونم
اینجا یکشنبه ها "دقیقا" همونجوریه ...
این جمعه رو برای اونهایی گفتم که میدونستم دلشون گرفته تو ایران
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
والا ما که الحمدلله دیروز یک جوعه ی عالی رو پشت سر گذاشتیم، از اون روزایی که ادم دوس نداره به ته برسن، از اون روزایی که ادم دوس داره هی تکرار شه، از اون روزا.
ووووووووووووی دل ارام جان این پیچ پیچیه چقدر یه جوریه. یاد ژله افتادم همچین بی ربط.
ادم نمیتونه بش دست بزنه ،نه؟ میگم این حلزونه شما غذا چی میخوره ؟
سلاااااااااااااااام
همین الان داشتم واست کامنت میذاشتم !!!
خداروشکر که روز فوق العاده ای داشتی عزیزم
هررررررررر باحاله خیلی
نه میترسه طفلک ، البته زیاد دوروورش باشی عادت میکنه فقط چشمهاشو میبره تو !!
غذا برگ میخوره ، البته عجیب به برگ کرفس علاقه منده
سلام دلارام جون. اره دیگه دل به دل راه داره
(پیرامون هم زمان کامنت گذاشتن، دل ارام دل ارام
بیا جلو من موهاتو بکشم حالا که همزمان شد کامنتامون)
برگ کرفس میخوره ه ه ه ه !!!!!!دندون هم داره؟
من فک میکردم کله شو میتونه جابجا کنه ،نگو چشماشو میتونه جابجا کنه. قدرتی خدا
باشه
نه بابا دندون نداره که ! یه اندامی به اسم لیسک (فکر کنم همین بود دیگه ! ) داره .
آره میخوره
اخه این بینوا سرش به تنش چسبیده ، پس قاعدتا باید کل بدنش رو تکون بده . اگه احساس خطر نکنه چشمهاشم تو نمیبره ، اما اگه حس کنه کلا میره تو لاکش .
جزیره ! فکر کن همینجوری نشسته بیکار ، بعد یهو این چشم سمت راستشو (مثلا) میکشه میاره جلو ! آی خنده دار میشه
آخه نازی ..
خدا نکنه دلت گرفته باشه..
خوبی؟..
چه خبرا؟..
من که نه نگرفته بود دلم
والا فکر کردم اون موقع بچه ها دلشون گرفته ، اما از ظواهر قضیه برمیاد که هیشکی دلش نگرفته بود و فقط بنده ضایع شدم
فدات بشم .
تو خوبی مامان آینده ؟
سلااااااااام
در مورد دلگیری و دلگیر بودن و اینا که حرفی ندارم چون کلآ میونه ای باهاشون ندارم!
ولی یه سوال!
خودت از این حلزون نگهداری میکنی؟!
یعنی بهش علاقه هم داری؟!
سلااااااام بهنام
چه خوب ، خوشحالم
بله خودم نگهش میدارم
بیچاره توی بالکن به من کار نداره که
معلومه که دوستش دارم ، انقدر خنده دار بهنام ، باید ببینیش
دل آرام عزیزم
من چند وقتیه دیگه جواب کامنت نمی دم ....البته همینطوری..کامن تو واقعا حس خوبی بهم داد و بغضم نم نم اشک شد..حسش عالی بود..ممنونتم دختر
وای فرناز اگر بدونی چقدر ذوق کردم که بهت حس خوب داده
نبینم حتی یک لحظه اشکت رو عزیزم
فدای تو
اه
این نظر بالایی رو باید خصوصی میدادما!
خوندی پاکش کن آبجی
سلام
امیدوارم حال و هوات بهتر شده باشه فرزاد جان
به خواست خودت نظرت رو پاک کردم ...
آره مسنجرش رو هم سرمیزنه
مرسی دلی جون که اونجا هم به یاد عصرای جمعه دلگیر و آدمایی که دلشون گرفته است میوفتی
بی خیاااااال بابا خوش بگذرون
فدای تو میثا جونم
خوش هم میگذرونم
ای قربون اون دلت برم من چرا من اینقد دیر رسیدم هااااااااااااااااااااااااااااا
خدانکنه عزیزم