ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز دلم خیلی هواتو کرده ...دلم بدجور گرفته ، دلم تنگه برای اون روزها که بعد از رفتنت هیچوقت تکرار نشد. هرسال همچین روزی کِی هر کسی سرش به کار خودش بود ؟ کی بود که در تدارک نباشه واسه امشب ؟کی یادش میرفت امشب چه شبیه ؟
هرسال ، این روز ،بابا و عموها دنبال خریدهای آخر بودن و مامان و زن عموها و عمه به مامان بزرگ در تدارک برای پخت و پز و پذیرایی کمک میکردند . تا وقتی بچه بودیم که توی دست و پا بودیم و وقتی بزرگ شدیم ،ما هم شدیم یک دست برای کمک . شب که میشد . مهمانها که سر میرسیدند،یه سفره مینداختیم از این سر اتاق تا اون سر...بعد ِ شام ، بساط میوه به راه بود و هندوانه گل سرسبد این بزم.
با رفتنت مراسم شب چله تابستون ها هم رفت ...
حالا دیگه از اون بدو بدوها خبری نیست
حالا دیگه اون همه آدم امشب جمع نمیشن دور هم
حالا دیگه همه سرگرم زندگیهاشونن
حالا دیگه مامان بزرگ چشمش رو عمل کرده و حالش مساعد نیست
تو که رفتی ، صفا رفت ...
پدر بزرگم هرسال ، 10 مرداد -چله تابستون- همه فامیل رو دعوت میکرد و معتقد بود توی گرمترین روز تابستون دلهامون هم باید گرم بشه .
بابایی امسال روز اول ماه رمضون که عادت به افطاری دادن داشتی ، با چله تابستون یکی شده . اما ...
خدا رحمتشون کنه ...
ممنونم عزیزم
بابابزرگ که میومد خونه .. همه هر طرف خونه و حیاط که بودن جمع می شدن یه جا ..
وقتی رفت دیگه حتی تو یه شهر هم جمع نشدیم !
اوضاع ما هم دقیقا همین جوری بود .
چه حیف ...
خدا رحمتشون کنه
روحشون شاد
می دونم چه حسی داری
خصوصا وقتی آدم به خونه مامان بزرگا و بابابزرگا که یه روزی همچین سفره ها و دور هم جمع شدنیای و به خودش نگاه می کنه که امروز چه سوت و کوره بدجوری دلش می گیره
ممنونم عزیز
نمیدونی چه بروبیایی بود ،تا وقتی بابابزرگم زنده بود .اما حالا چی ...
دل منم خیلی میگیره
امودی بلاگ اسکای ؟؟؟!! یه خبر میدادی عزیزم . خونه جدید مباررررک
خدا رحمتشون کنه ....
ایشاا.. دوباره دور هم جمع شین ...
خدا سایه بابابزرگتو از سرتون کم نکنه ...
ممنونم عزیزم
خدا کنه ، ولی بعید میدونم تکرار بشه اون روزها ...
کیانا جون ،بابابزرگم فوت کرده ها ، منظورت مامان بزرگم بود ؟ یا اون یکی بابابزرگم ؟
تو که رفتی ، صفا رفت ...
خوب میفهمم که چی میگی ...
خوووب
پس هم دردیم ...
پدربزرگ باصفایی داشتی..مثل پدر بزرگ من
روح هر دوتاشون شاد
آره تیراژه جون
خدا همه رفتگان رو رحمت کنه
امان از رفتن ها و جایگزین نداشتن ها
صفا رفت
حقیقت رفت
صبر رفت
خدا رحمتشون کنه
چقدر از انسان های خاطره ساز خوشم میاد
امان ...
ممنون عزیزم
کاش ما هم بتونیم خاطره سازی کنیم . این روزها که کارم فقط شده خاطره بازی .
خدا رحمتشون کنه
چه حس های نابی که دیگه تکرار نمیشه فقط مزه اش زیره دنونه
ممنونم عزیزم
درسته وانیا جون .متاسفانه دیگه تکرار نمیشه
دلم بدجور لک زده واسه اون روزها
روحشون شاد
یاحق...
ممنون
حق نگهدارت
آخی عزیزم
خدا رحمتشون کنه. چه جالب که 40 تابستون دور هم جمع میشدید . چه رسم خوبی.
ممنونم
بله رسم خوبی بود که متاسفانه چندسالی هست از بین رفته .
روحش شاد ...
راس میگی ... مامان بزرگا و بابابزرگا چراغ خونه ان ، وقتی برن دیگه اون چراغ هیچ وقت روشن نمیشه
ممنونم
بدیش اینه که تا وقتی هستن اینو متوجه نمیشیم و وقتی درکش میکنیم که خیلی دیره .
سلام.
ممنون از اینکه تو وبلاگ باغ بی برگی تولدمو تبریک گفتین.
از لطفتون خیلی متشکرم.
بهتون سر میزنم.
سلام عزیزم
خواهش میکنم وظیفم بود .
لطف میکنی خانمی
پدربزرگ مرحوم و بزرگوارت مثل رسمی رایج در سوئد رفتار می کردن. اینجا هم مردم بلندترین روز سال و جشن می گیرند. چه خوبه این رسم و شما ادامه بدید گل دختر.
چه جالب .من نمیدونستم .
امیدوارم بتونیم ادامش بدیم ، اما بعید میدونم ...
خدا رحمتشون کنه
ممنون
خدا رحمتشون کنه
ممنونم عزیزم
سلام عزیزم
آپ نمیکنی جانم؟
سلام تیراژه جون
ساعت کامنتشو
آپ هم میکنیم
رسمها مهم نیست...مهم فکریه که پشتشونه...
اگه یادت بوده که دهم مرداد چه روزیه یعنی امسال سفره رو تو انداختی...یعنی هندوانه رو تو از حوض بیرون آوردی و قاچ کردی...یعنب حکم چله تابستونو تو خوندی...
امیدوارم همونجوری که امسال توو یادت این رسمو زنده کردی در آینده ای نه چندان دور بتونی توو یاد همه اونایی که روزی پای این سفره مینشستن هم زنده اش کنی...
یادم بود روزی رو که بعد ِ رفتن پدربزرگ همه فراموش کردند ... خوشحالم که اینجوری میگی .
امیدوارم بتونم ، هرچند که بعیده ولی حتما براش تلاش میکنم ...
خاکم به سر! تازه الان جواب کامنتی که برای پست سوم مردادت گذاشته بودمو دیدم! (آیکون "شرمندگی!")...همونجا یه چیزایی خطاب به شما و تیراژه بانو عرضیدیم که اگه دوس داشتید میتونید ببینید اگه دوست نداشتید هم که هیچی دیگه!...زور که نیست!...واللا!...
دور از جون ،دشمنتون شرمنده
با کمال میل کامنت رو دیدم و جواب رو عرض کردم .
آخه تو چه دوستی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من حالم بده
من دارم میرم پیش بابابزرگت کاری چیزی داشتی بگو بهش بگم
همین الان پستت رو دیدم ...