ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مدتها بود که رفتنش رو فریاد میزد ؛
فلان کار را کنی میروم ، بهمان کار را کنی ترکت میکنم ، اینجا جای ماندن نیست ، دیگر طاقتم تمام شده ، ماه که به سر آید رفته ام . اما هنوزم که هنوزه ، نرفته است ...
آدمی که رفتنش را داد میزند ، نمیخواهد برود . داد میزند که نگذارند برود !
دقیقا.....آنها که بی صدا میروند برای همیشه میروند
بله ، معمولا اینجور رفتن ها خیلی دردناکه .
آره دلی
گاهی ما آدمها کمبود محبت پیدا می کنیم
می خواییم مطرح بشیم می خوایم دیده بشیم و شاید این یکی از راههایی که می تونه ما رو به هدف برسونه
قصد رفتن نداریم اما داد می زنیم که دیده بشیم
گاهی از بی توجهی خسته میشیم .داد میزنیم که میریم ... اما میخوایم دستمون محکم گرفته بشه ، که نرو
دقیقا
من حتی معتقدم گاهی این آدما داذن التماس می کنن که توروخدا نذار برممم
اینم یه جور تعبیر
می خواد یکی بهش بگه تو بمون ..تو نباشی دنیا نیست و همه از کار و زندگی میفتن.. تو نباشی طلوع معنی نداره .. غروب مسخره اس .. تو نباشی ..
آدمه خوب !! احتیاج داره بعضی وقتا .. نه ؟!
آره شاید گاهی احتیاج داره
چه جالب..تلاش باداد
واسه موندن و نرفتن
آن هم به سبک
معکوس!یه
چیزٍ جدید
یادگرفتم
هوم!!
یاحق...
اوهوم
خب هرکسی یجور نیاز داره به محبت .
گاهی ادما بین تصمیمات عقل و دلشون میمونن داد میزنن تا یه نفرکمکشون کنه ... تا بداد دلشون برسه...
کمک کنه ؟ یعنی چون مردد هست ، اینجوری رفتار میکنه ؟
اینجور وقت ها کیف دنیا اینه که دقیقا
همون فلان کار و بهمان کارو بکنی...
حتما چون مطمئن هستیم نمیره !
جالب گفتی
ممنونم
چقدر دلتنگ کننده
خیلی ...
آره واقعا درسته ...
خب نه همه شون...ولی قصه خیلیاشون همینه...
موافقم
دلارام....عالی بود....به دلم چنگ زد دختر....بد جوری.
قربون اون دلت برم من
چقدر دوست داشتم پستتو...
ممنونم ازت
یه بار بگو برو به جهنم...
چه خشن
دقیقا!
اگه واقعا بخواد بره آروم و بی سروصدا میره! ولی وقتی دائم اعلام کنه ...یعنی برعکسشه!
اونجوری هم سخته آخه
کاش قبل از اینکه دادش در بیاد ... مهربون تر باشیم باهاش تا از راههای اعصاب خورد کن استفاده نکنه!
گل گفتی
به من نگفت که می رود رفته بود که فهمیدم.یعنی با آمدن کس دیگری!
بعدها گفت: اگر از من خواسته بودی نمی رفتم!
اینجوریش دیگه نوبره
ای وای چه تلخ . اون شخص دیگه از حضور شما باخبر بود ؟ اگه بوده ، اون هم نوبره
آخ چقدر دوست دارم این جملت رو واقعا هم همینطوره اونایی که فریاد میزنند نمیرن
فریاد میزنند ، چون به ستوه اومدن ...
سلام
ماشاا... خیلی تیزیا
سریع گرفتی جریان چیه
سلام
دیگه کاریه که از دستم برمیاد
چقد قشنگ نوشته بودی..دقیقا همون چیزیه که برای همه اتفاق افتاده..
ممنونم عزیز .
دقیقا همینطوره
من هر کاری رو که مسمم به انجامش باشم نمیگم
دیگه اون روزها گذشته که از اومدن بارون لذت ببریم..از...ش چرا هنوز/
چرا گذشته ؟
البته فکر کنم این نظرتون مربوط به پست بالا هستش
دقیقا همین طوره
حتی تو دنیای بلاگری و نوشتن.
دنیای بلاگری رو نمیدونستم.ولی حتما صدق میکنه که شما گفتین .
سلام.
واقعا هم مینطوره!
خیلی جالب بود.مرسی از یادداشت قشنگت.
من هم توی وبلاگم منتظر حضور گرم تو هستم عزیز.
سلام
خواهش میکنم عزیز
تحلیلت عالیه...خطت هم خوبه......حق با کیامهره....تو واقعا خوب می نویسی.احسنت
ممنونم از لطف شما خانم زائر نازنین.کیامهر عزیز خیلی لطف داره .خیلی خوشحالم که افتخار دادین به من و تشریف آوردین.سپاس
دلارام جان ، اینوقتها این دسته آدمها فقط دو تا گوش شنیدن میخوان و ....پس بهتره تو کار خودت رابکنی و اون آدم هم حرف خودش را بزنه
این هم تعبیر جالبیه .
قشنگ بود!
پیشنهاد میکنم کتاب بازیها از اریک برن رو نگاه کنید
این یک جور بازی میتونه باشه...
ممنونم
مرسی از پیشنهاد کتاب .
شاید !
خیلیم بده نفهمه آآآآ