-
به سوی آینده
دوشنبه 15 تیر 1394 10:00
حقیقتش اینه که این روزها اصلا دلم نمیخواد به گذشته فکر کنم. حتی دلم نمیخواد خاطرات خوب رو مرور کنم. جالبه که حتی آرشیوم رو هم نمیخونم! به شدت رو به آینده هستم. انرژیم رو صرف روزهایی که نیومدن و در راه هستن میکنم. این روزها رو دارم زندگی میکنم. یه جایی خوندم گذشته اگه خوب بود که نمی گذشت... روزهای خوب در راهه، فقط باید...
-
امان از عدم مدیریت
یکشنبه 14 تیر 1394 10:06
این روزها یکم شلوغه. یعنی خودم خواستم که الکی نگذرن و شلوغ باشن. کتاب زیاد میخونم. از هر دری هم میخونم. با دوستان و خانواده هم بیشتر وقت میگذرونم. سرکارم هم نزدیکه شروع ترم جدیده و حسابی سرم شلوغ پلوغه. ماه رمضونم که هست و یکم ساعت های بدنم بهم ریخته. این میشه که فرصتم محدود میشه و تا وبلاگ رو باز میکنم شروع میکنم به...
-
چه برو و بیایی
شنبه 30 خرداد 1394 09:49
مدام خیلی ها میگن وبلاگ از رونق افتاده... همه جا سوت و کوره. بابا از این حلقه ای که برای خودتون درست کردید پاهاتون رو بذارید اونطرف تر. ببینید چه خبره... *با اجازه از دوستانِ جان، آدرسهایی که بیش از چند ماهه بروز نشده رو برای خودم نگه میدارم و وبلاگ هایی که بروز هستند رو شما فقط میتونید ببینید. *دوستان بلاگفایی که...
-
لابد دیگه
جمعه 29 خرداد 1394 00:00
تازگی ها دو سه نفر از دوستانم رفتارهاشون یکم عجیب شده. همونهایی که تا همین دو سه ماه پیش احوالشون رو میپرسیدی و احوالت رو میپرسیدن، کلا ناپیدا شدن. البته که حدس میزنم از کجا ناشی میشه و احساس میکنم با آدمهای جدیدی توی زندگیشون آشنا شدن و ترجیح میدن یا صلاح میدونن با اونها بیشتر وقت بگذرونن. باشه هیچ بحثی نیست اما آخه...
-
از این دو حالت خارج نیست
چهارشنبه 27 خرداد 1394 00:48
فردا یا تکلیفم رو روشن میکنن یا تکلیفشون رو روشن میکنم... ژانر : خشونت (مثلا منم آره ) فاز: آخه حرف حسابتون چیه شماها؟؟ (البته منظورم اونهاست ها، شما به دل نگیرین!) امیدوارم ماجرا فردا تموم بشه. من از دنباله دار شدن یه موضوع متنفرم.
-
تو دریایی
سهشنبه 26 خرداد 1394 10:14
خیلی عصبی شده بودم. مدام به آدمها میپریدم. هم اونها رو آشفته میکردم و هم خودم انگار یه ساتور بزرگ به دست گرفته بودم و روی تخته ی روحم با تمام توان میکوبیدم و مغز و جانم رو ریز و ساتوری میکردم. دو سه روز پیش با خودم گفتم تو 29 سالته و در آستانه 30 سالگی حوصله کوچکترین اتفاق رو هم نداری. انقدر آدم ها و رفتارهاشون برات...
-
امروز
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:48
امروز رفتم... صبح سر ساعت 9 از خونه زدم بیرون. راستش نمیدونستم چه زمانی باید برم، فکر کردم 9 برای بیرون رفتن مناسبه. طبق محاسباتم باید 10 میرسیدم اونجا... ولی زودتر رسیدم! و سورپرایز شدم! گفته بودم که یکیمون باید سورپرایز میشد... فقط اعلام کردم که سلام من رو بهشون برسونید... رفتم به یه کتابفروشی در همون حوالی و خودم...
-
فردا
یکشنبه 24 خرداد 1394 23:58
فردا میخوام به دیدن کسی بروم. بدون اطلاع... یکم دوره، حتی میترسم دیر برسم سرکار اما میرم. شاید عجیب باشه اما بعد از اینهمه مدت میخوام برم برای دیدنش... اینکه انقدر روی "دیدنش" تاکید دارم، دلیلش اینه که تا به حال ندیدمش. شخص موقر و متینی به نظر میرسه. البته که واضح و مبرهنه که نمیرم برای ارزیابی این نکته که...
-
یعنی بقیه هم اینجورین؟
شنبه 23 خرداد 1394 00:45
همیشه یک ماه مونده به ماه رمضون عزادار میشم که ای داد و ای بیداد حالا من چکار کنم با ماه رمضون؟؟ و یک ماه تماااااام کلا توی استرس ماه رمضونم! بعد که شروع میشه، مگه تموم میشه! اندازه ده ماه کش میاد. آخراش که داره تموم میشه غصه دار میشم که ای وای ما تازه به هم عادت کردیم کجا داری میری آخه؟ از کجا معلوم تا سال بعد هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خرداد 1394 01:40
خونه مامان بزرگ بودیم. داشت ماجرایی را تعریف میکرد بحث به بچه دار شدن و این حرفا کشیده شد. یهو برگشت سمت من و گفت اگه یه روزی بچه دار شدی و من نبودم فلان کار را بکن. گفتم اوووه حالا تا اون موقع و خندیدم. خیلی جدی و مصمم گفت بالاخره تو هم یه روز ازدواج میکنی... بالاخره؟ یعنی انقدر ازدواج کردن من دور و بعید به نظر...
-
سبزِ تیره
سهشنبه 19 خرداد 1394 10:20
ساز دهنی اش را در می آورد و ریز ریز ، زمزمه وار، مینوازد... روی نیمکت سبزی که معلوم است از آخرین باری که رنگ شده چند سالی میگذرد. بهار است و پارک پر از بچه های کوچک که با هیاهو میدوند. بهار است و گرمای خرداد ماه... بهار است اما نگار پارک بهارش غم دارد. انگار از آخرین باری که پیراهن سبزش را شسته چند سالی میگذرد... به...
-
به اردیبهشتی، به خاتون، به بلاگفایی ها
یکشنبه 17 خرداد 1394 19:37
خب من دلم پوسید که... اومدیم و تا صبح قیامت (از کجا میدونم صبح قیامت میشه؟ یه حس درونیه. باور کنین!) هم این بلاگفا نخواست درست بشه. شاید اون آقای شیرازی محترم اصلا نخواست یه تکونی به خودش بده و این سرویس بلاگفای بی نوا رو سر و سامون بده. شاید اصلا خودش کوچ کرده باشه بلاگ اسکای و توی یه پنت هاس خوشگل همچین رو به دریا -...
-
شد 4 سال
جمعه 15 خرداد 1394 08:00
مرا میهمان کن به چای و نگاهی به حرفهای گاه گاهی خنده های ریز ریز حال و هوای میهمانی *چهار سال پیش در چنین روزی اینجا اولین حرفهایم را نوشتم. نمیدانم تا کی دلم میخواد به این مسیر ادامه بدم. اما درست مثل روزهای زندگی حضور در اینجا برام پر از اتفاقات تلخ و شرین بود. تلخ هایش به جهنم، شیرینی هایش مانا ممنونم که نگاه...
-
گیگیلی های عصر حاضر
یکشنبه 10 خرداد 1394 10:34
خیلی ها از بلاگستان رفتن. نه چون اینجا رفت و آمد نداره و مخاطبی نیست که مطالب رو بخونه، که خودم میتونم کرور کرور اسم ببرم از مخاطب های عزیزی که همیشه هستن و میخونن. رفتن چون حالش رو نداشتن دیگه کامپیوتر روشن کنن و پای لپ تاپ بشینن و وارد سیستم بشن و اوووووه اینهمه کار آخه... پناهنده های محترمی که قدم به فیس بوک نهادن...
-
slow food
دوشنبه 4 خرداد 1394 09:59
من به شدت پایه پختن هر روزه ی دمپختک، استانبولی، انواع خورشت و یا لوبیا پلو و غذاهای این مدلی هستم. خیلی شیک و مجلسی نیم ساعت مواد رو قاطی پاطی میکنی و بعد یک ساعت غذا حاضره... آخه کتلت هم شد غذا؟ دقیقا باید 2 ساااااعت رو پا وایسی . انگار از اول تا آخر باید تشویقش کنی تا زحمت بکشن و آماده خوردن بشن... آخه غذا هم انقدر...
-
روز نسکافه ای
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 09:39
چون کلا همکارهام و بنده آدمهای پر انرژی ای هستیم و مدام در حال بپر بپریم قاعدتا فضای کاری ای که داریم کوچکتر از حد نرمالمونه! این میشه که به دفعات یا با هم تصادف میکنیم یا به میز و در و دیوار میخوریم. چه دست و پاهایی که لای در کشو و کمد و فایل نمونده! اما از اونجایی که آدمهای قانعی هستیم و قناعت رو صرف که هیچی میذاریم...
-
25 اردیبهشت
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 08:58
نیلای نازنینمون هم به دنیا اومد. امسال سال پر از شادی ای برای خانواده اسحاقی و جعفری نژاده... امیدوارم حضور این فرشته های کوچولو به زندگیشون رنگ های زیبا بده. خوش اومدی نیلا خانم خوشگل... خوش اومدی عزیز دلم...
-
یه توصیه
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 10:00
هیچوقت بی هوا آرشیو موزیکتون رو پلی نکنین. هیچوقت...
-
آدم حسابی ها
شنبه 26 اردیبهشت 1394 01:24
خوش به حال اونهایی که میدونن چی میخوان. میدونن دنبال چی هستن. همون هایی که از اولش میدونن آخرش کجاست. نه اونهایی که یه روز میگن الهی به امید تو و میندازن از گوشه و کنار زندگی ملایم و نمه نمه یا شاید تخته گاز میرونن به این هوا که میریم ببینیم به کجا میرسیم. که به هیچ جا هم نمیرسن. نه که نرسن ها، معقول و حسابی نمیرسن....
-
کن یو اسپیک پرشن؟
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 09:53
میخواهی همسرت عاشقت بشه؟ (همسرم کجا بود؟!) فالت بگیرم؟(فال من گرفتنی بود خودم میگرفتم) مشترک همراه اول شماره شما برنده 30 تخفیف شده (آره جون خودش) با شماره کوفت تماس بگیر. آلبوم فلانی منتشر شد( از جانب من هم تبریک بگین). دانستنی ها درباره دیابت بارداری (بچه دار شدم چشم) یعنی روزانه کلی از این چرت و پرت ها برام میاد....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 23:01
شده یه وقتهایی انقدر ناراحت باشین که حتی نتونین ابرازش کنین؟ الان برای من شده... بعضی از دوستهام رو دیگه دوست ندارم. اصلا دلم نمیخواد باهاشون دوست باشم. چی؟ شدم مثل بچه ها؟ آره شاید بچه گانه به نظر بیاد که یکی دوستهاش انقدر براش مهم باشن و رفتارهاشون پر اهمیت... خب از این ژست های قربونت برم و عزیزمی بلد نیستم. هیچم...
-
کمال الملک تا داوینچی، مهمان تهران
دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 10:14
کار، کار قشنگیه. باید اینجا باشید تا بدونید دقیقا چی میگم. توی شهر، هرکجاش رو که قدم بذاری تابلوهایی ارزنده از هنرمندان ایران و جهان جلوی چشمهات قد علم میکنه. از تبلیغات هزار رنگ خبری نیست. انگار داری توی یک نگارخانه قدم میزنی. انصافا به شهر حال و هوای فرهنگی بخشیده. شهر تهران یه لباس تنش کرده، یکدست شده و زیباتر از...
-
19 اردیبهشت
یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 10:08
نیمای گلمون هم زمینی شد. سرنوشتت زیبا و رویایی عزیز دلم وجودت برکت زندگی خانواده ات باشه الهی...
-
جایی خواندم...
جمعه 18 اردیبهشت 1394 19:32
برایم مهم نیست از بیرون چگونه به نظر می آیم... کسانی که درونم را می بینند برایم کافیند... برای آن هایی که از روی ظاهرم قضاوت میکنند حرفی ندارم... با خود می گویم بگذار همان بیرون بمانند..
-
بابا
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 09:55
بابا داشت کتاب میخوند. منم داشتم اتو میکردم که دیدم داره توی کتابخونه دنبال یه چیزی میگرده. میگم چی میخوای؟ میگه یه فرهنگ لغت داشتیم. کوش؟ میگم توی انباری اون خونه است. از توی گوگل سرچ کن پیداش کن. میگه تو میدونی این کلمه یعنی چی؟ بهش میگم. میگه اینم میگی؟ معنی اون رو هم میگم. میگه دستت درد نکنه این کلمه های عربی رو...
-
اردیبهشتی و زندگی
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 09:31
خیلی وقته میخونمش. خیلی اوقات براش کامنت میذارم. خیلی وقتها شده به خودم اومدم و دیدم پستم شده مدل پستهای اردی. بارها هم به این موضوع اشاره کردم... برام جالبه، هم شخصیتش و هم مدل تعریف کردنش. وقتهایی که پست مینویسه انگار میگه "بچه ها بیاین براتون بگم چی شده". در همین حد خودمونی، در همین حد دوستداشتنی... راستش...
-
مگه چی داریم دیگه؟
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:15
مثل بچه ای که دوست نداره همبازی هاش برن، مامان بزرگ میگفت بمونین حالا، تازه اومدین... منم بچه که بودم دوست نداشتم مهمونهامون برن. دلم نمیخواست مهمونی تموم بشه. همیشه اصرار میکردم که بمونین ما هنوز داریم بازی میکنیم... اما داستان همیشه اینجوری پیش میرفت که بزرگترها میگفتن "میایم حالا بازم"، دقیقا حرفی که ما...
-
تصمیم دوم
چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 10:20
از رها ایده memory jar رو یاد گرفتم. یعنی اینکه اول سال یه شیشه برای خودت درست کنی و تمام خبرهای خوبی که میشنوی و شادت میکنه رو توش بریزی. منم از اول سال هر خبر خوبی که شنیدم روی یک برگه کاغذ با ذکر تاریخ نوشتم و آخرش هم تاکید کردم "خدایا متشکرم". همه چیز همواره در حال تغییره. روزی که غمگین باشی و نگاهت به...
-
خبر خوب اینکه...
سهشنبه 1 اردیبهشت 1394 10:15
دکتر به بابا گفته عصا رو میتونی بذاری زمین و حتی رانندگی کنی... هورااااااااا خدایا ممنونم ازت
-
مخمل سرخ
پنجشنبه 27 فروردین 1394 08:00
آدمهای خیر رو باید بوسه بارانشون کرد. آدمهای خیر رو باید محکم توی بغل فشرد. آدمهای خیر رو باید تندیس کرد توی کوچه به کوچه شهر نصب کرد. آدمهای خیر رو باید قاب کرد سر در هر خونه یه جای امن توی چشم زد. اونهایی که لا به لای درد و بدبختی دیگران سر میرسن. همونهایی که کنار آدمهایی که از این دنیا چیزی کم دارن می ایستن. افرادی...