دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

مهمان اولین موج



چی میشه اگه عمر دلخوری ها به همین کوتاهی باشه ؟ !

عمر لحظه های غم ، عمر دلتنگی ها ، عمر هرچی که آزار میده دلهای شیشه ای رو ...

گاهی فقط یک لبخند فاصله رو کوتاه میکنه . میخندی یا بخندم ؟

هیچوقت نمیخواهم مثل من باشی . چون جمع من با من ، ما نمیشه .

هیچوقت نخواه که مثل تو باشم . چون جمع تو با تو هم ما نمیشه .

تو ، تو باش و من ،من ، تا ما بشیم .




*کیامهر عزیز تسلیت صمیمانه من رو بپذیر .

*آلن عزیز روح مادر بزرگ عزیزت قرین رحمت .



این روزها که میروند

داشتم واسه کوروش خان کامنت میگذاشتم . وقتی ثبت شد دیدم تاریخش اول مرداد ثبت شد . یکدفعه دلم ریخت . به خودم گفتم یک ماه دیگه هم گذشت ...هیچ وقت از اینکه سن و سالم بالا بره و یا اینکه سالی بیاد و ماهی بره هراس نداشتم . اما ... اما نمیدونم چی شد که یک حس نگرانی اومد سراغم . حس اینکه من یک عالمه کار دارم که باید انجام بدم . کلی حرف دارم که باید بزنم و کلی اشتباه که باید جبران کنم . اگه نرسم ، اگه نشه ، اگه وقت کم بیارم ؟ نمیدونم نسبت به چه زمانی مقیاس میگرفتم ولی حسم میگفت عجله کن ، خیلی زود دیر میشه . یک صدایی درونم تکرار میکنه هر کاری باید انجام بدی رو بیار روی کاغذ . نمیدونم امکانش هست یا نه . اصلا نمیدونم همه آنچه را که باید انجام دهم رو به یاد میارم در زمان ثبت یا نه . به هر حال میخواهم شروع کنم تا رفتن لحظه ها بیشتر از این مشوشم نکنه . رفتم بین مامان و بابا (که تازه از سفر برگشته ) نشستم و هر دو را بوسیدم و یادشان آوردم که چقدر دوستشان دارم . و این شروع پروسه ام بود .


نمیدانم چرا هروقت میخواهم اینجا باشی ، کنارم ، دورتر میشوی و محوتر ! یا تو برای من نیستی یا من خودم را باور ندارم . شاید هم تقدیرمان را اشتباهی به هم بافته ایم ...


باید آغاز کنیم

تا حالا به این فکر کردین که کاش برمیگشتین به گذشته ها ؟ به صفا و سادگی روزگار پدربزرگها و مادربزرگهایمان ؟ به روزگاری که درها چفت و بست درست و حسابی نداشت و روی باز صاحبخانه ها از پشت دیوارهای کوتاه خانه هایشان پیدا بود ؟ به دورانی که دل یک محله میتپید وقتی کودکی در تب میسوخت ؟ به روزگاری که مرد و زن روزشان را با امید آغاز میکردند ؟ چشمها پر از یاس نبود ؟ نا امیدی نمیبارید از سر و روی آدمها و مهر و صفا و صمیمیت فقط لغاتی نبود که در سطر کتابها به چشممان خورده باشد ؟ روزگاری که دل شکستن هنر نبود ؟ روزگاری که برای اثبات حرفهایشان ، راه و بی راه سوگند نمیخوردند ؟

نمیدانم چه شد که به این جا رسیدیم . اما ، ما بقایای همان نسلیم . نسلی که پاک بود و ناب . به حرمت بزرگی روح پدر بزرگها و مادربزرگهایمان هم که شده بیایید از نو آغاز کنیم . امروز یک کار خوب بیشتر از دیروز ، یک لبخند پر رنگ تر از هر روز


نمیدونم چرا ساعت چشمهام زنگ نزد وقتی همین نزدیکی ها پرسه میزدی . اما دور که باشی بهتر میشه تورو دید . گاهی برای درک ابهت چیزی ، باید ازش فاصله گرفت .

کاش آسمانتان آبی باشد

صفحه ایمیل هام روبروم بازه .  386 ایمیل در بخش unread . یکی یکی شروع به باز کردن آنها میکنم .از اونهایی که مربوط به ف.ب هست که بگذریم ، از تبلیغاتی ها و اسکولارشیپ ها هم همینطور . یکسری از ایمیلها از دوستانم است . دوستانی که این روزها سراسر دنیا پخش هستند ، همونهایی که تا پارسال همینجا کنار گوشم بودند و روزی بار و بندیل را جمع کردند و روانه شدند به دیاری دیگر ، به کانادا ، مالزی ، استرالیا ، فرانسه و این یکی عازم آلمان شد ...

به روزهای با هم بودنمان که فکر میکنم ، همزمان هم لبخند میزنم و هم بغض میکنم . روزهایی که پر نشاط بودیم و تازه دانشجو شده بودیم . روزهایی که فکر میکردیم میتونیم همه دنیا رو فتح کنیم . روزهایی که چه آسون اوج میگرفتیم در کنار هم . یاد گردهمایی هایی که راه می انداختیم برای حفظ محیط زیست و چقدر بچه ها استقبال میکردند . یاد روزهایی که برای ارائه نشدن آزمایشگاه گیاهان دارویی 2 ، لشگر کشی کردیم !!  و بی تامل آزمایشگاه برقرار شد و از اون روز یکسریها (!) آشوبگر خواندندمان .

به عکسهایی که انداختیم نگاه میکنم . مسافت بینمان دیوانه ام میکند .  هرشب چت کردن هم این مسافت را نمیکاهد . چقدر دلم برایشان تنگ است ...


کتاب قصه

قلک خاطراتم را شکستم ، با خاطراتم "کتاب قصه" خریدم .

اول قصه را میدانم ، آخرش را نه !

کتاب قصه ام را دوست دارم .







نیستی


چترم باز باشد یا بسته ؟

میمانی یا میروی ؟


همچو باد مسافر کوهی

یا مثل رود همسفر دشت ؟


باران می آید باز

و من بی تو خیس بارانم



تو روزهاست که رفته ای

به یادشان

به یاد فریاد های رها شده

به یاد جسمهای دربند شده

به یاد خون های ریخته شده

به یاد روح های تا عرش پیموده

و به یاد هر آنچه که باید در خاطر می ماند و فراموش شده