دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

همین الان یه سوتی دادیم دسته جمعی... و انقدر اتفاقی که افتاده خنده دار بود که کل مسیر موسسه تا خیابون رو داشتم میخندیدم!
خیلی شیک زنگ زدم به دوستم که تولدش رو تبریک بگم. گوشی رو یه اقایی جواب داد. منم با اعتماد به نفس کامل اسم دوستم رو گفتم. ایشون گفت اشتباهه!!! من که مطمئن بودم دوازده ساله با همین شماره باهاش صحبت کردم خیلی مصمم گفتم: یعنی خطشون رو واگذار کردن؟ ایشون گفت نه من برادرشم! گفتم اااااا حال شما خوبه؟ خانواده خوبن؟ بعد از احوالپرسی گفت شماره رو یادداشت کن... حالا دیگه با چه مصیبتی شماره رو یادداشت کردم کاری ندارم... زنگ زدم به شماره ای که گفت و در کمال نا باوری دیدم شماره رو توی گوشیم سیو دارم! حالا اینم بماند... دوستم گوشی رو برداشته و من رو نشناخته و قطع کرده!!!!!!  بعد زنگ زده وااااای دلی ببخشید نشناختمت! یعنی من دوازده سال با یه ماهی با سه ثانیه حافظه رفاقت میکردم منو بیشتر یادش میموند تا این بشر...
قضیه این مدلی بود که من به جای موبایل ایشون، خونه مامانش رو گرفته بودم و برادره به جای اینکه به من بگه خونه رو گرفتم هی مقاومت میکرد و هیچی بروز نمیداد. از دوستم هم که دیگه هیچی نگم...
خواستم بگم اخه آمیب تو مگه اسم منو ندیدی؟؟؟؟ پس چجوری هر روز کلی پیام بین ما رد و بدل میشه! بعد گفتم تو خودت از اون بدتری، برادرش بدتر از تو... کلا یه مشت جلبک دور هم جمع شدیم داریم رفاقت میکنیم با هم...