ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
والا حکایت پست نوشتن من شده شبیه جهنم مسلمونا... حکایت اونها رو که میدونین چیه... یه روز هیزوم نیست، یه روز نفت نیست، یه روز کبریت نیست و... حالا جریان من شده... یه روز اینترنتم بازی درمیاره، یه روز نا و توانی برام نمونده و یه راست میرم میخوابم، یه روز لپ تاپ همکاری نمیکنه، یه روز لپ تاپ همکاری میکنه اما این ترجمه ها امان نمیده، یه روز نیت میکنم با موبایل بنویسم کلا بلاگ اسکای باز نمیشه... هیچی دیگه آدم مگه برای یه کار چند بار تلاش میکنه
ولی خدایی خیلی عزمم رو جزم کردم و امشب با خودم گفتم بمیری، بمونی، باید یه چیزی بنویسی، که نوشتم...
غرض احوالپرسی بود که حاصل شد، خدا توان بده بیشتر (و امیدوارم بهتر) مینویسم. با نوشتن واقعا اوضاعم بهتر میشه...
+چه بارونی... از ساعت 10 داره همینجور میباره... خدایا شکرت.
+حالا باز فردا شاخص مصرف آب دو برابر روزهای دیگه میشه. بعضی از مردم خیال میکنن بارون میاد کل سفره های زیر زمینی غرق آب میشه!
+مریم عزیز که اسمش توی کامنتهای پست قبل هست، به واسطه چند هفته هم پدرش رو از دست داده و هم مادرش رو... برای آرامشش و دل پر دردش دعا کنیم...
+خدایا به هممون حال خوب بده...
برای شروع خوبه...
من که امشب وبلاگا رو زیرو رو کردم با ضرص(!) قاطع میتونم بگم تو پرکار ترینی بین بچه های بلاگستان
میبینی تو رو خدااا :))))