دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

همه بچه زرنگا!!!

بعد از چهار روز تعطیلات قطعا توی شرکت کار زیادی برای انجام دادن وجود داشت. مخصوصا اینکه در غیاب ما مدیرمون با چند نفری جلسه داشته و حسابی توی اتاقش و آبدارخونه بریز و بپاش کرده بودن. بارون دیشب هم که نور علی نور بود. آب راه افتاده بوده توی راهرو طبقه بالا و همه جا گلی شده بود. همکارم دیشب پیام داد که دل آرام میشه به جای من صبح بری؟ این شد که شیفتهامون  رو با هم جا به جا کردیم و وقتی صبح رسیدم موسسه عملا انگار وارد میدون جنگ شده بودم. آبدارچیمون هنوز نیومده بود و مسئول خرید شرکت در حال طی کشیدن بود. گفتم محمد آقا شما چرا؟ گفت هنوز همکارمون نیومده. طفلکی انقدر براش حجم کار سنگین بود که به من گفت بیا ببین بالا چه خبره و همینجور برام توضیح میداد که توی این یک ساعت چقدر کار کرده. دلم سوخت از حجم اونهمه کار که داشت یک نفری انجام میداد. این بود که وایسادم و به همه حرفهاش گوش دادم. آخرش گفتم کمکی از من برمیاد؟ یهو صورتش پر از خنده شده. گفت نه خانممممم شما بفرمایید پایین.

یکم که گذشت اومده پای میز من و میگه دیدی همکارمون امروز رو مرخصی گرفت و نیومد؟ گفتم جدی؟! گفت آره انگار توی ترافیک جاده مونده... خیلی از دست این رند بازی آبدارچیمون حرصم گرفت... احساس کردم این کارش از پیش تعیین شده بوده. گفتم اشکالی نداره حالا شما هم خودت رو انقدر اذیت نکن. در حد توانت جمع و جور کردی. بذار باقیش رو فردا میاد خودش انجام میده.اما انگار طفلکی دلش راضی نبود. گفت نه نه همه رو انجام میدم. بالاخره اون بنده خدا دو روز رفته شهرستان خوش بگذرونه حیفه فردا همش کار کنه...

ظهر که همکارم اومد گفت میگی آقای آبدارچی داره میره بالا غذای منم ببره؟ گفتم نیومده که... انگار توی ترافیک مونده و مرخصی گرفته. یه پوزخندی زد و گفت عجب این کلکه، نه بابا ترافیک کدومه چهارشنبه صبح خودش بهم گفت احتمالا دوشنبه زنگ بزنم مرخصی بگیرم...


نظرات 10 + ارسال نظر
طـ ـودی دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 22:26

آخ از این آدما
آآآآآآخ

خیلی حرص درآر هستن

اردی بهشتی دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 23:57 http://tanhaeeeii.blogfa.com

سیستمی که بهش اجازه نمیده راست بگه وادارش میکنه به دروغگویی

و کم کم ما هم یاد میگیریم همین شیوه جواب میده
چون از قبل بگی دوشنبه رو هم مرخصی میخوام میگن چه خبره خوش به حالت میشه
بعد طرف مجبور میشه برای استفاده از مرخصی ای که دو و نیم روز در ماه حقشه کلی کلک سوار کنه

البته خداروشکر جایی که من هستم تا الان چنین مشکلی نبوده اما درست میگی خیلی جاها آدم رو مجبور میکنن به دروغ گویی... متاسفانه...

اردی بهشتی سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 00:01 http://tanhaeeeii.blogfa.com

من اوایل تو این شرکت این چیزا برام عجیب بود
چون شرکتای دیگه محترمانه بدون توضیح مرخصی میگرفتم

تو این شرکت دیدم همکار شو آفم که کلک سوار میکنه کارش بهتر راه می افته
به منم همش میگف آخ که چقد تو ساده ای
چرا از روز قبل زنگ میزنی میگی مرخصی میخوام؟
صبح زنگ بزن بگو کاری پیش اومده نمیتونم بیام متاسفانه تا ظهر خودمو میرسونم، نهایت تلاشمو میکنم
ظهر زنگ بزن بگو متاسفانه کارم موند، به مشکل خوردم نمیتونم بیام و ...

عجب آدمی!! چقدر عجیبه که ادم میبینه این افراد که انقدر کلک سوار میکنن ازبقیه موفق تر هستن و کارهاشون هم بهتر پیش میره!!!

عارفه سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 02:59

واااای من چه قدر حرصم گرفت . نامرد دلم برای مسئول خریدتون سوخت چنین آدمی که وظیفه ی بقیه رو به دوش بکشه واقعااا نادر است.
اخ اخ حالا من دوشنبه ها نمی روم شرکت امروز باید برم و می دونمم که روز سختی رو داریم به خصوص که ظریف و صالحی و فانی می روند مجلس.

ای جانم تو چه حرصی خوردی
امیدوارم اون روز به خیر گذشته باشه و همه کارها همونجوری که انتظار داشتی پیش رفته باشه.

رها - مشق سکوت سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 11:27 http://mashghesokoot.blog.ir

چقدر اعصاب خردکنن اینجور آدما
بنده خدا اون همکارتون که اینقدر با وجدان به این قضیه نگاه کرده

آره طفلکی خیلی اذیت شد.
میدونی اینکه چشم به راه بود و هر لحظه منتظر بود تا ایشون بیاد کمکش به نظرم از همه اش بدتر بود.

خورشید سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 12:57

نمی تونم بگم کار بدی کرده..

شاید نیاز داشته به این مرخصی
و اگه خب از چهارشنبه می گفته مطمئنا بهش مرخصی نمیدادن..
و شاید اصلا واقعا خواسته برگرده و مونده تو ترافیک..

می دونی دلی؟
هزار و یک اتفاق ممکنه بیوفته..

بعضی چیزا تو زندگی ما تاثیر نداره
اینکه اون آقای آبدارچی راست گفته باشه یا دروغ.. چه اهمیتی داره؟
چه راست و چه دروغ حالا نیومده و این بنده خدا هم زحمتشو کشیده که حق عوضش بده

به نظرم نصف بیشتر این فاز غمی که کل دنیامونو گرفته به خاطر اینه که ما خودمونو الکی و بیخودی درگیر چیزایی می کنیم که اصلا اهمیتی ندارن..

خورشید جونم خداروشکر جایی که کار میکنم هیچکس تا حالا هیچوقت مشکل مرخصی نداشته. کما اینکه یکی از همکارهای خودم سه شنبه و چهارشنبه رو هم مرخصی گرفت(یعنی دقیقا دو روز قبل از شروع تعطیلات رو) و کسی هم باهاش مخالفت نکرد. ما هم برامون سخت نبود. چون میدونستیم برنامه داره و داره میره سفر .
اما اینکه میگی اهمیتی نداره، این رو قبول ندارم. شاید برای کارمندهای شرکت کناری اهمیت نداشته باشه اما برای همکارهایی که دارن با هم کار میکنن حضور یا عدم حضور همکارشون اهمیت که داره هیچ، توی کارهاشون هم تاثیر مستقیم داره.

طاها سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 17:47 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

لایی بکش،ویراژ بده،چراغ قرمزو رد کن...همه رد میشن،تو هم رد شو،تا کی میخوای عقب بمونی،زرنگ باش بچه،زرنگ!!!

یادش بخیر زمانی به معدل بیست ها و بچه مودب ها می گفتند زرنگ.عوض شده،عوض شدیم،پر رنگِ کم رنگ شدیم...

ممنون دل آرام عزیز
شاد باشی

سلام
جمله اخرت چقدر قشنگ توصیف کرد.
ممنونم تو هم شاد باشی همیشه ایشالا

محدثه چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 02:28

سلااام عزیزم
شناختی؟
دلم برات تنگ شده بود
چقد خوبه ک تو کارت موفقی
یه عالمه بوس
اگر نشناختی بازم یه عالمه بوس
مراقب خوبیات باش

سلاااااااااام
به به ببین کی اینجاست. محدثه خانم گل
معلومه که شناختم عزیزم. کم پیدایی هااااا
چه خوب کردی برام پیام گذاشتی. خیلی خوشحال شدم اسمت رو دیدم

امیرحسین... چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 10:11

تو همه شرکت ها حداقل یکی از این آدم ها وجود داره...والا

دقیقاااااا
شرکت قبلی هم که کار میکردم یه نمونه داشتیم

آهــــو چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 11:11 http://joodiiabot.blog.ir

دزدی رو متاسفانه فقط دست تو جیب کسی کردن میدونن، یکی نیست بگه عامو این زرنگیا دقیقا مساوی با دزدیِ .... ولی کو فهم

در ضمن سلام دلارام عزیز ... اولین دیدار ِ :))

سلام بر آهو خانم عزیز
خیلی خوش اومدی این طرفها عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد