ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حقیقتش اینه که این روزها اصلا دلم نمیخواد به گذشته فکر کنم. حتی دلم نمیخواد خاطرات خوب رو مرور کنم. جالبه که حتی آرشیوم رو هم نمیخونم! به شدت رو به آینده هستم. انرژیم رو صرف روزهایی که نیومدن و در راه هستن میکنم. این روزها رو دارم زندگی میکنم.
یه جایی خوندم گذشته اگه خوب بود که نمی گذشت...
روزهای خوب در راهه، فقط باید براش آغوش باز کرد و با یک دنیا امید به پیشوازش رفت.
به به دلی خانم جوووووووون. همین فرمون بگیر و برو جلو
چشم چشمممم
من به آینده خوش بینم..
آخخخ.. تو الان یه سال دیگه رو تصور کن..
من راحت و خوش و صفا ایام پس از کنکورو سپری می کنم..
آخ دلی..
بعد کنکورم یه بار باید بیای ببینمت.
ایشالاااااااا میاد اون روزهای قشنگ به زودی
حتماااا
این درگیر گذشته نبودن خودش یک قدم بزرگ هست..
چقدر خوب
و البته حال رو هم دریاب
حتما
سلام
اینقدر بین گذشته و آینده داریم سوئیچ میکنیم که «حال» داره فراموش میشه...
امیدوارم حالتون خوش باشه و این خوشیها متصل بشه به فرداهای روشنتون
سلام
دقیقا همینطوره
ممنونم برای تو هم همینطور
من هم دقیقا همین کار رو دارم میکنم. فکر میکردم در « حال» زندگی کردن خیلی باید سخت باشه ولی دیدم نه ! میتوونم. چقدر آدم ریلکس تر و راحت تره که به گذشته فکر نکنه و امیدوا به آینده باشه.
موفق باشی دل آرام عزیز.
* راستی حال ِ پدر خوب شد دیگه؟
تو با اون پسر خوشگل و شیرینت باید هم در حال زندگی کنی. اصلا رایمون خود زندگیه
خیلی بهتره بشرا جون. ممنونم برای احوالپرسیت عزیز دلم
چرا تو هفتگ نمینویسی؟؟؟
چون کسی ازم نخواسته که بنویسم سارا جان