ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اطراف رو نگاه میکنی بلکه راهی برای فرار باشه. نیست... تویی و اون... داره برات حرف میزنه، تو مات، تو مبهوت، تو سکوت... و بعد از تموم شدن حرفهاش، تو میشی سراپا تشویش...
من ِ درونیت راضیه از این آشوبی که به وجودت انداخته، از تیشه ای که برداشته و بر ریشه باورهات زده... که از تو و موقعیت حاصله نهایت بهره رو برده... اما تو دلت نمیخواست هیچوقت این چیزها به روت آورده بشه... تو دلت نمیخواست هیچوقت مجبور به ترک ساحل امنت باشی. تو از وضعیتت راضی بودی، فکر میکردی که لازم به اینهمه تغییر نیست. و اون نه...
اومد، زیر و روت کرد، و رفت. حالا تو، نه اونی هستی که بودی و نه چیزی که اون میخواد... شدی یه درخت که از ریشه بیرونش اوردن. نه پاهاش به زمینه و نه دستهاش به آسمون... یک تخته چوب توی اقیانوس افکار شناور...
+تاریخ پست: 19 خرداد 1393...
ار 19 خرداد تا 18 بهمن ماه، هنوز چیزی بهتر نشده؟
چقدر غم انگیز
بهتر که چرا، حتما شده
اما گاهی حس ها بر میگرده دیگه. گریزی نیست
من هم از این ترسها داشتم. مثل همین الان که میترسم از رو به رو شدن و فرو ریختن هرچی توی ذهنم میگذره
ترس هم داره واقعا سکوت جان
خیلی خوبه :)
ادم وقتی اینطوری معلق باشه میتونه کم کم شنا کنه سمت خشکی. نه جایی که قبلا بوده، بره یه جای بهتر، خوش آب و هوا تر ... یه جای خوبه خوب
روزهات پر از شادی عزیز
به این میگن یه دید به شدت مثبت
امیدوارم همینطور باشه که تو میگی عزیز دل
وقتی این پست رو بعد از این همه مدت آپ کردی یعنی هنوز فکرت آروم نشده
امیدوارم آرامش دوباره برگرده به دل مهربونت♥
مرررررررررررررسی بهار عزیزم که همیشه مهربونی
سلام
آیا واقعا شما دل آرامی؟!
سلام
به راستی که سوال به جایی است
من هم تو این موقعیت بودم
شاید بارها و بارها ..
اما بالاخره تموم شد
"عاقبت شد اون که نباید می شد"...!!
فکر کنم هر کسی حداقل یه بار در زندگیش اسیر این افکار شده باشه الی جان
من حرفی ندارم . یعنی خیلی حرف دارم اما نمیدونم چرا نمیتونم بنویسمشون. به گمونم یه روزی باید با هم تو این مورد حرف بزنیم . پشت یه میز گرد مثلن. خسته شدم از رو کیبورد کوبیدن و کوبیدن و لامصب آخر کار اونی نمیشه که میخوام .
میفهمم... با کماااااااال میل
نیمه جدی حرف دل منو زد ، منم یه چیزهایی توی سرمه ولی نمیتونم بنویسم یعنی نه اینکه نتونم ، میتونم ولی شاید نشه اونی که منظورمه .
ما هم مفصل با هم صحبت میکنیم در موردش اگه دوست داشتی .
آره حتما، فکر خیلی خوبیه :)
چقد حس مشترک داشتیم دل آرام
فدای تو و حست