دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

روزی که رفت، منی که ماند

"خاطراتش را دورش میچید و به تفکر می نشست تا مگر ایرادی به رضایت خاطری که داشت پیدا کند. هزاران خاطره و حادثه را به یاد می آورد. یاد آوری آنها هیچ یک خشمی در او برنمی انگیخت. با خود فکر می کرد که اگر می توانست جلوی گذشتن روزی از روزهای زندگی اش را بگیرد، چه روزی را ممکن بود برای این توقف انتخاب کند؟"


                                                                              کارت پستال - روح انگیز شریفیان


برای خودم مرور میکنم روزهایی را که گذرانده ام و تک تک حوادثی را که پشت سر گذاشته ام. اگر میتوانستم جلوی کدام حادثه را میگرفتم؟ کدام روز را متوقف میکردم؟ کدام لحظه...؟ انقدر زیاد است که مردد میمانم بین روزها... بین اتفاقات... همچون آدمی که بین یک چند راهی مانده است.

اگر میتوانستم حتما جلوی جدایی ها را میگرفتم... حتما جلوی روزی که آمد که "نشود" را میگرفتم...

شما هم اگر دلتان خواست بگویید که اگر میتوانستید کدام روز از زندگیتان را متوقف میکردید؟


*این آهنگ...

نظرات 14 + ارسال نظر
فروردین چهارشنبه 12 آذر 1393 ساعت 23:37 http://ashteroh.mihanblog.com/

هم سوال ِسختی هست و هم نه. می‌شه یه معیار ِساده گذاشت. به کدام روز یا روزها از زندگی بیشتر فکر می‌کنی؟!
اون‌روز همون روزیه که نباید تمام می‌شد.
منم ذهنم رفت سمت ِجدایی‌ها، و روزهای ِامتحان

شاد باشین همیشه

روزهای خوب و خوشت زیاد
ممنونم به همچنین

صدیقه (ایران دخت) پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 00:43 http://dokhteiran.blogsky.com

پیش اومده تو جمع های مختلف با دوستام یا خانواده م مطرح کردم که اگه زمان برمیگشت عقب همینایی که هستید میشدید؟
تا دوسال پیش با اعتماد بنفس و اطمینان 100% میگفتم بی هیچ کم و کاستی بله! ولی امروز میگم اگه برگردم عقب یه سال میمونم پشت کنکور ارشد بهترین روزای زندگیمو خراب نمیکنم با رفتن به دانشکده ای که روح آدمو میکشه.
روزها میرن و ما میمونم ولی تاثیر این روزا تو روح و جسم ادم تا ابد باقی میمونه ...
مرسی از سئوال خوبت دلی ... همیشه شاد باش عزیز :)

متاسفانه وقتی روزها میرن تازه میفهمیم که باید جلوی چه ماجراهایی رو میگرفتیم.
تو هم همیشه شاد باشی عزیزم

رضوان سادات پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 09:09 http://zs5664.blogsky.com/

همه اون روزایی که همسرم بدون اطلاع من پولاشو به این و اون قرض داد!!! و حالا دیگه اونا به روی خودشون هم نمیارن!!!!

ای وای...
روزهای خوشت زیاد

نیمه جدی پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 09:44

اردیبهشت 92 را نمی گذاشتم برسد .

میفهمم

نازنین پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 11:15

اون روز کذایی انتخاب رشته

عزیزم... :)

آزاده پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 12:33

بدترین تصمیم زندگی کاریم رو خرداد 91 گرفتم و بخاطرش هنوز هم درگیرم.
کاش کمی بیشتر فکر میکردم و بعد تصمیم میگرفتم.
خوبی دل آرام جان؟

ای جانم... روزهای خوشت زیاد باشه دختر
ممنونم عزیز دلم

عاطی پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 13:03

یعنی من تو این 22 یا23 (سخترین کار محاسبه ی سن است:دی)سال هیییچ روزی رو دوست ندارم متوقف کنم.خوب یا بدگذشته کلی خاطره شده..نصف بدا هم ک الان با خنده تعریف می شن.بججججججزززززززززززز یه شب که با بابام بحث کردم و یه جمله ی 10کلمه ای بهش گفتم!وای خدای من کاشکی فقط اون یه جمله رو نمی گفتم.اصن تا آخر عمرم هی با بابام دعوا داشتم.
تا لحظه ای که زندم شرمنده شم.بابام مرد بزرگیه

آره عاطی پدرت مرد بزرگیه... جانبازان این سرزمین مردان بزرگی هستن

مزاحم تلفنی پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 20:21

شهزیور 82 رو کلللللن نابود میکردم. [

روزهای بدت پر

فرشته جمعه 14 آذر 1393 ساعت 14:55

بهمن ماه1385 ...اون ماه تلخ ترین اتفاق زندگیم افتاد...تلخیش هنوز باهامه...با اینکه باردار بودم و باید شاد میبودم ولی سرنوشت برگه ی زشتی رو بهم رو کرد...

و اردیبهشت 90...یه اشتباه بزرگ کردم که تا همیشه پشیمونم....

عزیز دلم... روزهای خوش زیاااااد

خورشید جمعه 14 آذر 1393 ساعت 20:02

بهش فکر کردم.
روزای بد کم نبودن.
اما..
فکر می کنم باید می بودن.
باید می بودن تا من بشم خورشید الان.
من خودمو دوست دارم.
تجربه هامو دوست دارم.
گفته بودم که تو اوج درد میشه عاشقانه ترین لحظات رو گذروند؟

نه نگفته بودی...
حتی نگفته بودی که چنین دید متفاوتی داری دختر...

هلیا شنبه 15 آذر 1393 ساعت 09:06 http://www.mainlink2.blogsky.com

منم کاملا میدونم کدوم روز کاش نمی رسید و کدوم روز انقدر خوب بود که کاش برای ابد تکرار میشد .
ولی وقتی نمیشه یه چیزی رو تغییر داد ......
تحمل روزایی که خودشون بد بودن راحتتره تا روزایی که خودمون با یه اشتباهمون خرابشون کردیم

روزهای بدت کم، ناپدید، نایاب

بهار همیشگی شنبه 15 آذر 1393 ساعت 14:38

روزهام رو مرور کردم روزهای بد و خوب زیاد بوده به نظرم تو هر کدومش هم صلاحی بوده...حتما باید این اتفاق ها میوفته که الان اینی هستم که باید باشم...از الان خودم راضیم...پس اتفاقی رو عوض نمیکنم

نگاه قشنگی داشتی بهار

م س ا ف ر یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 06:27

سلام و درود...
درست زندگی می کردم تا بهنگام رفتن
دلهره از سنگینی نافرمانی روی دوشم نداشته باشم

خدای مهر...
از زمان بسته شدن دفتر عمرم بی خبر هستم
مرا پاک ببر...

دست حق یار دل آرام این سرزمین
آمین

سلام بر شما دوست کم پیدا
ان شالله برای دعاتون (بعد از 120 سال)
آمین

تیراژه یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 19:47 http://tirajehnote.blogfa.com/

من..یک روزی حوالی 9 سالگی..شاید هم 5 سالگی..یا نوزده سالگی..یا همین چند ماه پیش..اردیبهشت 93 یا شاید هم خردادش..
یادمه اولین بار که این اهنگ رو شنیدم برای پستی کاندیدش کرده بودم که نه عنوان پست یادم مانده و نه مضمونش..میبنی؟..کم کم داره یادم میره..خوبه..معمولی بودن خوبه..
ولی تو رو همیشه یادم می مونه :)

تو هیچوقت یه آدم معمولی نبودی و نیستی تیراژه... این رو کسی داره بهت میگه که حداقل سه ساله دوستی نزدیکی باهات داره و هنوزم برام یه دوست، یه بلاگر، و یا حتی یه آدم معمولی نیستی. تو همیشه خاصی خانم خاص بلاگستان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد