دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

آخه هنوز جوونم!!

فکر کنم دارم آلزایمر میگیرما. آخه این چه وضعیه هر وقت دارم میرم سرکار هزار و یه مدل (نه دروغ گفتم، ته تهش دیگه یدونه!) موضوع میاد توی ذهنم. بعد به خودم میگم شب که رسیدم خونه حتما مینویسمش. بعد شب اگه شما یادت اومد موضوع چی بود منم یادم اومد. امروز صبح انقدررررررررررر فکر کردم انقدررررررر فکر کردم اما انگااااااار نه انگار اصلا وبلاگی داریم و موضوعی برای نوشتن به ذهنمان رسیده بوده و باقی قضایا. آخه من گناه دارم که! الان برای آلزایمر یکم زود نیست با 29 سال سن؟! نه آخه شما بگووووووو

نظرات 13 + ارسال نظر
نازنین دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 10:03

خب همون موقع که موضوع به ذهنت می رسه یه جا یادداشت کن دخترم

مثلا به خودم میگم چندتا المان یادم میمونه که سریع میتونم به اصل مطلب برسم. اما دریغ از به یاد اوردن المانها حتی!!!!

سکوت دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 11:10

دلی جون ناراحت نباش اگه به این میگن آلزایمر من فک کنم از 20 سالگی گرفتم

میبینم همه همدردیم

نیمه جدی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 13:33

وای اگه به سن من برسی دیگه چی میشی اسم قشنگ؟ ( آیکون تضعیف روحیه و باقی قضایا)

جووووووووووری میگه به سن من بررسی انگار چند سالشه. نگی جایی ها

باغبان دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 13:51 http://Www.laleabbasi.blogfa.com

همش میگه کد اشتباهه!

بلاگ اسکای فاقد شعور اجتماعیه
تو ببخش عزیزم

خورشید دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 16:41

وای دلی منم خیلی گیج شدم تازگیا..
تازگیا که نه.. من از همون اول فراموشکار بودم.

بعد موضوع نوشتن رو نمیشه یه گوشه نوشت که یادت بمونه.
من وقتی به یه چیز فکر می کنم، کلی جزئیات و توصیفات و جمله ها و اینا میاد تو ذهنم. بعد خب نمیشه همه ی اونا رو نوشت..

آره درست میگی. یه متن رو دو بار نمیشه یه جور توی ذهن نوشت

طـ ـودی دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت 19:37

با 25سال چی دل آرام؟! من که حیف ترم که!!!! :(((

آخ اخ تو خیلی زود شروع کردیا طودی ;)

صدیقه (ایران دخت) سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 14:08 http://dokhteiran.blogsky.com

بچه ها کلا اپیدمیه... بیایید جایی نگیم این مشکلاتو ... زشته جلو مامان باباهامون ... والا :)

والا دیگه میدونن خودشون

صدیقه (ایران دخت) سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 14:11 http://dokhteiran.blogsky.com

مدت یه ماه منشی یه موسسه بودم ... هر کی از پرسنل میرسید یه چیزی به من میگفت که فلان ساعت یادآوری کنم ... منم یادداشت میکردم و مزدم جلو چشمم که حتما یادم بمونه ... اما دریغ از 1 دفعه از این چندین بارها که من چیزی رو یادم مونده باشه ...

عزیزززززم
منم خیلی چیزها رو یادداشت میکنم. تازه روی دستم هم علامت میزنم

نرگس20 سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 14:23


سلام دل آرام جان.بخشی از این فراموشی ها هم برمی گرده به مشغله ی زیاد ذهنی

عمرت دراز و پربرکت...

سلام نرگس عزیزم
آخ نگو از مشغله...
ممنونم به همچنین خانمممم

آوا سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 15:48

عزیزم..هممون همینیم دل آرام
جانم..نگرون نباش خواهر....
فراموشی ِ موقتیه که بخاطر
درگیریهای زندگی دچارش
هستیم هممون...بلابه
دورخواهر..هنوز واسه
این حرفاخیلی زووده
اوهووووووووم
یاحق...

سلام آوا جونم
حق نگهدارت عزیزم

خورشید سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 16:34

کلا مشکل از هواس..

صد در صد :)

فروزدین چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 19:36 http://ashteroh.mihanblog.com/

نویسنده‌جماعت آلزایمر داره در کل

ااااااا پس میبینم فراگیره

مزاحم تلفنی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 16:50

مادر جون نگو از این حرفا. پس من چی بگم که دیگه تو سرازیری عمر هستم؟؟؟ اما دلی جان ناراحت نباش این آلزایمر از عوارض کارمندی هستش. منتها شما مثل اینکه استعدادت خوبه مادرجان عزیزم دیگه این فرمون رو نرو جلو یه کمی بپیچونش از سمت راست حرکت کن . خیر ببینی الهی مادر
الان روحیه ات میزون شد آیا؟

بله بله روحیه در حد لالیگااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد