دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

پاییز خجسته

خانمی که توی اتوبوس روبه رویم نشسته بود، حق داشت وقتی حلقه اشک در چشمانم را دید متعجب و دلسوزانه نگاهم کند. به گمانش با دوست پسرم دعوایم شده. شاید هم با مادرم حرفم شده، شاید هم از کار اخراج شده باشم... او چه میدانست که در آن تاریکی شب، لا به لای درختها به دنبال پاییز میگشتم... او چه میدانست همزمانی آهنگ رادیو* با افکار من، حساسیت عجیبم به تحول، و آمدن یک فصل جدید در هم گره خورد و او فقط یک قطره اشک حلقه زده در چشمانم را دید و نشنید هیچکدام از دعاهای زیر لبم را، نشنید هیچکدام از خوش آمدگویی هایم را، و نفهمید که چه با شکوه است چشم انتظار یک فصل نو باشی... یک روز نو... و امروز اولین روز از اولین ماه یک فصل نوست... که چه بهار و چه پاییز، هرکدام با آمدنشان نهیب میزنند که هی فلانی برای نو شدن فقط بهانه پیدا کن... که حول حالنا را نه فقط در شب عید، که هر شب که می خواهی فقط زمزمه کن... دیشب پاییز را تحویل گرفتم...


* این آهنگ