دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht


نوای سنتور که بنوازد دیگر فرقی ندارد من کجایم و اینجا کجاست... سه تار که همراهش شود... آشفته ترین آشفته این شهر میشوم... نمیدانم تلفیق پیانو با اینها چه از آب در می آید اما من دلم میخواهد تصور کنم که خوب میشود...

من آن دختر قرمز پوش میشوم و خیابان افکارم بی انتها ترین خیابان دنیا...بی همراه، بی عابر، بی حتی یک نگاه آشنا... خیابان خیس باشد، سنگفرش باشد، هوا ابر باشد اما تاریک نباشد... بی دیوار نباشد، یا دیوارهای اطرافش بلند نباشد، ویران نباشد، اما زبر باشد... زبر باشد که گاه و بی گاه پشت دستم را بر صورت زبرشان بکشم تا بیرون کشیده شوم از فکرهای دور... تا غرق نشوم در... اصلا غرق شوم... اصلا پرت شوم به فکرهای دور... اصلا بگذار خیابان دیوارهای بلند داشته باشد، اگر دیوارهایش کوتاه بود سطحش صاف باشد، یا که اصلا بی دیوار باشد، بی پناه باشد، شب باشد...

یه روزِ نشدنی

دیروز اومده بود که نشه! اول ساعت کاریم، خیلی شیک یه workshop کنسل شد. بعد از چند دقیقه یکسری از دانشجوها معترضانه اومدن تا با هم کمی گفتگوی تمدن ها کنیم! در workshop عصر، فلش استاد فرمت شد و مجبور شدیم برنامه مورد نیازش رو تهیه کنیم. به استاده میگم احیانا سی دی ای چیزی با خودتون ندارین؟! خیلی ملیح با نیش باز میگه نه!! منم توی دلم گفتم وقتی از توی لپ لپ استاد گیر میارن همین میشه دیگه. فکر کنم شنید چون آهسته خنده اش رو جمع و جور کرد و آرام از اتاق رفت بیرون!  هنوز یک ساعت نگذشته بود که یه فایل از روی سیستم مدیرم پرید و دقیقا تا آخرین لحظات در حال برگردوندنش بودیم. همین که خودمون سالم موندیم خیلییه!