دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

حسرتِ داشته ها

پدر من به خاطر شرایط کاریش خیلی سفر خارج از کشور میرفت و خب طبعا کلی سوغاتی برای ما میاورد. اما هر وقت هر کدوم رو میبردم مدرسه، منو میکشیدن یه کناری و میگفتن از فردا این رو نیار... یه بار یادمه پدرم برام یه جامدادی مدل روان نویس اورده بود. وسیله بی نظیری بود، هنوز هم که هنوزه مدلش رو ندیدم اما فردای روزی که بردمش مدرسه  مامانم رو مدرسه خواست و بعد از اون جامدادیم رفت کنار باقی وسایلی که حق نداشتم ببرمشون مدرسه...

حالا از اون روزها سالها گذشته و من موندم و یک عالمه وسیله فانتزی و نو که نه روزهایی که ذوقش رو داشتم گذاشتن لذت ببرم ازش و نه بعدها که دیدمشون خاطره ی خوشی یادم میومد... وسایلی که داشتی و انگار نداشتی...


+این پست

نظرات 19 + ارسال نظر
طـ ـودی چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 22:59

حسرت داشته ها!!!!
...

:)

باغبان چهارشنبه 15 مرداد 1393 ساعت 23:13 http://laleabbasi.blogfa.com

"کلا حسرت چیز خوبی نیست چه برا داشته ها چه برا نداشته ها!

موافقم

خورشید پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 11:23

داشتم فکر می کردم که آدم اگه نداشته باشه و بخواد خیلی بده، مخصوصا تو بچگی...
اما.. حسرت برای نداشته ها، انگیزه میده برای تلاش برای به دست آوردنش.
اما حسرت داشته ها.. هیچی..هیچی..انگار که نداشته باشیشون وقتی نتونی باهاش کیف کنی. وقتی خاطره ای باهاشون نداشته باشی.
:(

اره بود و نبودشون دیگه فرقی نداره...

خانم کاکتوس پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 15:23 http://misskaktoos.blogfa.com

خیلی وقتا ما خیلی آدم ها رو داریم ولی انگار نداریم
کاش همه حسرت رو وسیله های فانتزی خلاصه بشه

آدمها رو که دیگه نگو...

snowman پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 16:02

دوست صمیمی من هم توی دبستان، به واسطه ی شغل پدرش که زیاد سفر خارجی میرفت همیشه لوازم تحریر و کفش و کیف خاص داشت. چیزایی که اون سالا اینجا پیدا نمیشد. دروغ چرا منم دلم میخاس داشتنشون و. دوستمم منع اوردنش نمیشد هیچوخت از طرف مدرسه یا والدینش.
تقابلی از حسرتهاس. شاید کل زندگی همینه. یه سری داشته هایی که انگار نداری. یه سری نداشته هایی که میخای داشته باشی. یه سری انتظارا. یه سری بی تفاوتیا حتی دربرابر چیزایی که روزی ارزوت بودن.
حسرت داشته ها از نداشته ها باید سخت تر باشه ولی...


سلام رفیق :-*

اره خیلی سخته...
سلام عزیزم

طـ ـودی جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 13:30

میدونم راجع به پست های با کامنتدونی بسته نباید نظری داد، ولی . . .
این آسمون ابری برای همون خداحافظی بعدی بود که اواخر مرداد بود؟! که گویی جانت میرفت؟!
:( :( :( :(

نه طودی جانم، اون اواخر مرداد-اوایل شهریوره...

سکوت شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 09:47

معلم ها رعایت حال اونایی که نداشتن رو میکردن اما فکر نمیکردن تویی که با هزار ذوق و شوق اون وسیله رو میبری مدرسه اجازه ندادنشون باعث حسرت میشه.

دقیقا... شاید هم کارشون درست بوده، در هر حال برای من خاطره خوبی نذاشتن...

معمولی شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 18:21 http://mamooliat.blogfa.com

یکی باید باشه که نیست یا یکی باید باشی که نمیتونی تنهایی باشی؟ به نظرت کدومه واقعا؟

اولی
چون چند وقتیست که جایی هستن و درکنارم نیستن...

حمید یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 01:55 http://abrechandzelee.blogsky.com/

همه چیز توو دهن خود آدم میگذره. اگه اینجوری تصور کنی که از یک لذت محروم شدی تا چند حسرت به دنیا نیاد بهتر باهاش کنار میای. شاید مسخره به نظر بیاد که یه آدم سی و دو ساله این حرف رو بزنه، ولی هنوز که هنوزه یکی از معدود خاطراتی که با به یاد آوردنش دلم میگیره از پنجره ی خونه ی دایی به بیرون نگاه کردن و تماشای بچه هاییه که توو حیاط مجتمع ماشین کوچولو سوار میشدن... اینجوری نگاه کن که شاید اگه اون لذت رو میبردی حالا یکی از معدود خاطراتی که دل یه دختر بیست و چند ساله رو به درد میاورد حسرت یه جامدادی مدل روان نویس بود...

"محروم شدی تا چند حسرت به دنیا نیاد"
باورت میشه کلا با این جمله فراموشم شد تمام اون حسی که براش این پست رو نوشته بودم؟ چرا حاضر نباشم یه حس رو فدا کنم برای زاده نشدن چندین حسرت...

پَر یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 15:14 http://pillows.blogfa.com

دقیقا همین آهنگ :(

مژگان امینی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 00:57 http://mozhganamini. persianblog.ir

دل آرام جان
بیا آن وسایل را به بچه هایی که حسرت خیلی چیزها را دارند ببخش تا با دیدنشان یاد حسرت هایت نیفتی .باز من خانم معلم بازی درآوردم.

اتفاقا دادمشون به یه خیریه :)

طاها دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 01:29 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
حسرت داشته ها دقیقا زمانی که از دست میرن مشخص میشه...ایکاش هیچکی حسرت داشته ها نخوره

بابت لینک شدن مطلبم بسیار ممنونم
شاد باشی و سلامت

سلام
امیدوارم...
اختیار داری
به همچنین :)

شیوا دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 09:30 http://alone-shiva.blogfa.com

دل آرام جان وبلاگ خوبی داری ...
لطفا به وبلاگ منم سر بزن

مزاحم تلفنی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 16:21

دلی جان این که غصه نداره شما یه نمایشگاه از این وسایل جینگل مستون برگزار کن بعد ببین من چه میکنم. از همه شون برات خاطرات توپی درست می کنم که نگووووووووووووو

ندارمشون دیگه

اردی بهشتی دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 21:02 http://tanhaeeeii.blogfa.com

وقتی تفاوت طبقاتی زیادی توی محلی که تحصیل میکنی وجود داره این اتفاق می افته!
ولی در کل خوب بوده که تذکر میدادن که از چیزهای خیلی خاص و حسرت برانگیز استفاده نکنید، الان تنها تو یه حسرت به دل داری اما اگه از اون وسایل استفاده میکردی شاید 20 نفر حسرت داشتن!
و به نظرم حسرت نداشته ها خیلی قوی تر از حسرتِ داشته هاست!
چون تو می تونستی تو خونه ازشون استفاده کنی اما اونها هیچ زمانی نداشتن!

آره، یکی برای همه... :)

آقای دنتیست دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت 21:08

احتمالا حسرتی که ممکن بوده اون ها با دیدن وسایل شما بخورند بزرگتر از حسرت خودت بوده.
به نظر من بهتر بود مدرسه رو عوض میکردید،.. البته شاید شرایطتش وجود نداشته.

شاید
مدرسه شرایط خاصی داشت و ترجیح بر این بود که همونجا بمونم.

فرشته پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 17:14

سلام دل آرام جان ...
خوبی عزیز؟؟
الهی که آسمان دلت و زندگیت، آفتابی باشد و گرم ...
الهی که باشد آن که باید ...

سلام عزیزم
ممنونم فرشته مهربون
مرسی برای دعای خوبت...

تیراژه شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 00:43 http://tirajehnote.blogfa.com/

هنوز ابریه عزیزم؟

نه عزیز دلم
صاف و آفتابی

سمیرا شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 17:06

چرا نمیذاشتن ببری مدرسه خب؟!

چون بقیه ممکن بود از اینکه نداشتن نمونه اش رو احساس بدی بهشون دست بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد