دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

طبل تو خالی

یکی دو هفته پیش مجبور بودم سمیناری را مشترکا با یکی از همکارانم که پسری پر مدعاست، برگزار کنم. پسرک هیچ نمیدانست (کماکان هم نمیداند! اما چون پسر خاله مدیرم است، باقی اش را میدانید دیگر... ) و این شد که تمام کارهای سمینار را به تنهایی انجام دادم. انگار که یک ناظر پروژه بود. ناظری که ادعایش دیوانه ام میکرد اما نمیتوانستم چیزی بگویم. تمام خرابکاریهایش را جبران میکردم و تمام مدت حواسم بود که اراجیفش را رفع و رجوع کنم... آن روز گذشت.

دو سه روز بعدش وقتی گزارش کار تحویل میدادیم، دیدم تمام کارهایی را که انجام دادم در گزارش خودش آورده. یعنی جوری گزارش نوشته شده بود که گویی هر دو آن سمینار را پیش برده ایم... قبل از تحویل، کنار کشیدمش و گفتم اینها چیه نوشتی؟! خیلی مسلط در چشمهایم نگاه کرد و گفت ایرادش چیه؟؟ ما هر دو با هم برگزارش کردیم(!!). حرصم گرفته بود اما سعی کردم آرام باشم و گفتم این خبرها هم نبود. تو از اول تا آخر پشت میز نشسته بودی و این من بودم که تمام مدت حرف زدم، راه رفتم، سوال جواب دادم و.. و ... و... لحنش عوض شد و گفت لطفا جلوی دختر خاله ام ضایعم نکن... با این حرفش همه حرفهایم را قورت دادم. بیخیال خودم شدم و غرورش را خرد نکردم...

امروز باز هم سمینار داشتیم. در پایان سمینار، وقتی بچه ها آمدند سمتمان، پسرک تا چشمش به چند دختر خورد اول شروع به آسمون و ریسمون بافتن کرد. من فقط نگاهش میکردم و به چرت و پرتهایی که به دخترها تحویل میداد گوش میدادم. یک لحظه نگاهم کرد، انگار کمک میخواست. کوچکترین حرکتی نکردم، چیزی توی ذهنم میگفت: چرا بیخود مدام کمکش میکنی؟ چرا انقدر از خودت میگذری برای این پسر پر مدعا وقتی حتی لحظه ای هم دست از این اخلاق مزخرفش برنمیدارد؟ چرا... چراهای بعدی تکمیل نشده بودند که جلوی چشم آنهمه آدم برگشت و گفت: من نمیدانم، لطفا از همکارم بپرسید... همانطور که نگاهش میکردم شروع کردم به پاسخ دادن، پایین را نگاه کرد، نگاهم را از رویش برداشتم...


نظرات 30 + ارسال نظر
طـ ـودی چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 23:54

خوبه حداقل یه جا اعتراف کرد!
من آدم میشناسم به هیچ عنوان حاضر نیست کوتاه بیاد و روش رو کم کنه!!

ایشونم موقعیتشون بحرانی بود واگرنه هیچ رقمه حاضر به اینکار نبود.

ویرگول پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 01:53 http://comma.persianblog.ir

مقابله مستقیم فیتیله پیچ شد بچه:d

بچه؟!

میلاد پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 09:56

جالب بود!!

فکر کنم یه جورایی خاص ادب شده

امیدوارم :)

مریم نگار پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 11:00

شما یکم ببخشش دلی عزیزم..
هنوز جوونه و جویای نام !!

والا بنده از ایشون جوانترم :))))

امیرحسین... پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 11:19

خوبه خودش میدونه که کم میاره اما به فکر نیست که فعالیتش را بیشتر کنه

توی این مدت یه حرکت مثبت ازش ندیدم

خورشید پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 14:32

می دونی دلی؟ بین خودمونه بمونه.. همه ی مردا، فکر می کنن که آخر همه چین.. دوست دارن. دوست دارن که قدرت داشته باشن. دوست دارن که فکر کنن خیلی می فهمن..خیلی بلدن..خیلی زحمت می کشن..خیلی قوین..
می دونی دلی؟ همه ی مردا مثل پسر بچه ها می مونن. منتها در ابعاد بزرگتر. حتی بزرگترین مردا..از فیلسوف و ورزشکار و سیاست مدار و و و و ...
باید مادرونه برخورد کنی. همه کارو تو کردی..اما سر تکون بدی که آره ..آره.. آفرین پسرم.. تو خیلی باهوشی.

همیشه این موقع ها یاد یادداشت مهربان برای تولد مانی میوفتم. اونجا که میگه :
چند روزی هم هست می ری روی میز.... خودت تنهایی.... تو خیلی قوی و شجاع هستی پسرم... خیلی


بی خیال شو. بذار پسر کوچولو هم فکر کنه قوی ترین آدم دنیاس.

بامزه گفتی خورشید جان

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 15:18

آخ آخ آدم چقدر حرصش میگیره یکی دیگه کار را با نام خودش پیش ببره ، امیدوارم با این صحبتی که بینتون شد ، تصمیمی بگیره برای بالا بردن اطلاعاتش .

منم امیدوارم

سمیرا پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 18:35

بالایی منم.
تقصیر این بلاگ اسکایه ، همش میگفت کد وارد شده صحیح نمیباشد ، بعد وقتی صحیح شد که من اسمم را ننوشته بودم

م س ا ف ر پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 23:59

تیراژه جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 04:20 http://tirajehnote.blogfa.com

از آدمای مدعی توخالی بدم میاد، به همین وضوح"بدم میاد"،کاش فقط در حد همکار و همکلاسی و همسایه بودن، بعضی ها طبل ادعایشان گوش آدم را کر میکند ولی..
+خوبه که اینجا همیشه همینطوریه، به روز میشه و میدونی هست، عین یه دنیای دنج و صمیمی که همیشه به بودنش دلگرمی.

میفهمم...
عزیز دلم... اینجا همیشه میزبان رفقای گلی چون تو میمونه :*

اردی بهشتی جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 09:52 http://tanhaeeeii.blogfa.com

میدونی دل آرام من این مساله رو با کسی تجربه کردم که نسبتی هم با مدیر نداشت
اما من و همکارانم اشتباه کردیم که همیشه تنها با خودش حرف زدیم و مساله رو به مدیریت اطلاع ندادیم
در نهایت روی گزارش کلی که میدادیم خیلی تاثیر گذار بود
جوری وانمود میکرد انگار کارهایی که ما انجام میدیم هم توسط اون انجام میشه (البته نه همیشه ولی خیلی از کارهای ما رو به خودش وصل میکرد یا حداقل وانمود میکرد دو تایی یا سه تایی انجامش دادیم)
ما سکوت کردیم خواستیم زیرآب زنی نکنیم مثلا
یا نون کسی رو نبریم
یا ...
اما حالا به این رسیدم که اشتباه کردیم، کار جمع تحت تاثیر قرار گرفت و حتما مدیر حق داشت حقیقت رو بفهمه!

منم دلم نمیخواد زیرآب کسی رو بزنم و یا مدام در حال کشمکش باشم. اما رفتارهایی که دیدم که واقعا ناراحت کننده بود. حالا باید صبر کنم ببینم این روند تا کجا ادامه دار میشه و اگر تداوم داشته باشه باید جور دیگه ای رفتار کنم. به قول تو مدیر حق داره حقیقت رو بفهمه.

مژگان امینی جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 11:11 http://mozhganamini. persianblog.ir

چه قدر خوش شانس هستند این آدم های پرروی آویزان!

بسیار خوش شانس

[ بدون نام ] جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 13:36

بغضیا جنبه همکاریو ندارن. البته خیلی از ما ایرانی ها اینجوری هستیم
کلا کار گروهی بلد نیستیم

دقیقا
انقدر که فرد مهم بوده همیشه، هیچوقت یاد نگرفتیم کار گروهی رو. در صورتی که اگر مجموعه ای موفقه، نتیجه زحمات تک تک افراد هست.

مستر نیما جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 13:37 http://saheleafkar.blogfa

کامنت بالایی از من بود

,وانیا جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 14:30 http://bfhvaniya.blogsky.com

چقدر خوبه اون عکس بالایی اومدم وبت فکرکردم دوباره اون بافت رنگارنگ رو میبینم ی لحظه گم شدم تو این راه کوتاه پرگل اصلن نتونستم مطلب رو بخونم دروغ چرا شیفته ی اون بالا شدم بریگردم و متن رو میخونم

منم حال و هواش رو دوست دارم. قابل نگاه شما رو نداره ;)

طاها جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 17:06 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
تجربه ثابت کرده کارهای گروهی با افرادی که شناخت نیست روشون همیشه تلخه و کسی که بیشتر بلده و احساس مسئولیت میکنه همیشه باید همه کارا رو خودش انجام بده...

سلامت باشی و شاد
+ پسرخاله مدیر هم نشدیم!

سلام
اصلا انگار ماهیت کار گروهی برای ما زیاد معنا نشده. این یه بحثه و اینکه شخص هیچ تلاشی برای دانستن نداشته باشه ولی خودش رو علامه بدونه هم یه بحثه. که هر دوش به شدت آزاردهنده است.
شما هم همینطور
+

باغبان جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 23:08 http://laleabbasi.blogfa.com

تحمل طبل ها یه خورده و گاهی خیلی سخته!!

درسته

snowman شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 04:56

ای بابا... تا کی باید هیچ کاره های همه کاره ی پررو رو تحمل کنیم ؟؟ من از یک جایی به بعد درست از وختی از شبیه یکی از همین ادمها ضربه خوردم دیگر مراعات نمیکنم! نمیتوانم یعنی!

سلام رفیق

شاید منم نتونم یه روزی تحملش کنم
سلام عزیزم

سکوت شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 13:30

امان از اعتماد به سقف بعضی ها که واقعا" آدم رو دیوونه میکنه. نمونه اش رو داریم اطرافمون. و جالب اینکه بچه‌ی هشت ساله اش رو هم دقیقا مثل خودش تربیت کرده. با همون اندازه طبل توی خالی و همون مقدار اعتماد به نفس کاذب

حتما دیده که خودش سود کرده که بچه اش رو هم مثل خودش تربیت کرده...

میرزاده خاتون شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 16:35 http://khatoonnn.blogfa.com

امان از دست این آدمای فرصت طلب
شاید بهترین راه برخورد با این آدما این باشه که بهشون وظایف مشخصی رو واگذار کنی و از همون اولش توجیه شون کنی که اگه انجامش ندادن خودشون مسئولن و باید خودشون پاسخگو باشن و تو مسئولیت کم کاریشون رو به دوش نمی کشی.شاید اینجوری بخاطر اعتماد به نفس و ابروشون هم که شده وظیفه شون رو درست انجام بدن.

دقیقا همین راه رو از دو سه روز پیش پی گرفتم. که دقیقا یه کار خاص ازش بخوام و به طور کلی هیچ انتظار دیگه ای ازش نداشته باشم.

آوا شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 22:18

راستش از دروغگوهای مستتر(همان مدعیانِ
طبل تو خالی)بیشترازدروغگوهای قابل رویت
بدم میاد.چون اولی هاعلاوه بردروغگویی
نقش بازیگرانی بانقش خوب راهم بازی
میکنند وعوام فریبیشان نیزکنارصفت
بددروغگویی ازآنها انسانهایی کاملا
منفی می سازدولی دروغ گوهای
رویتی به مراتب تـــــرس و رعب
کمتری رابه آدمی القامینمایند.
ومی توان گفت که تـقریبا قابل
پیش بینی تروقابل حدس ترند
امیــــــدوارم همکارت متنبه
شده باشد..........
یاحق...

منم امیدوارم
حق نگهدارت اوا جان

نرگس20 یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 01:05 http://www.narges20.blogsky.com

قبلترها آدم صبورتری بودم در برخورد با این آدمها(که اکثرا همکار بودند) ولی جدیدا اصلا نمیتونم تحملشون کنم.

البته نمیتونمم رک بگم نه!ولی خودشون از رفتارم و اخمهای گره شده ای که می بینند فرار را بر قرار ترجیح می دهند

یه همچین آدم ترسناکی شدم جدیدا

مرسی جذبهههه

مزاحم تلفنی یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 12:07

تجربه کاری من میگه که اتفاقا اصلا نباید به این گونه از همکارها کمک کرد چون اینها از کوچکترین فرصتی برای بهره برداری به نفع خودشون استفاده میکنن. خیلی مراقبش باش دلی جونم. مطمئن باش این دفعه چون کسی از مافوق ها دور و برش نبوده ازت کمک خواسته پیش خودش گفته این ارباب رجوع ها که مهم نیستن. بذار دلی خانم فک کنه من غرورم رو زیر پا گذاشتم!!! در ضمن مطمئن باش که ایشون از این به بعد همه کارها رو به نام خودش ثبت میکنه. نگران ضایع شدن پیش دخترخاله جانشون هم نیست. امان از پست و مقام که باعث فساد میشه.
اووووووووه چه سخنرانی کردم من

فکر کنم از معدود کامنتهای جدیت بود. پای کارمند جماعت که میاد وسط تو درد دلت باز میشه فاز شوخی یادت میره

آقای دنتیست یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 20:12

هرچند لیاقت کمکت رو نداشته، ولی دمت گرم که جلوی دخترخاله اش ضایعش نکردی :)

ارادتمندیم :)

وفیق یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 22:24 http://hayel.blogfa.com

سخت نگیرید ....

ممکنه در آینده عکس این مطلب اتفاق بیوفته ...

به اسم چه کسی تموم شه به اندازه اونی که تونسته و انجامش داده ، مهم نیست ....

صبورتر باشید خانم دل آرام ...


و تجربه شخصیم نشون داده که تو اکثر موارد ، اونی که باید بفهمه کننده کیه ، میفهمه ...

ای تازه کاران عجول زود رنج...( اسم سرخپوستی )

به جمله سومتون تا حالا فکر نکرده بودم. جالب بود و قابل تامل...
چشم :)
اسم سرخپوستیم بامزه بود
البته انقدر ها هم که به نظر میاد کم صبر نیستماااا

خورشید یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 23:23

دل آرام جون..
حرص نخوری عزیز..

مامان سمیرا جون گل خوبن؟

نه یه درد دل ساده بود عزیزم
خوبه ممنونم خورشید جانم
خورشید جان یه لطفی کن آدرس وبت رو بذار. مرسی عزیزم

مریم دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 13:49

عجب صبری داشتی تو دل آرام!!!
من به واقع کمتر میتونم تحمل کنم...
ولی به قول معروف اونیکه باید بدونه فهمیده!... چه میشه کرد جز ثبت این تجربه توی فایلهای شناخت آدمای ذهنت که روز روزگاری با همیچین آدمایی همکــــــــاری نکنی

فدای تو
دقیقا
مریم جان آدرست کو دختر؟

خورشید دوشنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:42 http://shamsolmolook.persianblog.ir

دل آرام جان جان، سمیرا خانوم عزیز جان،
فطر مبارک.

عید تو هم مبارررررررک عزیزم
مرسی برای آدرس :*

سمیرا سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 01:08

دل آرام جونم عیدت مبارک . انشااله هر روزت عید باشه .
ممنون خورشید گرم و تابان ، عید تو هم مبارک .
دوستان عزیز این خانه ، عید همگیتون مباررررک .

فدای تو مامانم

مشق سکوت- رها سه‌شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 13:04 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

همیشه یه سوال برام پیش میاد که شاید مسخره هم باشه اما نمیدونم اینا که اینقدر پرمدعا هستن، چطورروشون میشه چیزی بارشون نباشه!
چیزی که بهم ثابت شده اینه که کسایی که زیاد بارشونه کلا کارشون به ادعا نمیکشه و معمولا وارد این قضیه که بخوان به بقیه حالی کنن خیلی میفهمن نمیشن

از قدیم هم گفتن هر چه درخت پر بار تر، سر به زیرتر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد