دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

شهر خاکستریِ روشن

* مدرسه و خاطراتش، در رادیو جوگیریات...



موزیک متن آرام و بی وقفه مینوازد اما فرقی نمیکند تند باشد یا کند... پسر با پدرش دعوای سختی کرده و حالا با آرامش  لوازمش را جمع میکند. دختری چمدانش را روی زمین میکشد تا به شوفر اتوبوس تهران-ناکجا آباد بسپرد. پیرمرد ِ تنها دارد تنهایی هایش را قدم میزند و زیر لب "شد خزان گلشن آشنایی" را میخواند و به سوی خیابان ِ بی انتهای خیالش میرود. زن میانسالی تسبیح به دست و ذکر گویان در ایوان نشسته... آرام آرام چشمهایش بسته میشود، شاید به خواب رفته باشد...

صدای بال زدن کبوتری می آید و گنجشک های گرسنه اش. صدای کودکی که با اصرار مادرش را جلوی اسباب بازی فروشی نگه میدارد و با دستهای کوچکش آن اسباب بازی ای که پشت قورباغه سبز پشمالوی بزرگ است را نشان میدهد... صدای پسری که به راننده با اعتراض میگوید "آقا تندتر، دیرم شد"... و دختری که به فروشنده میگوید "آخرش چند؟"... پیرمرد ساکت با گلهای سرخش روی نیمکت پارک نشسته و مردد بین گفتن و نگفتن... موسیقی مینوازد...


نظرات 12 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 21:42

مریم شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 22:32 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

ایضاً منم ~~>

محمد مهدی شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 23:16

سلام

و تردید تا ناکجا آباد با ما می آید ...

نرگس20 شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 23:42 http://www.narges20.blogsky.com

سکانسهای مختلف از مردمی زیا آسمان این شهر...

نرگس20 شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 23:43 http://www.narges20.blogsky.com

زیر آسمان منظورمان بود

"یک من دیگر" یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 00:58

عه...

سارا یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 09:46 http://www.takelarzan.blogsky.com

فکککک کننننن چه همه اتفاق تو یه لحظه میفتهخدا قاطی نمیکنه آیا؟؟؟؟!!!!!

ایران دخت یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 10:07

زندگی جاریست...


قشنگ بود دل آرامم

مریم نگار یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 11:52 http://zanbil-m.persianblog.ir/

...گویی همگی اصواتی اند با طول موجهای گوناگون...همه در یک سمفونی باشکوه و یکدست زندگی...
ممنون.. بدل نشست..دلارامم..

باغبان یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 14:54 http://www.laleabbasi.blogfa.com

من دفعه اول که خوندمش فک کردم اون پیرمرده و اون خانم دارن مرور خاطرات می کنن بعد پیرمرده میخواد گلاشو بده به اون خانومه ولی اولش یه دور زندگیشو مرور میکنه از اول بعد...
من کلا برداشتهام منحصر به فرد اصلن

تـه تغاری یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 17:54 http://ssmall.blogsky.com/

عجب .....

ب.ر یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:28 http://biparvabash.persianblog.ir

ﺳﻜﺎﻧﺴﻬﺎﻱ ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺑﻮﺩ اﺯ ﺟرﻳﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ و ﻣﻴﺸﺪ ﺩﻗﻴﻘﻦ ﺗﻮﻭﻱ ﺫﻫﻦ ﻣﺠﺴﻤﺸﻮﻥ ﻛﺮﺩ ﺣﺘﻲ ﻣﻮﺯﻳﻚ ﻣﺘﻦ ﺭﻭ...
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺩﻻﺭاﻡ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد