ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این تو بودی و هزار تا نجوای خاموش توی ثانیه ها، این من بودم و هزار تا دلتنگی و فاصله ها. اما دلم می گفت صبوری کن! صدای تلاطم توی وجودم آتیش می گرفت ازش نمی تونستم فرار کنم ، یه بخشی از من و یا کل وجود من بود که بی تابی می کرد.
رسیدم سر خط ، بازم اون نگاه سر فصل دفترم شد.
من اول
دلی از هر چی فاصله است متنفرم
از بی قراری نفس
از نجوای خاموش
از صبوری .....
از همه چیز
دلگیرم از این حروف : ف ا ص ل ه
هاله جون باز هم صبور باش
همیشه برام سواله که از اول رسیدن به سر خط خوبه یا نه !
محمد ، از اول رسیدن به آخر خط بده .
حالا که اول خط رسیدی پس بذار خوب شروع بشه...
من مدتهاست که آخر خط پیاده شدم ، اما ذهنم باور نداره .
بهونه قشنگت برای سرفصل نوشته هات همیشه پایدار باد دلارام جان
ممنونم عزیز ، اما اگر قشنگ باشه ...
من که از اسن سرفصلا خیری ندیدم ولی امیدوارم تو ازش به چیزای قشنگ تری برسی عزیزم
ایشالا از چیزهای دیگه خیر ببینی